زخمه

وب نوشت های یکی که دیر رسیدن عادتش است ...

زخمه

وب نوشت های یکی که دیر رسیدن عادتش است ...

ضربان ...

قلبم تند تند میزنه، گوشی موبایلم رو در میارم و تا تعداد ضربانم رو بفهمم رسیده به 145، نمیتونم راه برم زیر درختان ولی عصر نشستم ...

قرصام تو جیب کتم نیست لعنت به این پروپرانولول که هیچ وقت در دسترس نیست عملا دیگه با چهلش هم قلبم از تپش نمیفته ...

خط قرمزم رو رد کرده اند از سر ظهر به خودم میگم اشتباه شنیدم ... اما درست شنیدم اون خط قرمز منو رد کرده ... تو خودم میریزم ... سکوت میکنم ... تنها راهش همینه ...

برنمیگردم ... آدم بی رحمی شدم ... راحت دیلیت میکنم ... اصلا بلک لیست برای همین موقعهاست ...

دارم به خودم میگم بی خیال ... زندگی همینه ... اما نه زندگی همین نیست ... چرا فقط این زندگی باید منو قهوه ای کنه ؟!!!

باز با گوشیم ضربانم رو میگیرم 120...

هنوز که بالاست ...

نمیتونم باور کنم خط قرمز منو لگد کرد ... نباید میکرد ... دایره من خیلی گسترده است اما نباید پاش رو رو اون میذاشت ... ولی گذاشت ...

به جوب آب ولیعصر سر عباس آباد نگاه میکنم ... انداختمش اون تو ... بردش ...

باز ضربان قلبم رو میگیرم اینبار 100 ...

اوه اوه یادم اومد دو هفته پیش تو تخت بیمارستان به خودم قول دادم آدمای این دنیا ارزش غصه خوردن ندارند ... ولشون کن ... رد شو ... آهان ... درستش هم همینه ...

پا میشم هد فون رو تو گوشم میذارم و سعید شهروز تو گوشم میخونه "مقصد بعدی دلم یه ناکجای دیگه ست"

باز ضربانم رو میگیرم شده 70

خوبه ... حیف جناب عزرائیل رو کم داشتیم که بازم باهم نرد زندگانی ببازیم ...

نظرات 2 + ارسال نظر
مهین 22 آذر 1391 ساعت 08:59 http://love-or-accustom.blogsky.com/

زندگی هیچ چیز زیبایی برای نگه داشتن نداره
هیچی

همیشه لشگر اندوه به قلب ساده میبازد
درد هاى مشترک
ناراحت میشم از این همه غم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد