ای بـــــــــــام بلــــــــــند آرزومندی
زی مــــــــن بفرست پیــک لبخندی
تو جان منی به جان تو ســـــــوگند
خوردم، که چو جان، عزیز سوگندی
بنواز مــــــــــــــرا به نــــــازِ پیمانی
بربنــــــــــد مرا به بنــــــــد پیوندی
«دکتر علی شریعتی»
در اینکه به سامی یوسف خیلی علاقه دارم شکی نیست. دیروز یکی از دوستان آلبومی را با عنوان whitout you (بدون تو) با صدای سامی یوسف را به من داد تا گوشم کنم. واقعا از شنیدن این تراکها لذت بردم تا اینکه امروز در facebook متوجه شدم که سامی یوسف به انتشار این کار توسط کمپانی اوکنینگ " Awakening " اعتراض کرده و از دوستدارانش خواسته که از خریدن این آلبوم خودداری کنند و برای اینکه سایر دوستان در جریان کار قرار بگیرند متن انگیسی و فارسیش را در اینجا آوردم تا دوستان بیشتر در جریان باشنددر ضمن طبق گفتههای خود سامی یوسف در آلبوم سوم خود که توسط شرکت مایسون منتشر خواهد شد و در ایران نیز توسط یکی از شرکتها به طور قانونی منتشر خواهد شد یکی دو تا از آهنگهایش فارسی خواهد بود.
Assalamu alaikom,
This morning I was made aware that Awakening Records have released what they claim to be my third album, which they are offering for sale on their website. I realize that this will be welcome news for many people, but my loyal supporters need to know that this album release is NOT taking place with my blessing OR my consent!
The tracks they have chosen to release are ‘work in progress’ and are almost entirely based on stolen mp3 demos that are far from complete and are certainly not of the high standard, lyrically, musically and technically, that I always insist upon. Consequently, for me to hear these incomplete recordings, that only represent a sketch of what I would wish to release for my discerning supporters, is painful beyond description. I therefore wish to make it perfectly clear that an album comprised of any such recordings could only be put on to the market against my wishes and without my specific approval.
I need to explain that, for the past year, I have been in dispute with Awakening Records, the main thrust of my grievances being their total lack of transparency in dealing with me. I have made strenuous efforts to resolve the accumulated issues that I kept turning a blind eye to, all the while maintaining a measured, polite and dignified means of communication, but to no avail.
Personally, I’m able to cope with the aggravation that I’ve had to endure during this past year, but I will NOT tolerate my brothers and sisters and my many loyal supporters being cheated, lied to and made a mockery of. BOYCOTT THEM!! They are unworthy of your support, in addition to which I can’t bear the thought of you shelling out your hard earned cash for music pretending to be my finest work, which it certainly isn’t! Equally unbearable is allowing these people who have abused my trust to profit from selling my music in a form that they know full well is incomplete and which, arguably, doesn’t even belong to them.
Please be patient. I am in the process of completing my album which will be ready in just a few short weeks and which I will make available at the earliest opportunity, but only when it is completed to my total satisfaction and which represents my musical, lyrical and spiritual hopes and aspirations for us all.
One thing that I will do, as a sign of my affection and respect for those many people of every nationality around the world that have supported me over these past years, is work through the night to prepare MY version of Palestine Forever and provide it as a free download on my new website: samiyusufofficial.com
Check it out tomorrow and keep the faith!
God bless you ALL
Sami
سلام علیکم
امروز صبح من باخبر شدم که شرکت اوکنینگ آنچه را که ادعا می کند آلبوم سوم من است منتشر کرده است و آن را برای فروش در سایت خود قرار داده است. می دانم این اتفاق خبر خوبی برای بسیاری از مردم خواهد بود، اما حامیان وفادار من باید بدانند چیزی که منتشر شده است، با رضایت من نیست!
آهنگ هایی که آنها برای انتشار انتخاب کرده اند، "در حال بهبود" است و همه آنها براساس دموهای ام پی تری است که هنوز کامل نشده اند و قطعا استاندارد بالایی از نظر شعر، موسیقی و تکنیک ندارند: چیزی که من همیشه بر آن اصرار داشته ام. بنابراین، برای من شنیدن خبر انتشار این آهنگ های تکمیل نشده، که تنها طرحی از آن چیزی است که من می خواهم برای هواداران نکته سنجم منتشر کنم، دردناک است. در نتیجه می خواهم این نکته را کاملا روشن کنم که هر آلبومی شامل هریک از طرح های من که در بازار پخش شود، برخلاف خواست من و بدون رضایت من خواهد بود.
من نیاز به توضیح این موضوع دارم که، درسال گذشته، من در جدال با شرکت اوکنینگ بوده ام. شکایت اصلی من عدم شفافیت آنها در کار با من بود. من تمام تلاش خود را برای حل موضوعات فزاینده کردم که {این مشکلات} را نادیده بگیرم با نهایت دوستی، و ارتباط مودبانه و محترمانه، اما بی فایده بود.
شخصا، قادرم این عصبانیتم را کنترل کنم که در طول سال گذشته {این اختلافات} را تحمل کرده ام، اما تحمل نمی کنم که خواهران و برادرانم و حامین وفادارم فریب بخورند احمق جلوه داده شوند. آنان را بایکوت کنید! آنان ارزش حمایت شما را ندارند. علاوه بر اینکه من نمی توانم تصور اینکه شما پولی را که به سختی بدست آورده اید را برای چیزی که ادعا می شود بهترین اثر من است صرف کنید. قطعا قابل تحمل نیست! که اجازه داده شود کسانی که از اعتماد من سوء استفاده کرده اند، از موسیقی من به شکلی که بخوبی می دانند ناقص است، برای سود بردن استفاده کنند. چیزی که مسلما متعلق به آنان نیست.
لطفاً شکیبا باشید. من در حال کامل کردن آلبومی هستم که در چند هفته آینده آماده خواهد شد و آن را در اولین فرصت دردسترس قرار خواهم داد، اما زمانی کامل می شود که نهایت رضایتمندی من را که بیانگر امیدهای موسیقایی، شعری و روحانی ام و آرزو برای همه ما است، داشته باشد.
یک کاری که دوست دارم انجام دهم، به نشان دلبستگی و احترام به بسیاری از مردم از هر ملیتی در سراسر جهان که مرا در این چند سال اخیر حمایت کرده اند، کارکردن تمام شب برای آماده کردن ورژن "فلسطین برای همیشه" و در دسترس قرار دادن آن به صوررت دانلود رایگان بر روی وبسایت جدیدم: samiyusufofficial.com هست.
آن را فردا ببینید و وفادار بمانید!
خدا نگهدارتان باشد
سامی
این مطلب را به نقل از دنیای وبلاگ برای دوستانی که از فیدبرنر استفاده میکنند اینجا نقل میکنم در ضمن آدرس فید این وبلاگ هم همانطور که ملاحظه میکنید از این آدرس به آدرس جدید انتقال یافته است :
و اما اثر این نقلوانتقال بر روی کاربران چیست و چه تفاوتی فیدبرنر مستقل با فیدبرنر یکپارچه شده خواهد داشت؟
بالاخره از بس ازم پرسیده میشود که این گوگل ریدر چیه؟ خب این هم راهنمایی و نحوه استفاده از گوگل ریدر برای خواندن بدون دردسر وبلاگها، البته منبع اصلی این نوشته پرشین بلاگرز است:
به گوگل ریدر وارد شوید.
بر روی دکمه Add a Subscription کلیک کنید.
این ترانه امراه رو فوق العاده دوست دارم. سعید شایسته هم از روی این ملودی ترانه کتاب سرنوشت رو اجرا کرده است. این ترانه زیبا رو تقدیم کسی میکنم که این روزها بدجوری لایق این ترانه زیبا است.
Bu ask boyle bitemez این عشق نمی تونه اینطور تمومشه
Birakma terk etme beni منو اینطور رها نکن
Atma beni olümlere منو به نیستی ها نینداز
Atma beni zulumlere منو به تاریکی ها نینداز
Gotur beni gittigin yere ببر منو به جایی که رفتی
Sensiz ben nefes alamam بدون تو نفس کشیدن ممکن نیست
Buralarda hiç duramam نمیتونم اینجا بمونم
Tek bashina yalniz kalamam تک و تنها نمیتونم ادامه بدم
Senin kokuna ozlerim دلتنگ رایحه تو خواهم شد
Hep yollarina gozlerim چشم براه تو خواهم شد
Gotur beni gittgin yere ببر منو به جایی که رفتی
Ashkimdor beni yashatan عشقه که منو زنده نگه داشته
Beni hayata baghlyir منو به زندگی پیوند بزن
Zincirleri kirip geldik زنجیرها رو پاره کردیم و اومدیم
دو سه روز بود که این نوشته پائینی را نوشته بودم اما مردد بودم که در وبلاگ قرار دهم اما بالاخره تصمیم گرفتم کمی از احوالات امروزم خبردار شوید تا شاید کسانی از نگرانی خارج شوند که چرا من به مردان سیاست و آشپزی گیر دادم، این هم شرح احوال چند وقت من که در پیش دوست و آشنا کم پیدا شدم.
