در خستگی آخر شب یک صدای دلنشین و با یک ترانه خوب حال هر کسی را بجا می آورد. امشب سی دی جدید افشین سپهر رو گرفته بودم به این ترانه که رسیدم هم اشک ریختم و هم آروم شدم امروز روز بدی بود خسته شده بودم خیلی حرفها شنیدم اما واقعا خسته بودم اما این ترانه با اینکه برایم یه جور خاصی بود اما بهم انرژی داد. از اینجا هم میتوانید گوش کنید.
سر این کوچه
تو رو کم دارم و امشب ، می نویسم تا سپیده
مثل چشمای قشنگت ، می دونم کسی ندیده
می دونی مثل من این جا ، کسی چشم برات نبسته
می دونم که بر می گردی ، سر به زیر و دل شکسته
رفتنت بوی سفر داشت که به من چیزی نگفتی
بی خبر رفتی که شاید ، راحت از چشم بیفتی
سر این کوچه یه روزی ، می رسیم به هم دوباره
اشتیاق دیدن تو ، منو آروم نمی ذاره
رفتنت بوی سفر داشت که به من چیزی نگفتی
بی خبر رفتی که شاید ، راحت از چشم بیفتی
رفتی و خبر نداشتی ، یه نفر هم سفرت بود
توی تنهایی و غربت ، دل من در به درت بود
جای پاهای تو مونده ، روی قلبی که اسیره
نگو دیره واسه فردا که دلم بی تو می میره
رفتنت بوی سفر داشت که به من چیزی نگفتی
بی خبر رفتی که شاید ، راحت از چشم بیفتی
سر این کوچه یه روزی ، می رسیم به هم دوباره
اشتیاق دیدن تو ، منو آروم نمی ذاره
رفتنت بوی سفر داشت که به من چیزی نگفتی
بی خبر رفتی که شاید ، راحت از چشم بیفتی
«یه سال دیگه هم پیر تر شدم» این کلیشه ای ترین جمله ای است که تا حالا در مورد روز تولد شنیدم. اما باید در مورد خودم بگم نه یه سال دیگه هم دیوونه تر شدم. چه دلیلی داره کودک درونم عاقل بشه. امسال هم گذشت شدم ۲۷ ساله تا سی سالگی فقط سه سال مونده تا موسم جوانی نیز بگذرد اما نه من هنوز یاد نگرفتم جوانی کنم همیشه اعتراض کردم همیشه نق زدم همیشه غز زدم همیشه ناراضی بودم همیشه شاکی بودم هیچوقت آرام نداشتم همیشه با استرس میخوابم و با اضطراب از خواب بلند میشم. پس تموم شد؟ نه هنوز هیچی تموم نشده.
هر چقدر هم بگن بازم به جاده خاکی میزنم. بازم به سیم آخر میزنم و میرم. بازم تو خلوت شب گیتار میزنم و میزنم زیر آواز تا نشون بدم که پایبند قانون «یه سال دیگه هم پیر شدم» نیستم.
مشکل از خودم است تو محیط کارم فقط تحمل میکنم من آدم اینجا نیستم شاکی هستم نه از این و آن که از خودم شاکیم که تحمل خیلی از صحبتها و رفتارها رو ندارم. تحمل همرنگ شدن رو ندارم. تحمل دروغ رو ندارم. تحمل فیلم بازی کردن رو ندارم. پس استفا بهترین راه حله.
من پایبند اصولم هستم اصولی که میگه «پول همه چیز نیست». به آدمها ارزش میدهم تا برای خودم گوهری شوم.
وقتی به دینی پایبندم که کتاب آسمانیش با نام خدا شروع میشه و به مردم ختم میشه یعنی مردم خود خدا، پس آقای فلانی، آقای مدعی رهبریت، آقای مدعی جامعه شناسی من بلد نیستم مثل تو بر سر مردم منت بگذارم.
سه سال مونده تا تموم بشه حکایتی که خودم با خودم داشتم. فقط سه سال فرصت بده.
هنوز به جنون ایمان دارم و به سوی قبله لیلی نماز میگذارم که لیلی من تنهاییم است. اگر این روزها کمی عاقل شدم دل من منو ببخشای که عاقلی و جنون در هم جمع نمیشوند.
خدایا این روزهای عاقلی را زودتر تمام کن که بدجوری تشنه دیوانگی هستم. من هنوز به این زخمه گاهم ایمان دارم و مطمئنا هیچ وقت از این دوران پشیمان نخواهم شد اما خدایا مرا بیشتر طاقت بده برای تحمل بی صبریهایم.
خدایا خودت مرحمتی کن تا آلوده بی اخلاقی نشوم.
خدایا عزتم بخش تا زندگی را بیمار نسازم.
خدایا طاقتم ده تا صبوری کنم.
خدایا آرامم کن تا از هجوم سایه ها نهراسم.
خدایا تسکینم بخش تا زخمهایم را تحمل سازم.
ا
ا
ا
ا
ای خدایااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا منو از خودت پراکنده نکن.
ای خدای بزرگ به من کمک کن تا وقتی میخواهم در مورد راه رفتن کسی قضاوت کنم با کفشهای او راه بروم...
دکتر علی شریعتی
همین اول سال فرصتی دست داد با خودم باشم فرصتی که کم پیش میآید در این هیاهوی عظیم به فکر خود باشیم. از چهارشنبه سوری به این ور تصمیم گرفته بودم که به کسی سال نو را اس ام اس تبریک نگویم اما چه کنم که تا تحویل سال تعداد تبریکات رسیده زیاد بود و باز تصمیم گرفتم که اختصاصی برای هر کسی اس ام اس بفرستم اما اگر فقط یک جمله «عیدت مبارک» باشد اما با اسم برای هر کس فرستادم تا نشان دهم که امسال برای بقیه هم حداقل به اندازه یک اس ام اس تبریک ارزش قائلم. متاسفانه خیلی هم از این تک اس ام اس های اختصاصی به مقصد نرسیدند اما خرسندم که برای هیچ کس «sent to all» نکردم.
کاش به اندازه یک اس ام اس کوتاه برای هم ارزش قائل بودیم.
کاش به جای دیدن خانه افراد به دیدنشان بسنده میکردیم.
کاش اینقدر که به سفرههای رنگین این خانه و آن خانه اهمیت میدهیم به سفره دل این و آن چشم میدوختیم.
کاش در این سال جدید انسانتر میشدیم.
کاش ...
.
.
.
خیلی حرفها را باید گفت اما چه کنم که نمیشود گفت همیشه اول سال که میشود یاد این شعر قیصر بزرگوار میفتم که میگوید «کاش این زمانه زیر و رو شود...» اعتراف میکنم که دیگر برای خودم سنگ صبوری ندارم یعنی ترجیح میدهم دیگر حرفی نزنم دلتنگ نشوم به گذشته فکر نکنم به خاطراتم دلبسته نباشم. فرصتی برای بودن نیست پس بهتر است سنگ دل شد تا زندگی کرد. شاید این روزها قدر این حلقهای را که دستم است بیشتر بدانم فرصتی برای دلتنگی نیست «خوشا به حال تکه سنگ ...»
این ترانه بوی نان نمی دهد
بوی حرف دیگران نمی دهد
سفره ی دلم دوباره باز شد
سفره ای که بوی نان نمی دهد
نامه ای که ساده وصمیمی است
بوی شعر و داستان نمی دهد :
... با سلام و آرزوی طول عمر
که زمانه این زمان نمی دهد
کاش این زمانه زیر و رو شود
روی خوش به ما نشان نمی دهد
یک وجب زمین برای باغچه
یک دریچه آسمان نمی دهد
وسعتی به قدر جای ما دو تن
گر زمین دهد ، زمان نمی دهد
فرصتی برای دوست داشتن
نوبتی به عاشقان نمی دهد
هیچ کس برایت از صمیم دل
دست دوستی تکان نمی دهد
هیچ کس به غیر ناسزا تو را
هدیه ای به رایگان نمی دهد
کس ز فرط های و هوی گرگ و میش
دل به هی هی شبان نمی دهد
جز دلت که قطره ای است بی کران
کس نشان ز بیکران نمی دهد
عشق نام بی نشانه است و کس
نام دیگری بدان نمی دهد
جز تو هیچ میزبان مهربان
نان و گل به میهمان نمی دهد
نا امیدم از زمین و از زمان
پاسخم نه این ، نه آن ... نمی دهد
پاره های این دل شکسته را
گریه هم دوباره جان نمی دهد
خواستم که با تو درد دل کنم
گریه ام ولی امان نمی دهد ...
قیصر امین پور
سال 87 هم تموم شد، خیلی ساده این جمله رو میگم تحویل 87 رو گنجنامه همدان بودیم اونقدر گرم فیلم برداری برای فیلم مستند ناقصم بودم که یادم رفت چیزی آرزو کنم و الان که به پایان رسیدم میبینم چیزهایی که از دست دادم ارزشش بیشتر از اون چیزهایی بود که به دست آوردم. چند وقتیه که وبلاگم از اون حالت اولیه دراومده و خیلی از دوستان از دستم شاکی بودند برای همین این آخرین نوشته 87 هم یک دلمشغولی برای خودم هست یه تعدادی تک نوشته و تصویر از 87 است که برای خودم نوشتم:
این روزها خودم را درگیر کردم تا سال نو رو تبریک نگویم اما با همه عذابی که از این لحظههای تلخ دارم باز به همه دوستان آغاز سال 1388 خورشیدی تبریک میگویم و امیدوارم که همیشه آبی و سرفراز باشید.
این روزها درگیر شدم بدرقم هم درگیر شدم، این روزها به چهار پنج ساعت خوابیدن بدجوری عادت کردم. اما در گیر و دار این دلمشغولی ها، یک موسیقی زیبا و دلنشین آرامشم را بهم برگرداند. بخصوص که این روزها با بعضی از حقایق دور و برم هنوز نتوانستم کنار بیایم و درگیر حرفهایی شدم که برایم خوشایند نبود. این روزها «آرامین» گوش میدهم موسیقی که آهنگساز آن خانم سارا نجفی هنرمند جوان و پرآتیه کشورمان است، آلبومی به غایت زیبا و دلنشین که شنیدن را به اکثر دوستان توصیه میکنم.
خیلی وقت بود که از ترانه دور بودم از دو هفته پیش که این «آرامین» را گوش میدهم یک چیزهایی را زیر لب زمزمه میکردم تا اینکه امروز در حالی صبح زیر باران داشتم سرکارم میرفتم ده دقیقهای کنار کشیدم و نصف این ترانه را نوشتم و آخر شب هم یک چیزهایی به آن اضافه کردم هنوز معتقدم که کامل نیست جنس ترانه با کارهای قبلیم فرق دارد در یک وزن و قالب دیگری است اما بدجوری با آن حال میکنم ترانهای از دل کسی که عشق را خیلی ساده از دست نداده، خیلی وقته که عاشق شدن از یادم رفته، بی تفاوتی غالب روحم شده و نسبت به افراد دور و برم خیلی بی احساس شدم. با شنیدن «آرامین» حال غریبی پیدا کردم اما حیف که کسی نیست تا در این لحظهها شریکم باشد شاید خدا هم دوست دارد که این لذت و تنهایی فقط مال خودم باشد و چقدر از این خواستش خرسندم:
آرام
تو هجرت ترانههایم
امید آخرینم بودی
وقتی که شب به رویا رسید
خوابم را با نسیم سرودی
کی بهتر از تو، آرامم شد؟
تو سکوتم دریایی تر شد
کی عاشقتر از من، صبور شد؟
تو تنهائی، رویائی تر شد
خواب شب از تو ترانه شد
برای من دردانه شد
برای مرهم زخمهای دل من
ترانه ای غریبانه شد
در وسعت بی انتهای شب
ستاره را در من خواب کردی
چشمهای بی صبور مرا
به نگاهت بی تاب کردی
آبی ترین آرامشم را
در ساز تو جستجوگرم
فرصت بده تا دوباره باز
شکایت به زخمه ببرم
.
.
.
.
این ترانه ادامه خواهد داشت (اگر دوباره حس آرامین را داشته باشم)
نوشته پائینی رو یه زمونی برای دلتنگی خودم نوشته بودم تو پانوشتش تاریخ زدم شهریور ۸۶ اما این چند روزه که نمیتوانستم زخمهای درونم رو باز کنم تا کسی باورم کنه بهترین بهونه است بیشتر نپرسید که نگفتنم برای بودنم است:
تو هم برو به سلامت
خیلی وقتها احساس می کنم که کاش بیشتر نگاه می کردم تا حرف بزنم کاش بیشتر سکوت می کردم کاش فقط زندگی میکردم. اما نمیدونم چرا دلتنگیامو فقط غیر از خودم هیشکی دیگه باور نکرد.
زندگی شاید همین باشه همین اومدن و همین رفتن. باختن !!!!!!نه باورم نمیشه یعنی منم یه روزی باختم؟ نه من هنوز نباختم باید بجنگم باید ثابت کنم که من بهتر از همه هستم لیاقتم بیشتر از اینی هست که هستم باید صاحب بهترینها بشم باید حاکم بشم من باید فرمان بدم من از فرمانبرداری بیزارم متنفرم از اینکه کسی بهم بگه این کارو بکن یا اون کارو نکن.نه من متنفرم.
شایدم عاشقم عاشق خودمم. آره تو هم برو، تو هم بهونه بیار، تو هم به خودت دلخوش باش، تو هم مثل خودم مغروری و خودخواهی تو نیمه گمشده من نیستی تو خود خودم هستی با اون خودخواهی خاص خودت. آره بهونه بیار که نمیتونی.
خیلی وقته که گوشم به این کلمات عادت نکرده بود یادم رفته که یکی بهم میگفت نمیدونم، نمیتونم، نه، نمیشه.
اما حالا بازم انگار داره گوشم عادت می کنه: عزیزم نمی تونم.
بعد از مدتها یک پنجشنبه گردی دیگه برام رقم خورد. از اون قدم زدنهایی بود که شنیدم و دیدم. آخرش هم تلپ شدن تو یه کافی شاپ و یه چیزی خوردن و آخرش هم دیدن کسانی که این سالها از اون چهرهها دور بودم.
وقتی پا به خیابون میذارم گوشی هدفونم را تو گوشم میذارم تا زمزمههای مردم رو نشنوم. نسبت به یه چهار سال پیش چهرهام خیلی عوض شده، عینکی شدم، موهام بلند شده و سپیدتر، اسپرت میپوشم و بیشتر سر به زیر شدم.
دغدغه هام فرق کرده، بیشتر از اونکه به فکر خودم باشم به فکر کسانی هستم که به فکرم نیستند. روزگاری احساس در وجودم جاری بود اما این روزها برای بدست آوردن باید از دست دادن رو تحمل کنم.
بعضی موقعها کسانی رو میبینم و یا صداشون رو میشنوم که برایم یادآور چیزهایی هستند که تکرارشان برایم قابل قبول نیست.
امروز یکی از دوستان بهم میگه برای اینکه اخلاقت درست بشه باید از تنهائی دربیایی و به جای اینکه هدفون به گوش تو خیابونها ول بچرخی با یکی دیگه دست در دست هم باشی تا بهتر از این شوی. دست از این حاضر جوابی برداری و کمتر ولخرجی کنی. اما چه کنم که آدم مار گزیده از ریسمون سیاه و سفید میترسه. اگه بگم الان حتی به چشمام هم اعتماد ندارم دروغ نگفتم چه برسه به اینکه به کس دیگهای فکر کنم.
مشکل من برای بعضی چیزها اینه که متاسفانه حافظه خیلی خوبی دارم که همه چیز به خاطرم است و با دیدن یک نشانه اعصابم بهم میریزد، برای همین تو این هفته تصمیم گرفتم به گذشته نگاه نکنم و برای کسانی که در گذشته بودند اهمیتی قائل نشم و آروم آروم ذهنم را از خیلی چیزها پاک کنم. از کسانی که سوهان روحم بودند، از کسانی که به پای غرورم قربونیشون کردم، از کسانی که سخره محفلشان شدم، از کسانی که تحمل دیدن و شنیدنم رو نداشتند از این آدمها خالی خواهم کرد.
راستی این روزها از شیندن کاست جدید سروش لذت بسیار میبرم. خدا رو شکر میکنم که سیگاری نیستم و تنها اعتیادم این روزها موسیقی و کتاب است. خوندن دوباره ابوذر و گفتگوهای تنهایی دکتر شریعتی و قمار عاشقانه دکتر سروش و ماجراهای شرلوک هلمز به همراه گوش دادن به ابرو گوندش و گونل و سروش و احسان خواجه امیری و داریوش لذتی دیگر و بس دست نیافتنی برایم داشته است.
از این آهنگ «دلهره» سروش لذت بسیار می برم.
قتی که لحظه ی رفتنت رسید
همه ی آینه ها دیوونه شدن
جاده ها پات رو گرفتن که نری
غنچه ها سر توی دیوار می زدن
وقتی که بهت می گفتم که نرو
آسمون شگفت زده نگام می کرد
دیوار ها داد می زدن گریه بسه
پنجره با دلهره صدام می زد
تو که رفتی خونه ، ویرون شده بود
قاصدک ها کوچه رو آتیش زدن
دیگه هیچ ستاره ای خنده نکرد
لحظه ها ساکت و تکراری شدن
یه روزی و روزگاری خوب ترانه مینوشتم اما خیلی وقته که حوصله ترانه رو ندارم روزگاری در سر کلاس یا آموزش سربازی یا تنهاییم خوب سیاه مشق میکردم، روزگاری بود برای دلم نوشتم:
بده دستاتُ به دستام
هرم نفساتُ میخوام
تکیه گاه گریه هام باش
تا پای جون باهات میام
تو بذار آروم بگیرم
به مامن گرم تنت
برم به سوی آسمون
از عطر خوش پیرهنت
تو به من نزدیکتر از من
نگیر سایهتو از سرم
حوصله کن گلایه هامو
ای همیشه هم باورم
راستی منم یه زمونی عجب دل خوشی داشتم.
این روزها با خودم بد شدم. اخلاقم سگ شده به کوچکترین بهونه جر و بحث میکنم. وسط بحث با دیگران با تیکه پرانی خودم رو آروم میکنم. شدیدا دوست دارم یکی حالم رو بگیره، اما نه انگار حالم گرفتهتر از اونه که بشه بازم بگیرنش. من آدم سیاست نیستم اما نمیدانم چرا دارم کارهایی رو میکنم که نباید انجام بدم. خیلی وقته که احساس و ترانه دور شدم خیلی وقته که دیگه آهنگی زمزمه نمیکنم. از این بزرگتر شدن متنفرم. از همه بیشتر از بحث ازدواج متنفرم. دیگه به این واژه آلرژی پیدا کردم.
این تیکه رو هم نه ماه پیش نوشتم اما حال و روز امروزم شده. دارم شبیه ترانههام میشم. سرد و بیخیال میشم. تحمل شنیدن حرفهای دیگران را ندارم و نمیخوام یه مدتی صدای کسی رو بشنوم.
از چشات شعر بارونُ میخوندم
ولی نشد به موندن دل ببندم
رفتم و زخمامو ترانه کردم
نشد که به سادگیام بخندم
میدونم ترانه هام تکراریه
نخوندش برای تو سنگین تره
نگاه نکن که دیگه رفتنیم
بدون که موندنم ختم خطره
بی تو باز مسافر شب شدم
تو کوله بارم یه دنیا رفتنه
تو باش که موندن، قسمت نگاته
بمون تا بغضت با شبم نشکنه
خدا حافظ برای آخرین بار
این شب بارونی ختم قراره
پایان گناهی نابخشودنی
ختم بی صدایی این گیتاره
بعضی از دوستان بهم گله میکنند که جو اینجا از اون جو قبلی خارج شده و از نکاتی حرف میزنی که از من بعید است، حق با دوستان است. یک زمانی بعضی از مسائل را زیادی جدی میگرفتم اما الان اینگونه نیستم.
یک زمانی به دلیل علاقه به یک فردی احساسم را ترانه میکردم و از غصههایم میگفتم ولی الان مسائل مهمتری در دور و بر وجود دارد که از احساس و دوست داشتن برایم مهمتر است، یک زمانی سر کلاسها مینوشتم و اینجا میگذاشتم اما این روزها در پی خستگی روزانه فرصت دوست داشتن را ندارم.
یک جای دنجی در کافه دانشجو پیدا کردم و خودم با قهوههای تلخش سرم را گرم میکنم. هدفون گوشی تلفنم را در گوشم مینهم و به چیزی فکر میکنم که حکایتش خودم هستم.به رفتنی فکر میکنم تا لحظه رفتن برای ماندن بجنگم.
یک روز گونل، روز دیگر داریوش، وقتی دیگر ابرو گوندش و احمد کایا و وقتی دگر اکبر گلپایگانی گوش میدهم و اگر بخواهم آرامش بگیرم صدای آبی حسین زمان همدم خلوتم میشود. به خندههای دختر و پسر جوان اهمیتی نمیدهم و هیچوقت حسرت نداشتن چنین لحظههایی را نمیخورم. چه آسان به این گذرگاه رسیدم.
همین هفته هم در همین کافه دفترچه یادداشتم را درآوردم و با خودنویس پارکرم این واژهها را پشت سر هم ردیف کردم. یک زمانی کسی مخاطب شعرهایم بود ولی الان اینگونه نیست و نمیدانم در ترانههایم چه کسی را خطاب قرار دهم.
شبانه
تو بغض شبونههام
ترانه رو لبام خشکید
تو زندون شب چشمات
اشک روی گونههام دوید
خونه خالی از ترانه
بی تو آوارهای ویران
به شب بگو سحرگاهان
وضو میسازم با باران
ببار بر من ای تو عاشق
تا خدا را از سر بگیرم
در این غربتسوزی حق
پای ذوالفقار بمیرم
اگر چه قصههام بی تو
یعنی تکرار و باز تکرار
ختم این آوازه خوان باش
در این شبای بی سوار
از دست شب میدزدمت
به خاطراتم مهمون باش
از غربت ترانههام
همسفر آسمون باش
خداحافظ شب زندونی
تو شاعر لحظههامی
سلام ای بغض رهایی
تو همنشین شبامی
۱۰ بهمن سالروز میلاد بزرگترین آوازخوان سرزمینم ایران است و به همین خاطر مطلب پائین را برای آشنایی بیشتر دوستان با این بزرگمرد عرصه موسیقی ایرانی را در زخمه آوردم.
آقای اکبر گلپا بابت همه خاطراتی که در این سالها برای دلتنگیهایم و روزهای پر احساسم آفریدید از شما متشکرم.
در ضمن دوستان فرا رسیدن جشن سده را به همگی تبریک میگویم.
نام : علی اکبر گلپایگانی روز تولد : 10 بهمن 1312 محل تولد : محله تکیه زرگرها ی تهران همسر : گلرخ گلرایلی فرزندان : ساقی و ساغر گلپایگانی خواهران و برادران : عباس ، حسن (مدرس آواز و استاد دانشگاه)، محمد (با نام هنری گلریز) که خواننده میباشند ، محمود (مهندس و مدرس آواز) ، و یک خواهر بنام مریم .
