زخمه

وب نوشت های یکی که دیر رسیدن عادتش است ...

زخمه

وب نوشت های یکی که دیر رسیدن عادتش است ...

آخر خط

سال نو داره میرسه باید خونه تکونی بکنیم من هنوز نتونستم واحد خودمو مرتب کنم در واقع طبقه ما هنوز تکونده نشده ولی من بد جوری دارم دل خودم رو می تکونم دو سه بار تصمیم گرفتم که دیگه ننویسم اما هر دفعه منصرف شدم گفتم بی خیال گفتم تا حس و ترانه هست پس منم هستم اما الان دیگه به جایی رسیدم که خجالت می کشیدم که بگم دارم ترانه می نویسم من ترانه ننوشتم تا از اون برای خودم نام و نانی بدست بیارم و چقدر خوشحالم که کسی منو به عنوان یه ترانه سرا نمیشناسه و اصلا هم هیچ افتخاری برام نداره که بگم ترانه می نوشتم البته برای دل خودم و احساسم خواهم نوشت اما اینکه بخوام تو این محیط مجازی اینارو بنویسم به هیچ عنوان چنین کاری نخواهم کرد متاسفانه الان هر کی که ثناگوی باند ترانه باشه می تونه تو این محیط زنده باشه و من چنین اخلاقی ندارم که هیچ وقت مداحی کسی رو نکردم و اگه احساسی به کسی بوده با تموم احساسم گفتم و در مقابلش انتظار هیچ کاری نداشتم .

به قول یکی از هم دانشکده ایم من فقط قسمتی از محیط اینترنت رو اشغال کردم که به درد هیچ کس نمیخوره وقتی که این نوشته ها و درد دلها رو شروع کردم نوری از عشق در دلم طلوع کرد اما حیف که زود غروب کرد خورشید عشق من همه رو دید و منو ندید به جرم عشق تهدید به کمیته انضباطی کرد برایم قلدر و چماقدار آورد تا ادبم کنه منو اونقدر پست و پایین دید که حتی حاضر نشد به حرفام گوش و یا یه جواب «نه» به ایمیل و سوالاتم بکنه باشه ، منم اونو به امون خدا می سپارمش و هیچ وقت هم نفرینش نخواهم کرد هون طور که سال قبل موقع تحویل سال به خودم و خدای خودم گفتم که هیچ وقت عشقم رو به هوی و هوس آلوده نکنم امسال هم از خدا موقع تحویل سال میخوام که هیچ وقت کینه و بغض اونو تو دلم نذاره و تا قیام و قیامت لعن و نفرینش نکنم و همیشه هم آرزوم باشه با هرکی و هر جا که هست پیروز و سرفراز و پاینده باشه و امیدوارم که هیچ وقت تو زندگیش روز بدی نبینه ، درست که عشق مو بچه بازی دونست درسته که با تموم احساسم بازی کرد با اینکه عاشق موندنم رو تعبیر حماقتم کرد باشه خیالی نیست و منم راحتش میذارم بهرحال ثروت من احساسم هست که اگه تو یه دستم خورشید و تو دست دیگه­ام مهتابرو بذارن تا از احساسم دست کشم که به مولا علی هیچ وقت چنین کاری رو نخواهم کرد بذار بگن احساساتی هست بذار بگن مغرور و خودخواه و خودپسنده که همش رو به جون می خرم .

قراره آخرین نوشته ام باشه پس میگم که خسته ام از همه کسانی که هیچ خواستن درکم کنن شاید فقط همون غریب آشنایی که کیلومترها ازم دوره منو خوب شناخته و درکم میکنه با اینکه گفته ادامه بدم اما نمی تونم بذار یه مدتی بدون هیاهو باشم.

هم قسم من بذار مدتی تنهائیم رو به دست آینه ها بدم بذار مدتی ترانه هامو باز واژه واژه گیتارم کنم دلم تنگه براش درست روز بیست و نهم اسفند هشتاد ویک اومد و همدمم شد بذار گیتارم اون چاه مطمئنم بشه  بگذار دوباره همون اشکی که تابستون تو کنج تنهاییم رو گیتارم چکید دوباره همنشین سیم گیتارم بشه آره میخوام گریه کنم برای حال خودم برای غریبیم برای تنهائیم برای غصه هایم برای گذشته سوخته ام برای تموم ترانه های در گلو مونده ام برای تموم ملودیهایی که هیچ وقت رو دفتر نتم زنده نشدن هوای خنده ای در دلم نیست خونه دلم باید تکونده بشه تا دوباره زنده شم .

عزیزم ،  من مهرکی هستم که دشنه نارفیق تا دسته در قلبم فرو رفته معشوقم منو تنها گذاشته تا با بهتر ماها پرواز کنه من خاکیم به همون خاکی دهاتی بودم و زلالم به شفافی چشمه سار پاک آبادی زادگاهم من تو سینه هوای آلوده تنفس نکردم من با رویش شکوفه های بادام و رایحه های دلنشین سیب سرخ عاشقی بزرگ شدم من رسم این دوران رو بلد نیستم پس یه بازنده ام یه باخته در ترانه و یه شکست خورده در بازی پر رنگ و نیرنگ عاشقی.

