زخمه

زخمه

وب نوشت های یکی که دیر رسیدن عادتش است ...
زخمه

زخمه

وب نوشت های یکی که دیر رسیدن عادتش است ...

حواس جمع ...

وقتی دلت برای یکی می سُره حواست باشه که آخرش رو دل سنگش نیفتی ...

تاوان ...

اسم حوا هم لیلی بود
ابلیس خیلی سال مجنون بود
سیب و گندم بهانه بود 
عشق تاوان این جنون بود

ارس آزادی

بیداری ...

به وقت اذان صبح می بوسمت 
تا برخیزی 
آری این همان "بیداری اسلامی" است 

عسل امیدی

جام سرمستی ...

آدمی است دیگر
گاهی دلش میخواهد تو باشی تا به رسم عادت دیرینه حتی، برایم جام سرمستی بنوشی برای روز میلادم ...

پ ن: اینا عاشقانه هایی است برای کسی که سالهاست که هست و سالهای دیگری است که نیست ... مخاطب خاص ندارد نویسنده ...

عطر تو ...

هیچوقت عطری رو که تو این سه سال میزد رو ازش نپرسیدم اما امروز یه دختره همون عطری رو زده بود که بوش تو سه سال گذشته تو وجودم بود ... 
اون چند ثانیه لحظات بدی بود برام ... یه لحظه حس کردم کنارم ایستادی  

کاش ...

کاش زمان به عقب برمی گشت و بازم با دیدنت دست و دلم می لرزید و موقع حرف زدن باهات زبونم میگرفت... 

کاش یه بار دیگه اون حس خوب و لعنتی عاشقی در خودم پیدا میکردم...

کاش ...


زلزله ...

باس یه نفر باشه 

که بهش یه جوری بگی:

"دوستت دارم عزیزم"

که دست و دل و دین و ایمونش

مث یه زلزله ده ریشتری بلرزه 

و 

رو سرت خراب بشه ...


ارس آزادی

دوستت دارم ...

دوستت دارمهایت را به کسی نگو

همه را نگه دار برای خودم 

من ترانه هایم را 

برای سرودنشان کنار گذاشته ام ...


یه چشمایی ...

به یه رفیق میگم: ببین مهم این نیست که کی تو رو دوست داره مهم اینه که چشمات رو اونقدر خوب باز کنی تا ببینی که هستند کسانی که تو رو به خاطر خودت میخوان ... به خودم که میرسم به این حرفم میخندم و چشمام رو میبندم و میگم بی خیال رفیق زندگی همینه ... هنوز کسی تو دنیا نیست که بهت بگه "دوستت دارم" و تو دلت بلرزه و با شوخی و خنده بگی: me too. 

دیگه نمیخوای باور کتی که خودت هم باس چشات رو باز کنی ... متاسفانه هر کسی رو که بهم معرفی میکنند که میتواند تو رو دوست داشته باشم و خوشبختت کنه از چشمم میفته و باهاش قطع رابطه میکنم ... 

اسمش رو گذاشتم "مه بانو" و این روزا از ایران رفته و چند وقته دیگه برمیگرده ... 

چند روز پیش درویشی بهم گفت تو هیچوقت عاشق نشدی و این روزا عاشقی ... هیچوقت از ته دل کسی رو دوست نداشتی و اگه هم به کسی گفتی دوستت دارم فقط واسه این بوده که از تنهاییت میترسیدی و حالا که تنها شدی قدر اون کسی رو که دوسش داری بیشتر میفهمی و بهت یه روز میگه که دوستت داره و اون روز شادترین روزت خواهد بود طوری که انگار پادشاه هفت اقلیم خواهی بود ... چشمانت رو باز کن و تنهاییت را باور کن که تو این مدت بزرگتر شدی و هست کسی که دیوونگیات رو دوس داشته باشد ...

به ارس اینو میگم و میگم منتظرشم برگرده میگه خره قبل از اینکه برگرده تو برو مث باقی کسانی که مثلا دوسشون داشتی و سر بزنگاه از رابطه ات کشیدی بیرون و رفتی پی زندگی خودت ...

ارس میگه:

یه حرفایی میون ماست

بین من و تو و خداست 

واسه همین، دمِ رفتن

نگفتم مقصدم کجاست ...


میخندم و میگم : باشه رفیق بیا باهم بخونیم ...