اکبر گلپایگانی( مرد حنجره طلایی ) بدون کوچکترین تردید یا شک و شبهه ای برترین خواننده موسیقی اصیل ایرانی در طول تاریخ این سرزمین و در مدت قریب به یک صد سال از شکل گیری آن در قالب نوین به شمار می رود .استاد گلپا مبدع و مروج شیوه جدیدی از تصنیف خوانی در قالب های اصیل به شمار می رود که در آن پیش از او هیچ خواننده دیگری تا آن اندازه در ژرفای ترکیبات الحان، ملودی ها، و سازها غور و تفحص نکرده بود . ایشان در تمام ادوار خوانندگی خود تنها حول و حوش 50 ترانه خوانده اند که الحق والانصاف اغلب در نوع خود بی بدیلند . وسواس خاص استاد در گزینش اشعار، سازها، و ملودی ها وجه فراق و تمایز ایشان از سایرین است . با مطرح شدن نام اکبر گلپایگانی و اوج گیری این بزرگمرد آواز ایرانی، تقریبا همگی آوازخوانان معروف و مردمی کنار زده شدند و برای مردم و صاحبان فن و ذوق تنها چهار نام دیگر بازتابی سنگین و قابل اعتنا و قابل قیاس با گلپا داشتند : مرضیه، بنان، ایرج، و شجریان. این درست که استادانی چون محمودی خوانساری و قوامی و حتی عبدالوهاب شهیدی و نادر گلچین و سایرین نیز عرصه پهناوری از بی کرانه موسیقی ایرانی را تصرف کرده بودند، لیکن به واسطه امکانات محدودتر در ضبط صدا و ترانه، کم کاری، و دوری گزینی از هیاهوی عصر، و عوامل دیگر، نتوانستند پا به پای این چهار استاد گام بردارند . البته نام بانو دلکش نیز نمی تواند از اذهان زدوده شود ، اما ایشان در مبحث آواز دستگاهی همانند مرضیه کمتر وارد شده اند . برای این بزرگمرد آواز ایرانی عمری مستدام و طولانی آرزومندیم و امیدواریم اکنون که گلو و حنجره مرمرین ایشان از قید ( غل و زنجیر و لاک و مهر و پلمپ بیست و پنج ساله ) آزاد شده ، بیست و پنج سال دیگر بخوانند و با به فراموشی سپردن آنچه در این مدت گذشت ، از زنگار غم و اندوه رهایی یافته و نسیم شور وشادی و امید را در قلب جوانان این سرزمین به وزیدن وا دارند ، جوانانی که به نسل کنونی تعلق دارند و تنها نامی از ایشان و استادان دیگر شنیده اند ...
:::::::::: سال شمار زندگی استاد اکبر گلپایگانی ::::::::::
● متولد دهم بهمن سال 1312 شمسی __ 1933 م ، در محله تکیه زرگرها ی تهران .
● خواندن اولین اذان برای سلامتی مادر در سال 1317 شمسی __ 1938 م ، که ایشان در همان سال مادر خود را از دست میدهند .
● ورود به دبستان فرهنگ در محله تکیه زرگرها در سال 1318 شمسی __ 1939 م ، که ایشان در همان سال قاری قرآن در کلاس درس بودند .
● آشنایی با محمود آقا خراز محل و قاری مساجد و ابراهیم گردن تعزیه خوان معروف و آغاز تعلیم ابتدایی موسیقی نزد آنها در سال 1319 شمسی __ 1940 م .
● آغاز تعلیم موسیقی نزد پدر ، حسین گلپایگانی ، به طور جدی و منظم در سال 1320 شمسی __ 1941 م .
● نقل مکان از محله تکیه زرگرها به خیابان آبشار و ثبت نام در کلاس چهارم ابتدایی در دبستان اقبال در خیابان آبشار و آشنایی با مرحوم (( جهانگیر ملک استاد تنبک )) ، در کلاس درس در سال 1321 شمسی __ 1942 م .
● ثبت نام در دبیرستان بدِر در سرچشمه و عضویت در تیم فوتبال باشگاه تهران جوان در رده سنی نوجوانان به مربیگری مرحوم حسین فکری در سال 1324 شمسی __ 1945 م .
● کسب عنوان قهرمانی تهران با تیم فوتبال نو جوانان باشگاه تهران جوان در سال 1325 شمسی __ 1946 م .
● اولین تجربه شرکت در یک گروه ارکستر کر به رهبری ایرج گلسرخی در سال 1326 شمسی __ 1947 م .
● اولین تجربه بازی در یک نمایش در سالن شیر و خورشید و ایفای نقش یک پسر شعر خوان به پیشنهاد شاپور قریب کارگردان سینما در سال 1326 شمسی __ 1947 م .
● ورود به مدرسه نظام و عضویت در انجمن موسیقی مدرسه نظام و آشنایی با حسین خواجه امیری ((استاد ایرج )) ، در سال 1327 شمسی __ 1948 م .