این روزها همه میگن چرا اینقدر بی خیالی!!! نمیدونم چی بگم شاید برای اینه که زیادی حالم خوبه. از کار جدیدم راضی هستم یه جورایی ارضایم میکنه. دو تا از دائیهام و دو تا از عموهام راننده کامیون بودند و الان من در نمایندگی ایران خودرو دیزل به عنوان مدیر تعمیرگاه مشغول شدم به یه عبارتی ماها همگی از قوم بنی هندل هستیم و الان من هم قاطی اینها شدم. . تا اونجایی که بتونم برای ارشد هم میخونم با اینکه امید زیادی ندارم اما قبول بشم هم بد نمیشه.
تو این مدت به چیزهایی رسیدم که کاش شش هفت سال پیش میرسیدم، اگه اون موقع رسیده بودم شاید الان بهتر بودم. کاش به جای بهونه آوردن برای همدیگه حقیقت رو روشن کنیم اگر کسی رو دوست نداریم تو رودرواسی گیر نکنیم و نتونیم حرفی بزنیم و بهونه بیاریم کاش رک و روراست بگیم من با یکی دیگه هستم با تو نمیتونم باشم نه اینکه بگیم که نه من از دخترا یا پسرا متنفرم و از چنین روابط و دوستیها خوشم نمیاد. هیچ چیز تو زندگی به اندازه دروغ گفتن عذابم نمیده. شاید از خیانت و نارو و تهمت و از پشت خنجر زدن ناراحت نشوم اما با دروغ احوالاتم بهم میریزه، نمیدونم چرا دارم این حرفها رو اینجا مینویسم. شاید زیادی تکراری شدم.
راستی از خوندن «تقاص» یکه نخورید که زندگی همین است. میخوام بدونم بازخورد این ترانه برایم چگونه است، شاید تصمیم بگیرم که برای اجرا واگذارش کنم ولی فعلا دست نگه داشتم ببینم چی میشه.
تقاص
باور کن هیشکی حریفم نمیشه
زدم و شاخ تقدیرُ شکوندم
رفتم و ننگ و نام عاشقی رو
به پیشونی فلک نشوندم
نکنه هنوزم باورت شده
پاسوز چشمهای پرفریبتم
نه عزیز، دیگه از این خبرا نیس
مال خودت اون دل غریبتم
یادت میاد گفتی خیلی کوچیکی؟
ماها رو هم که دیگه ریز میبینی
حالا که مارو قابل ندونستی
چرا با کوچیکتر از ماها میشینی؟
میدونم اینا کار اوس کریمه
تقاص دلمو ازت میگیره
خیال میکردی که تموم شد و رفت
به جهنم دل یکی میمیره
نه جونم، دل مام خدایی داره
واسه خودش برو بیایی داره
تو برو فکر خودت باش که موندی
فلک باهات چه بازیهایی داره
اون لحظه که تموم کردی یادته؟
گفتی با هر کی باشم با تو عمراً
گفتم که خیالی نیست، مبارکه
خب بگو کی مقصره؟ تو یا من؟
ما که پای حرف دلمون موندیم
تو بودی که هیش کدومُ نشنیدی
نفرین من پشت سرت نیست اما
تو هیچوقت کار تقدیرُ ندیدی
از همین الان براش هم آهنگش رو در نظر گرفتم یه آهنگ شش هشت تروتمیز که خیلی حال میده. زندگی یعنی همین. یعنی در اوج سرخوشی چیزی را بنویسی که در بدترین لحظه هم به ذهنت نمیرسه و باید از گوشه ذهنت پاکش کنی نمیدونم ولی شاید این ترانه یه عقدهای بود که شش هفت سال گوشه دلم خونه کرده بود و الان رها شده. این ترانه رو بدون منظور و به هیچ دلیلی نوشتم و از روی بیکاری تو گوشه ذهنم با بعضی از جملهها و دیالوگهای فیلمفارسی قدیمی بازی میکردم و وقتی تموم شد خیلی به دلم نشست و وقتی ترانهای به دلم میشه شاد و آروم میشم و تو این یه ساله شاید برای اولین بار بود که از نوشتن واقعا لذت بردم. به چیزی متهمم کنید که قبلا به جرم خیلی گناههای نکرده محکوم شدم و حبسم رو کشیدم. اما اینبار میخواهم فقط لذت ببرم. همین
اما از هر چی که بگذریم از این جمله که حاصل تراوشات چند روزهام هست نمیشه گذشت:
«به خودم که میرسم دیر میشوم»
بعد از چند روز بی اینترنی آمدم.فعلا که محل کارم عوض شده و در یک محیط خوب مشغول به کار شدم. بعدا در این مورد بیشتر می نویسم اما فعلا فسنجان را عشق است. در اینکه بنده بسیار به فسنجان علاقه مندم هیچ شک و شبهه ای وجود ندارد. یکی از نقاط ضعف بنده این است که شاید در برابر پول و مقام بتوانم مقاومت کنم و کف از عنان ندهم اما با دیدن فسنجان دیگر خدا را هم بنده نیستم یکی از شرایطم برای همسر آیندهام بلد بودن این خورش میباشد اما برای اینکه تنوعی هم در اینجا داشته باشم بالاخره این دستور پخت را پیدا کردم. البته این خورش با مرغ تهیه میشود که آن نیز خوشمزه است اما در دستپخت مادر که از گوشت چرخ کرده استفاده میکند یک چیز دیگر است به مرده بدهی زنده میشود. البته از نظر بنده دستپخت مامان یک چیز دیگر و کسی مثل آن نمیتواند آشپزی کند. خیلی بد عادتم کرده و باعث شده که حتی اگر بیرون هم غذا خورده باشم حتما یک سری به روی اجاق بزنم و تا قسمتی خود را از آن بی نصیب نگذارم.
مواد لازم :
یک عدد نیم کیلو مرغ متوسط یا گوشت چرخ کرده
300 گرم مغز گردوی چرخ شده
یک فنجان پیاز رنده شده
4 قاشق سوپخوری رب انار
2 قاشق سوپخوری شکر
به قدر کافی نمک
طرز تهیه:
مرغ را پاک کرده، چند قسمت می کنیم ( اگر گوشت چرخ کرده بود، آن رابه صورت گلوله های کوچک در می آوریم و به همان روش گوشت مرغ عمل می کنیم). با یک یا دو قاشق روغن آن را سرخ کرده و کنار می گذاریم. بعد پیاز را در روغن کمی تفت می دهیم. سپس گردو را اضافه کرده و با پیاز تفت می دهیم و می گذاریم همراه 3 لیوان آب با حرارت ملایم، بپزد. بعد مرغ را اضافه می کنیم تا مرغ و گردو با هم بپزند. رب انار، شکر و نمک را به خورش می افزائیم، تا خورش کاملاً به روغن بیفتد( جا بیفتد). برای اینکه خورش خوش رنگ شود می توان یک قاشق غذا خوری رب گوجه فرنگی به آن افزود.
یادآوری: در صورتی که گوشت مرغ زودتر بپزد، می توان مرغ را از خورش خارج کرد تا با شعله ملایم کاملاً بپزد و جا بیفتد( کم آب شود). در این صورت خورش خوشمزه ای خواهد شد.
پس از اتمام، فسنجون را مزه کنید، باید مقدار کمی نمک بریزید تا مزههای موجود در فسنجون را احیا کند. پس از مزه کردن اگر زیاد از حد ترش بود باید با مقدار کمی شکر آنرا تنظیم کنید. شکر برای شیرین کردن فسنجون نیست، مقدار کمی شکر تنها برای این است که ترشی مزه فسنجون را تقلیل بدهیم. بعضی رب انارها ترش نیستند و در نتیجه امکان دارد اصلا نیازی به شکر نباشد. هنر فسنجون درست کردن در همین تنظیم مزه آن است، در این کار دقت کنید!
فسنجون را با چلو سفید سرو میکنند.
در شمال ایران برای بهتر جا افتادن خورش، از شب قبل، گردو را به مدت چند ساعت با حرارت ملایم در آب می پزند و هر نیم ساعت، یک استکان آب خنک به آن اضافه می کنند. روز بعد بقیه مواد را به آن می افزایند.شما هم می توانید برای داشتن خورشتی لذیذتر این کار را انجام دهید.
نکات تغذیه ای :
- چربی گردو از نوع گیاهی و غیر اشباع است. بنابراین مصرف آن، خطر مصرف چربی های اشباع را ندارد.
- گردو یکی از مغزهای روغنی است که املاح گوناگونی مثل مس، آهن، کلسیم و فسفر دارد.
- گردو منبع خوبی از بیوتین است بنابراین برای پوست و ریزش مو مفید است.
تذکر:
خوردن زیاد مغز گردو باعث سوء هاضمه می شود.
- افرادی که دچار آلرژی ( حساسیت)، ناراحتی کبدی و ناراحتی معده هستند، باید در خوردن گردو احتیاط کنند.
این روزها بدجوری مست آلبوم «معجزه خاموشی» داریوش شدم بخصوص ترانه شطرنجش که واقعا محشر است. این ترانه تصویر امروز جامعه ایران و سردمدارانش است:
این ترانه را از اینجا بشنوید.
از پس پرده نگاه کن ، مثله شطرنجه زمونه
هرکسی مثله یه مهره توی این بازی می مونه
یکی مثله ما پیاده ، یکی صد ساله سواره
یه نفر خونه به دوشه ، یکی دو تا قلعه داره
یه طرف همه سیاه و یه طرف همه سفیدن
رو به روی هم یه عمره ما رو دارن بازی می دن
اونا که اوله بازی توی خونه ی تو و من
پیش پای اسب دشمن ، اون همه سرباز رو چیدن
ببین امروزم تو بازی میونه شاه و وزیرن
هنوزم بدون حرکت پشت ما سنگر می گیرن
تاج و تخت شاه دیروز ، در قلعه شون نمی شه
به خیالشون که این تاج سرشونه تا همیشهیادشون رفته که اون شاه که به صد مهره نمی باخت
تاج و از سرش تو میدون لشگر پیاده انداخت
اونکه ما رو بازی می ده ، اونه که مهره رو چیده
اونکه نه شاهه ، نه سرباز نه سیاهه ، نه سفیده
تو پستهای بعدی مطمئمنا بیشتر از اینها از این کاست خواهم نوشت.
اما یک مطلبی را داریوش در وبلاگش گذاشته بود که خواندن برای دوستان شاید جالب باشد.
امروز چه دلتنگم، مثل من.
در مسیر سفری که به باکو دارم ، می دانم حادثه ای در راهه، حادثه ای که تا این حد با آن روبرو نشدم . 2 ساعت و 45 دقیقه پرواز بر فراز سرزمین ام... معنی مبهوت و کبود وگس را لمس کردم، و نگاهم را از خاک خسته بر نمی داشتم.
بندرعباس، شیراز، اصفهان...
بالهای خیالم را باز کردم تا به هر کجا که خواست، پرواز کند.
روزگار غریبی است! زمانی در ایران بودم و تلاشم این بود که خارج شم ، حالا بیرون از اون سرزمین همه جا میشه رفت، جز خانه!
الان تهران را زیر پا دارم، آسمان اش گرفته و ابری است؛ سوسوی چراغی را از پشت ابرها نمی بینم، ولی می بینم که پشت این ابرها، در کوچه پس کوچه های سرزمینی که از خاطرات کودکی ،نوجوانی و جوانی ام پرشده اند، چه میگذرد. حس غریبی دارم، یاد شعر زیبای حمید مصدق می افتم، هنوز بخشی از وجودم در آنجا باقی است .
با تو ام ای دلبند،
سوی ابری که نخواهد آمد، و نخواهد بارید،
چشم امید مبند،
همتی هست اگر، با من و توست
تا در این خشک کویر،
از دل سنگ برآریم آبی...
دنیای تصویر رویا چه بی حد و مرزه!
لحظاتی در خاطراتم گم شدم، کوچه پس کوچه های تهران، خاطرات دور، خاطرات شیرین، شکست ها، شیفتگی ها و آشفتگی ها، روزهای تلخ و شیرین، لحظات ناب و فراموش نشدنی با یاران، خاطره هایی خاموش اما پرهیاهو، یادگار دوران قبل از این کوچ غریب به دیار غربت...
تا چراغ وطنم خاموش است،
سوگوارانه جهان میگذرد
خون گل میچکد از ثانیه ها
شب پر از نعش جوان میگذرد...
داریوش
6 ژانویه 2009
دوستانی که عضو شبکه های اجتماعی نیز اورکات و فیس بوک و 360 بودند مطمئنا با مفهوم شبکه اجتماعی خوب آشنا هستند. در عین حال با پیشرفت وب ۲/۰، گوگل تصمیم گرفته است تا وبلاگها را به شبکه های اجتماعی پرکاربرد تبدیل کند.
به همین منظور هم گوگل سرویسی را با نام Google Friend Connect را راه اندازی کرده است.
Google Friend Connect چگونه کار میکند؟
هر خواننده میتواند با استفاده از حساب کاربری گوگل، یاهو، AIM یا OpenID خود، عضو شبکه اجتماعی یک وبلاگ شود. بعد از عضویت، هر خواننده میتواند، افراد دیگر را به عنوان دوست اضافه کند، برای دوستان خود کامنت بگذارد، لینک برای آنها بفرستد.
هر عضو وبلاگ میتواند، اشخاص دیگری را به شبکه اجتماعی وبلاگی شما دعوت کند و به این ترتیب بر اعضای شبکه شما و همچنین خوانندگان شما بیفزاید.
به ستون کناری وبلاگم نگاه کنید، در قسمت شبکه دوستان، شبکه دوستان من را که با استفاده از Google Friend Connect درست شده، میبینید. برای تست هم که شده به شبکه وبلاگی من بپیوندید!
چگونه Google Friend Connect را به وبلاگ خودم اضافه کنم؟
شیوه کار بسیار ساده است، کافی است به اینجا بروید و مراحل را یک به یک دنبال کنید:
- نخست باید آدرس و نام وبلاگ خودتان را بنویسید.
- سپس دو فایل به شما معرفی میشوند، آنها را دانلود کنید و در فضای وبلاگ خودتان قرار بدهید.
- بعد خیلی سرراست، کدی به شما داده میشود. این کد را در جای مناسبی در وبلاگ خودتان می گذارید.
خب این مراحلی بود که برای وبلاگهای دارای دومین و فضای اختصاصی بودند و قاعدتا وبلاگهایی که چنین فضایی را نداشته باشند نمی توانند از این امکان گوگل استفاده کنند.
مساله اصلی اینجاست که اکنون این امکان چگونه در وبلاگ من وجود دارد.
من طی صحبتی که با آقای چنگیزی یکی از مدیران بلاگ اسکای داشتم و ایشان وقتی مشکل مرا در این زمینه فهمیدند پیشنهاد دادند که این دو فایل را در خود فضای سایت بلاگ اسکای قرار دهند تا دوستان بلاگ اسکایی نیز از این امکان استفاده کنند.
تا اینکه امروز چنین اتفاقی افتاد.
در نتیجه دوستان بلاگ اسکایی فقط کافی است که در مرحله اول نام و آدرس وبلاگشان را وارد کرده و سپس یکی به یک مراحل را ادامه دهند و دیگر نیازی نیست تا فایلها را دانلود کنند و مرحله دومی که در بالا آمده بود عملا از پروسه ثبت نام حذف می شود.
به همین راحتی دوستان صاحب یک شبکه اجتماعی خواهند شد.
اما این امکان گوگل گجتهای متنوعی دیگری هم دارد. مثلا در قسمت Social gadgets، گجتی است به نام Wall gadget، اگر این گجت را در وبلاگ اضافه کنید، هر عضو شبکه وبلاگی شما می تواند برایتان کامنت بگذارد.
نکند برای وبلاگ من کامنت نامناسب گذاشته شود! نکند عضو مزاحمی پیدا کنم!
این هم یکی از نگرانیهای وبلاگ نویسانی خواهد بود که از این به بعد صاحبان شبکه اجتماعی مخصوص خودشان خواهند شد! خوشبختانه امکان بلوک کردن کاربران مزاحم و حذف کامنتهای نامناسب وجود دارد.
پی نوشت: در نوشتن این مطلب من از اطلاعات جناب آقای دکتر مجیدی مدیر وبلاگ 1 پزشک استفاده کردم و از ایشان بابت این مطلب متشکرم.
عاشقان
سرشکسته گذشتند
شرمسار ترانههای بیهنگام خویش
و کوچهها
بیزمزمه ماند و صدای پا
سربازان
شکسته گذشتند
خسته بر اسبان تشریح
و لتههای بیرنگ غرور نگونسار
بر نیزههایشان.
تو را چه سود
فخر
به فلک
فروختن
هنگامی که هر غبار خاک تحقیر شده نفرینت میکند؟
تو را چه سود از باغ و درخت
که با یاسها
به داس سخن گفتهای؟
آنجا که قدم نهاده باشی
گیاه از رستن تن میزند
چرا که تو هرگز
تقوای خاک و آب را
باور نکردهای.
فغان
که سرگذشت ما
سرود بیاعتقاد سربازان تو بود
که از فتح قلعه روسبیان باز میآمدند.
باش تا نفرین دوزخ از تو چه سازد،
که مادران سیاهپوش
داغداران زیباترین فرزندان آفتاب و باد
هنوز از سجادهها سر بر نگرفتهاند.
«احمد شاملو»
دیروز و امروز خوشبختی محض را حس کردم. با اینکه تصمیم گرفته بودم ادامه فیلم مستند سال قبلم را بسازم اما دلم نیامد این حال خوشم را با لانگ شات و کلوزآپ و لنز و میکروفون خراب کنم. حال غریبی داشتم. دیروز صبح بر مزار بابابزرگ و عموم نعمت و مامان بزرگ بودیم و سر ظهر هم رفتیم جمالآباد از آنجا هم به سلماس رفتیم. امروز هم که همش در جمالآباد و قوشچی گذشت.
دیروز با دیدن کوچهای که زمانی خانهام پدری بود کل خاطرات کودکیم زنده شد. همان کوچه خاکی با خانههای کاگلی. لذت اینکه فهمیدم نام خانوادگیم از روی اسم پدربزرگ مادری بابابزرگ نشئت گرفته برایم دلنشین بود.
دیروز فرصتی داشتم تا غروب تاسوعا را از زادگاه ببینم. خیلی دلم میخواست که عکسهای بیشتری میگرفتم اما اینقدر سرم گرم نوستالژی و غرق در عزای حسینی بودم که یادم میرفت باید عکسی هم بگیرم.
چرا دروغ بگویم امروز به هر بهانهای اشکم جاری بود و چقدر خوب بود که داخل ماشین نشسته بودم و با هر یا حسینی دلم هوایی میشد.
امسال زیاد تو جو صداهای محرم نبودم اما صدای یک مداح قدیمی و همولایتی که بعد از سالها برای نوحه خواندن به جمالآباد آمده بود بدجوری دلم را هوایی میکرد. صدایی که خاطره دوران کودکیم بود و حالا بعد از سالها دوباره گوشم را نوازش میداد. با اینکه چند روز گذشته اصلا حالم خوب نبود و به شدت روحیهام را باخته بودم و هنوز هم درگیر خودم هستم اما امروز را طور دیگری سپری کردم عاشقانه آنگونه که میخواستم سپری کردم. به قول رفیقی انگار سفری در پیش دارم که اینگونه همه خاطراتم در برم گرفتهاند.
از دبیرستان یادم میاید که لقب دیوانگی بر اسمم باقی ماند و همانگونه به پیش رفت و روز به روز این جنون بیدار افزوده شد. هر موقع که محرم میشود دلم بیقرار میشود هیچوقت آنچنان عزاداری نکردم، سالهای دبیرستان در تاسوعا و عاشورای جمال آباد میگذشت، در دانشگاه همین دو روز را به مطالعه میپرداختم یادم است که یک بار عاشورا شش بار «حسین وارث آدم» را خواندم و گریه کردم، هیچوقت دل به نوحههای بیهویت نسپردم و تا وقتی یادم بوده است با صدای سلیم موذنزاده اردبیلی اشک ریختم و میریزم. این دو سال گذشته هم به یاد ایام کودکی در زادگاهم میگذرانم.
گفتم که دیوانگی باب طبع حضورم شد و در این ایام بیش از همگان در خط جنون بودم و هستم. سه چهار سال پیش که پر از ترانه بودم برای اولین بار دل به ترانه مذهبی دادم و نوشتم اما وقتی ترانهای را بدون تقدیم به کسی به شورای شعر میدهی در اثر کجفهمی رد میشود و دلیلش این میشود «ضعف تالیف» و وقتی اعتراض کنی که برای چه چنین گفتی، با لبخندی میگویند باید بر سر ترانه مینوشتی تقدیم به چه کسی، خندهام گرفته بود وقتی فهمیدم که برای دیوانگی هم باید نوشت تقدیم به ...
پس بیهیچ بهانهای این ترانه با احترام تقدیم به جنون میگردد که این روزها لیلایش در کربلاست و مجانینش در جهان پراکنده:
قربانگاه
به وعده گاه منا همه حی و حاضرن
الا یه دسته کبوتر که عزم سفرن
همگی ناراضین از این بزم قربونی
ببین همگی دارن گرد کعبه می گردن
اما اونا همگی عزم رهائی کردن
اونا ناخشنودن از این همه سرگردونی
یواش یواش می رسن به اون وعده دیدار
دیگه از شوق پرواز ندارن تاب و قرار
وای مست و شادن از این عروج آسمونی
آروم می رسن به یه رودخونه مهربون
نمیدونن اونجا پره از گرگ تشنه به خون
کنار هم قصه میگن واسه همزبونی
گله گرگا حمله می برن چه بی امون
شکستن و بردن از اونا پر و بالشون
فقط قصه ای مونده از اون هم آشیونی
«اکبر یارمحمدی»
مطلب بالا را دو سه شب پیش نوشته بودم تا امشب منتشر کنم. اما امشب حال و روز درست و حسابی ندارم نمیدانم چرا که این حال غریبم از چه بابت است با شنیدن هر «یا حسین» دلم هری میریزد. اشکم جاری میشود. با شنیدن صدای حاج سلیم دیگر اختیار دل و اشکم با خودم نیست. این دو روز را در خدمت دوستان نیستم قرار است که به جمال آباد و قوشچی برویم شاید این احوالم اجازه بدهد فیلم ناقص سال قبلم را امسال یک جورهایی تمام کنم. میخواهم دوربین هم با خودم عاشق این روزها شود و با من همراهم گردد.
باور کنید این شعر پائینی را بی نهایت می پرستم و دوستش دارم که لحظه لحظه برایم زندگی است:
گریه کن
«ازدیده به جای اشک خون می آید
دل خون شده، از دیده یرون می آید
دل خون شد از این غصه که قصه عشق
می دید که آهنگ جنون می آید»
«دکتر علی شریعتی»
گریه کن بر این غریبی
واسه چشم تر بی بی
روانه شو ای اشک من
در غم پسر بی بی
" مادرم غریبی چه سخته
وقتی که تک و تنها هستم
به چشمای تر دخترم
چه سخته که چشمامو بستم
دلم گرفته از این زمین
هوای آسمونُ دارم
بیا و بازدستامو بگیر
هوای آقاجونُ دارم"
گریه کن ای دل صادق
برای غربت عاشق
اشک بریز ای من بی کس
بر سر بغض شقایق
ببار ای ابر ترانه
جاری تر شو ای اشک غم
روضه بخوان ای پوپکم
گریه کن بر غم خاتم
" خواهرم ساعت رفتنه
موعد از هم دل کندنه
واسه وداعم گریه نکن
این سفر سرنوشت منه
داره غربتم به سر میاد
میرم که خیلی منتظرم
از نامردمیها خسته ام
باید از این غمکده برم"
گریه کن گریه کن بر عشق
بر غم و ماتم مولا
گریه کن گریه کن بر خون
برای نوگل زهرا
«اکبر یارمحمدی»
این امیر محمد کوچولو هست که الان یک سالش هم تمام شده است. خدا امیر محمد را بعد از شانزده سال به دخترخالهام و همسر مهربانش هدیه داد، سال قبل به خاطر این نورسیده و این هدیه معصوم خدا پدر و مادرش در حسینیه شهر قوشچی به تمامی هیاتهای عزاداری نذری دادند و این همان کوچولو است. این روزها خیلی دوست داشتنی شده است. این هم عکس که چند وقت پیش از امیر محمد گرفتم.