برای خداحافظی دو ترانه دارم که روایت دلتنگیامه دو ترانه که فقط با تموم حس و وجودم نوشتم کاری نداشتم که قافیه درسته یا وزن و آهنگش چیه که حرف دل با این قواعد و نسخه های از قبل پیچیده سازگار نیست .«آخر خط» حکایت امشبم بود در واقع تر و تازه هست و همین الان نوشتم اما «سال کبیسه» مال چند شب پیشه و از روی دلتنگی :

 

آخر خط

 

سر همین بازی باخته تنها نشسته ام

بغض مو رو سیـــم گیتارم شکسته ام

 

بغضی لبریز از تـــرانه و حس شاعرانه

جاریه رود اشک رو گونه هام بی بهانه

 

من فرزند رایحه دل انگیز سیبم

بدجوری با بوی دود و دم غریبم

 

خاطراتم مونده رو تن شکوفه های بادووم

قصه عاشقی هم شده یه روایت نــاتموم

 

خاتــــون من ترانه هامو آتیش زدم

تا تو بدونی که تو عشق یه نابلدم

 

قسمهای دروغی رو نگفته خط زدم

فرقی برات نداره دیگه خـــوب و بدم

 

منم راهــی غیر از تو گذشتن ندارم

چه باشی یا نباشی دیگه در کنارم

 

آخر خط من فقط هست یه ترانه بی قافیه

واسه ابد یه دوست دارم برام بس و کافیه

 

خودمو تو آب زلال چشمه ســــار زادگاهم

شستم تا خدا هم دیگه گذشت از گناهم

 

 

 

سال کبیسه

 

یه بهار پر از خـــــاطره و یادگاری

همش می گفتم عجب روزگاری

 

با یه تابستون پر از بغـــــض و ترانه

از من گذشت یارم ، بی هیچ بهانه

 

پائیز دلم شروع شد با یه آشنایی

یه غریب آشنـــایی برا روز تنهایی

 

زمستون اومد با رنــگ دوز و کلک

از نارفیقا چشام پرن از آه و اشک

 

امسال از تموم چهره­ها افتـاده نقاب

من خوش خیال بازم موندم به خواب

 

دلم شکسته از اون همه مهر و وفا

تموم امیدم هسـت به اون یار آشنا

 

با دستای خودم کفن کردم سادگی رو

آتیش زدم برا همیشه دفتر دلدادگی رو

 

قدیما می گفتن ســـال کبیســـه یه سال بده

منم میگم دلم واسه حسادت و بدی یه نابلده

 

امسال سال رنگ و ریـا  بود

دور وبرم لبریز از دورنگیا بود

 

آخر سال بازم میگم سال دیگه

دلم تنگه تا یکی برام ترانه بگه

 

ته خط ســــال کبیسه دیگه رسیده

درسته که دلمم یه روز خوش ندیده

 

 اما می دونم که روز خوشی در پیشه

دیگه دلم از ترانه های تو  جدا نمیشه

 

    «اکبر یارمحمدی»

نظرات 6 + ارسال نظر
سهیل 21 اسفند 1383 ساعت 09:34 http://loveyou.blogsky.com

سلام داداشی خوبی. تازه بهت عادت کرده بودم . :( کجا می خوای بری . کی بهت حرف زده . بگو خودم بزنمش . بازم شعر قشنگی نوشتی . وبلاگت خیلی نازه . حیف نیست دیگه ننویسی. میل خودته ولی من که دوست ندارم تو بری . کاری داشتی در خدمتم . قربانت . داداش سهیل کوچیکت

نوید 21 اسفند 1383 ساعت 23:00 http://www.aql.blogsky.com

سلام دوست عزیز وبلاگ خوبی داری و ترانه هایت هم قشنگه .امیدوارم بازم بنویسی

الشن 22 اسفند 1383 ساعت 00:21

سلام اکبر جان.
اول از همه سال جدید رو بهت تبریک می گم. امیدوارم که توی این سال به هر چیزی که می خای برسی.

در مورد عشقت باید بگم:
If you loved somenone very badly, set her free. If she comes back, she is yours; If she doesn't, she never was.

در مورد اینکه تصمیم گرفتی دیگه ننویسی، راستش من شرایط تو رو الان و وقتی که شروع به توشتن کردی نمی دونم و نمی دونم چرا شروع کردی و چرا دیگه نمی خوای بنویسی. ولی یه پیشنهاد دارم برات: یه مدت ننویس و سعی کن با خودت به یه آرامشی برسی و بعد دوباره در این مورد فکر کن. ببین هنوز هم روی تصمیمت هستی یا فکر می کنی که اگر بنویسی برات بهتره. به هر حال موفق باشی.

شراره ها 1 فروردین 1384 ساعت 23:46 http://www.sham.blogsky.com/

امیدوارم سال جدید سالی توام با آرزوهای بزرگ تر و گام هایی استوارتر و نگاه هایی وسیع تر به زندگی باشه . عیدتان مبارک . فونتی که انتخاب کرده ای همیشه در وهله اول وبلاگ را آشفته میاره و باید با انکودینگ مشگلش رو حل کرد و این از تعداد مراجعه کنندگان کم میکنه . در من کامپیوترمن بیش از ۱۱۰۰ نوع فونت نصب شده ولی وبلاگت رو ضربدری نشون میده . با آرزوی موفقیت بیشتر

آپ نمی کنی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ راستی با جشن مهتاب و یک بغل دلتنگی به روزم ! سر بزن ! منتظرم !

حسین ناصری 31 خرداد 1384 ساعت 21:11 http://sambik2.blogsky

سلام بابا خیلی با حالی به ما هم سر بزن

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد