زخمه

وب نوشت های یکی که دیر رسیدن عادتش است ...

زخمه

وب نوشت های یکی که دیر رسیدن عادتش است ...

چقدر از این gazzag متنفرم

 

 

چهار سال پیش همین موقعها تب orkut به راه بود و بد جوری همه در پی اورکات و دوستهای جدید و قدیمی بودند تا اینکه زد و از لطف دادستانی تهران این سایت فیلتر شد و به جای اون در کمتر زمانی gazzag جایگزینش شد البته ورژن ایرانیش یعنی کلوب هم اضافه شد. با فیلتر شدن gazzag دیگه هیچ خبری ازش نداشتم تا اینکه امروز یه ایمیل از یه سایت اومد که جایگزین gazzag شده است این سایت که octopop نامش بود. بد جوری منو به یاد gazzag می انداخت گزکی که سه سال پیش باعث شد تا یکی از بهترین دوستان دوران زندگیم بدترین لحظات رو بگذرونه و از فردای اون روز gazzag را برای همیشه تحریم کردم و پروفایلم رو پاک کردم اما امروز با گشتی تو این سایت جدید باز یاد و خاطره اون لحظات برام زنده شد و واقعا نمیدونم چرا امروز این نفرین نامه رو علیه gazzag نوشتم و همون موقع که شنیدم اونم فیلتر شده کلی خوشحال شدم اما انگار بازم با یه اسم جدید و با یه محیط تازه تر اومده. یاد اورکات بخیر چه لحظات خوشی باهاش داشتیم. 

واقعا از این گزک متنفرم و به طبع نیز از جانشینش هم متنفر خواهم بود.

طعنه نزن

تیکه هایی از یه ترانه ناتمام که خیلی وقته حال تموم کردنش رو ندارم از دو سال پیش نوشتم و هنوز نتونستم تمومش کنم: 

 

خیلی وقته که تورو باختم
از آرزوهام ویرونه ساختم
تو شب غریب نامردی
عطر پیرهنت رو شناختم  

قسم خوردم بی تو می میرم
تو خندیدی به التماسم
گفتم بی تو به غم اسیرم
تو طعنه زدی به احساسم 

 

برو  بی خیال چشماتم
واسه چی واست حروم بشم
برو که حروم شد عاشقی
چرا واست جون تموم بشم  

طعنه نزن که تموم شدم 
به پای عاشقی کم آوردم
تو رفیق نیمه راه شدی
من تا پای جون دل سپردم 

 

طعنه نزن . . . 

. . . 

. . . 

. . .

بدون شرح

از طریق حاجی واشنگتن لینک ویدئوی پائینی رو پیدا کردم و برام بسیار جالب بود.

فقط این رو می گم که این آگهی از تلویزیون الفرات که به دار و دسته عبدالعزیز حکیم وابسته است، پخش شده. زیر نویس انگلیسی اون هم مربوط به یک شرکت اسرائیلی است. 

  

محتوای آگهی:

آگهی با تصویر یک زن عزادار شروع می شه که سر قبر عزیزش نشسته و گریه می کنه. نریتور آگهی همزمان این سوال رو مطرح می کنه: “آیا تا به حال  از خود پرسیده اید که چه کسی پول بمب هایی را که عراق را ویران می کند، تامین می کند.”

بعد تصویر پاهای یک فرد نظامی را می بینین که به سمت کمدی حرکت می کنه و کیفی را بر می داره و شما در عرض دو سه ثانیه چشمتون به آرم سپاه، عکس یک پاسدار، پرچم و نقشه ایران می خوره. اون نظامی  کیف رو به فردی می ده که سوار اتوبوس می شه و  … سپس تصاویر شورشی های عراق رو می بینید.

بعد دوباره نریتور می آد و می گه: “خوب، حالا می دونید؟” و تصویر رو به عقب بر می گردونه و روی المان های ایرانی نگه می داره و بر اونها به صورت تصویری تاکید می کنه.

 

آقای جنتی من هم از شما شکایت دارم

آیت‌اللـه احمد جنتی دبیر شورای نگهبان دیروز در خطبه‌های نماز جمعه تهران از عموم مردم حلالیت طلبید. جنتی در بخشی از سخنان خود گفت: «من همین‌جا می‌گویم اگر کسانی از طرف من حق‌شان ضایع شده، اول مراجعه کنند. اگر بتوانم حق‌شان را به آنها بازمی‌گردانم، اگر نه حلالم کنند و بعد هم همه همدیگر را حلال کنند». 

 

من به عنوان یک ایرانی از شما آقای جنتی به دلیل تحدید آزادیهای مشروع ملت ایران بابت تائید قانون مطبوعات در سال ۱۳۷۷ از شما شکایت میکنم. 

از شما به دلیل رد لوایح انتخابات و اختیارات ریاست جمهوری در سال ۱۳۸۲ که منجر به کودتای انتخاباتی در سال ۱۳۸۲ شد و منجر به تشکیل مجلس ننگین و ضعیف هفتم شد شکایت میکنم. 

وظیفه هر ایرانی هست که از شما بابت این همه تضییع حق شکایت کند. 

آقای جنتی شما باید تاوان رد صلاحیت افراد آزاد اندیشی نظیر عزت الله سحابی، عبدالله نوری، اکبر اعلمی، محمدرضا خاتمی، محسن آرمین و ... را پس بدهید. 

شما باید تاوان باطل کردن انتخابات تهران در مجلس ششم و مانع از ورود علیرضا رجایی شدید را پس بدهید.

یکی را دوست میدارم

این ترانه رو دوست دارم که این روزها وصف حالم خودم. میداند اما خودش را به ندانستن زده است و این درد بزرگتری هست نسبت به ندانستن. درست مثل کسی که خودش را به خواب زده و با هیچ تلنگر و صدایی از خواب بیدار نمیشود با اینحال «یکی را دوست میدارم» 

 

یکی را دوست می دارم ،
ولی افسوس، او هرگز نمی داند .
نگاهش می کنم شاید بخواند از نگاه من که
 او را دوست می دارم،
ولی افسوس،
او هرگز نگاهم را نمی خواند.
به برگ گل نوشتم من که
 او را دوست می دارم،
ولی افسوس،
او برگ گل را به زلف کودکی آویخت تا او را بخنداند.
به مهتاب گفتم ای مهتاب،
سر راهت به کوی او سلام من رسان و گو که
 او را دوست می دارم،
ولی افسوس،
یکی ابر سیه آمد ز ره روی ماه تابان را بپوشانید.
صبا را دیدم و گفتم صبا دستم به دامانت،
بگو از من به دلدارم که
او را دوست می دارم،
ولی افسوس،
ز ابر تیره برقی جست و قاصد را میان ره بسوزانید.
کنون وامانده از هر جا دگر با خود کنم نجوا،
یکی را دوست می دارم ،
ولی افسوس،
او هرگز نمی داند!!!

آرزوی ژان پل سارتر

دکتر علی شریعتی 

 

این جمله رو در اینجا دیدم و برام بسیار جالب بود: 

 

"I have no religion, but if I were to choose one, it would be that of Shariati's."-Jean-Paul Sartre 

اگه این طور باشه که محشره.

خورشید خاتون

خورشید خاتون، غروبت رو بیشتر از طلوعت دوس دارم واسه اینکه بعد از غروب تموم شب دلخوشم به اینکه کی طلوع می کنی؟ اما بعد از طلوع همه روز  دلهره اینو دارم که کی وقت غروبت  میشه!!!

به یاد امام موسی صدر و فرهاد مهراد

نمیدونم چرا بعضی وقتها خیلی چیزها را فراموش میکنیم. دیروز میخواستم در مورد دو رویداد مهم صحبت کنم اما میخواستم بدونم تو این محیط سایبر کسی صحبتی یا حرفی میزند یا نه. اما چیزی که دیدم برایم تاسف برانگیز بود فقط به غیر از یک مورد چیز خاصی ندیدم. واقعا که چقدر فراموش میکنیم.

دیروز 9 شهریور مصادف بود با سالگرد ربوده شدن امام موسی صدر (روحانی آزاده و داشمند ایرانی) و سالگرد درگذشت فرهاد مهراد (خواننده فقید و پیشروی ایرانی) بود اما کسی در این مورد چیزی نگفت و ننوشت.

  

امام موسی صدر 

به امام موسی صدر علاقه عجیبی دارم و خیلی دوست دارم در موردش بیشتر بدونم و متاسفانه نمیدونم به چه دلیلی همیشه در رسانه‌های ایران مظلوم واقع شده و کسی در موردش صحبتی نمیکنه. زمانی علاقه‌ام به امام موسی صدر رو به فزونی گذاشت که در زندگینامه دکتر شریعتی خوندم که دکتر از ایشان خیلی تعریف میکردند و حتی نماز دکتر رو هم ایشان خواندند. در مورد سرنوشت ایشان هیچ خبری در دسترس نیست و معلوم نیست معمر قذافی ملعون (نمیدونم چرا از این مردک دیکتاتور و  فاشیست به هیچ عنوان خوشم نمیاد) چه بلایی سر ایشان و همراهان آزاداندیشش آورده. امیدوارم که به زودی سرنوشت امام موسی صدر مشخص بشه و معلوم بشه که ایشان زنده هستند یا نه. راستی چرا تا حسن نصرالله یه چیزی میگه فوری تیتر میشه و یا برای پسر شهید شده‌اش اینجا یادبود میگیرن اما یادی از امام مسوی صدر نمیشه. شاید یه این دلیل هست که در سال 1348 از یکی از مراجع و علمای قم میپرسند اگه ر ایران حکومت اسلامی برپا بشه کسی رو دارید که بر مسند بذارید و آن روحانی سریع گفته بود:«آقا امام موسی صدر». راستی چرا جمهوری اسلامی ایران همیشه حامی معمر قذافی بوده که ادعای رهبری جهان اول را داشته؟ مگه قرار نبود که ما انقلاب را به سراسر جهان صادر کنیم و پیشروی مسلمین جهان باشیم؟ اینها رو که کنار هم میذاریم کمی به اون چیزهایی که از اهداف انقلاب و جمهوری اسلامی گفته شده میشه شک کرد.

  

 فرهاد مهراد

اما فرهاد مهراد، برای اولین بار صداش رو در «رضا موتوری» شنیدم و بدجوری دلبسته صداش شدم کسی که به غیر از یک مورد (اونم در مورد همسرش) ترانه عاشقانه نخوند و همیشه از مسائل اجتماعی جامعه گفت و سردمدار صدای اعتراض شد. در مورد فرهاد نمیشه چیزی گفت جز اینکه فقط باید از «صدای بی صدا» گفت که شهیار قتبری سرود و اسفندیار منفردزاده ساخت و زنده یاد فرهاد خواند.

با صدای بی‌صدا،

مث یه کوه، بلند،

مث یه خواب، کوتاه،

یه مرد بود، یه مرد!

 

با دستای فقیر،

با چشمای محروم،

با پاهای خسته،

یه مرد بود، یه مرد!

 

شب، با تابوت سیاه

نشس توی چشماش،

خاموش شد ستاره،

افتاد روی خاک.

 

سایه‌ش هم نمی‌موند

هرگز پشت سرش،

غم‌گین بود و خسته،

تنهای تنها!

 

با لب‌های تشنه

به عکس یه چشمه

نرسید تا ببینه

قطره... قطره... قطره‌ی آب... قطره‌ی آب!

 

در شب بی‌تپش،

این طرف، اون طرف

می‌افتاد تا بشنفه

صدا... صدا... صدای پا... صدای پا!

 

یاد و خاطره هر دو عزیز گرامی باد.

آئینه عبرت

دکتر شریعتی :«کلاس پنجم که بودم پسر درشت هیکلی در ته کلاس ما می نشست که برای من مظهر تمام چیزهای چندش آور بود ،آن هم به سه دلیل ؛اول آنکه کچل بود، دوم اینکه سیگار می کشید و سوم - که از همه تهوع آور بود- اینکه در آن سن و سال، زن داشت!... چند سالی گذشت یک روز که با همسرم از خیابان می گذشتیم ،آن پسر قوی هیکل ته کلاس را دیدم در حالیکه زن داشتم ،سیگار می کشیدم و کچل شده بودم و تازه فهمیدم که خیلی اوقات آدم از آن دسته چیزهای بد دیگران ابراز انزجار می کند که در خودش وجود دارد»

Error

اینقده از این و اون «نه» شنفتم، می‌ترسم که یکی بهم بگه «دوستت دارم» قلبم «Error» بده.

روی خط دیوونگی (1)

پرشیای سفید مامانی من

لذت هیچ دیوانگی به پای رانندگی و ویراژ دادن در شهر نمی‌رسه بخصوص که ماشینت هم تک باشه و هر کاری بکنی در جیک ثانیه پخش بشه. پژو پرشیا همیشه یک ماشین موقر و متین بوده که رانندگان خیلی قانونی و با وقار رانندگی می‌کنند شما تابحال دیدی که یک راننده پرشیا دستی بکشه یا لایی بکشه؟

خب ندیدین و اینم ایراد از شما نیست چون کسی با پرشیا این کارها رو نمیکنه.

ولی یکی دو روزه که رانندگی تو این شهر که بیشتر رانندگانش از گاری پیاده شدند و سوار اتول شدند و فرق بین الاغ و ماشین رو نمیدونن خیلی حال میده. وقتی که یه خیابون کاملا با ترافیک مسدود شده رو در لای مخالف با 140 کیلومتر در ساعت رانندگی کنی چه حالی میده، تازه با همین پرشیای سفید مامانی هم تو این دو روز اینقدر لایی کشیدم که دیگه حدی نداره. وقتی داشتم این کارارو میکردم یکی از بچه‌ها بهم زنگ زد و میگه: اکبر الان فلان جایی؟ گفتم آره از کجا فهمیدی؟ برگشته میگه: آخه تو کل ارومیه فقط یه پرشیای سفید رنگ هست که دیوونه‌ای مثل تو اونو میرونه و با پرشیا لایی میکشه و تو لاین مخالف با سرعت باد رانندگی میکنه، اینقدر به این حرفش خندیدم که حدی نداره، انگار این روزا خیلی خوبم که دیوونگیم باز گل کرده. اه‌ه‌ه‌ه ... منو چه به حساب و کتاب زندگی؟ چند وقت بود که بدجوری سرم تو حساب کتاب و این حرفا بود، یادم رفته بود که از زندگی لذت ببرم. دیشب برقها رفته بود و رفته بودم رو تراس و داشتم واسه خودم گیتار میزدم و از تاریکی شب نهایت لذت رو می بردم. به نظرم زندگی رو عشق است، ما زنده‌ایم که لذت زندگی کردن رو ببریم نه اینکه زندگی رو واسه خودمون جهنم کنیم.

خوشحالم که حالم خیلی خوبه حتی اونقدر خوب که قبول نشدم در کنکور رو هم به هیچ جام حساب نکنم. اما مطمئنم که امسال قبول میشم. با وضع سال قبل که این نتایج رو بدست آورم مطمئنم که امسال حتما از دانشگاه سراسری هم قبول میشم. راستی تو این جریان به عدل خدا پی بردم بماند که جریانش چیه، یه کلمه تو کارنامه باعث شد که بفهمم که خدا خیلی عادل هست و بابت این نامردیم خوب تنبیه‌ام کردم و منم اینجا اعتراف میکنم که اساسی متنبه شدم.

بازهم یک رسوایی دیگه از جناب کردان!!!

فقط این عکس رو نگاه کنید و معنی ازاله بکارت هم که خوب میدونید یعنی چه، بهرحال عجب وزیر خشو سابقه‌ای گیرمون اومده راستی شنیدم که قراره مددی معاون دانشجویی دانشگاه زنجان هم معاونش بشه واقعا چی میشه همه سابقه داران جمعشون جمع هست




لازم به توضیح هست که منبع این عکس و خبر اینجا هست ولی چون امکان دسترسی به آن واسه همه میسر نیست من فقط عکس رو گذاشتم و قضاوت با شماست.