● آشنایی با مرحوم حسن یکرنگی از شاگردان اقبال السلطان و تعلیم آواز نزد او در سال 1328 شمسی __ 1949 م .
● آشنایی با دکتر ((نور علی خان برومند)) به کمک استاد ((علی تجویدی)) و آغاز تعلیم تحت نظر ایشان در سال 1330 شمسی __ 1951 م .
● آشنایی با اساتید برجسته موسیقی ایران و تعلیم آواز نزد استاد ((ابوالحسن صبا)) ، ((طاهر زاده)) ، ((ادیب خوانساری)) ، ((عبدالله خان دوامی)) ، (( حاج محمد آقا ایرانی مجرد)) و ((یوسف فروتن)) در سال 1331 شمسی __ 1952 م .
● ورود به دانشکده افسری در سال 1332 شمسی __ 1953 م .
● خواندن اولین آواز با ساز استاد ((دکتر نور علی خان برومند)) و ((استاد علی اصغر بهاری)) برای یونسکو ( در بیات اصفهان و سه گاه ) ، در سال 1335 شمسی __ 1956 م . که به صورت صفحه بزرگ ضبط شد . که این اثر در بازار پخش نشد .
● ورود به دانشکده نقشه برداری در سال 1336 شمسی __ 1957 م .
● دعوت به رادیو توسط ((مرحوم پیرنیا ))، سرپرست و مبتکر برنامه گلها در سال 1337 شمسی __ 1958 م .
● استخدام در سازمان برنامه در سال 1337 شمسی __ 1958 م .
● خواندن اولین آواز بدون ساز ، شعر حافظ ، ( در خرابات مغان نور خدا می بینم ) در اول فروردین ماه سال 1338 شمسی __ 1959 م . گلپا در این آواز به عنوان خواننده ناشناس و جوان معرفی شد .
● پخش اولین آواز با ساز از رادیو در برنامه گلها تحت عنوان ، مست مستم ساقیا دستم بگیر ، در مثنوی شور، با شعر بیژن ترقی و آهنگ ((مرتضی خان محجوبی)) و ((پرویز یاحقی)) در سوم فروردین ماه سال 1338 شمسی __ 1959 م . که این آواز از استقبال بی سابقه ای در میان عامه مردم برخوردار گشت.
● ضبط اولین صفحه توسط کمپانی ایران گرام در سال 1339 شمسی __ 1960 م .
● ضبط چهار صفحه توسط کمپانی ایران گرام و سفر به آمریکا به همراه استاد ((فرهنگ شریف نوازنده تار )) و مرحوم ویگن جهت اجرای کنسرت برای ایرانیان مقیم آن کشور در سال 1340 شمسی __ 1961 م .
● تدریس موسیقی ایرانیbuilding music در دانشگاه USLA ، به همراه استاد ((فرهنگ شریف)) به مدت سه ماه در سال 1340 شمسی __ 1961 م .
● اجرای کنسرت در لندن و هلند در سال 1340 شمسی __ 1961 م .
● ازدواج با خانم گلرخ گلرایلی در سال 1346 شمسی __ 1967 م . در سن 34 سالگی
● اجرای کنسرت در کویت همراه با فرهنگ شریف و مرحوم امیر ناصر افتتاح (نوازنده تنبک) در سال 1348 شمسی __ 1969 م .
● بازی در فیلم سینمایی مرد حنجره طلایی به عنوان هنر پیشه نقش اول به کارگردانی مرحوم میثاقیه در سال 1348 شمسی __ 1969 م .
● تولد اولین فرزند بنام ساقی در یازدهم اردیبهشت ماه سال 1349 شمسی __ 1970 م . که ایشان هم اکنون پزشک میباشند .
● اجرای کنسرت در لندن با استاد ((حبیب الله بدیعی نوازنده ویلون )) و همچنین بازی در نمایشنامه رادیویی آتشی بر دل ، در سال 1350 شمسی __ 1971 م .
● تولد دومین فرزند بنام ساغر در سوم فروردین ماه 1350 شمسی __ 1971 م . که ایشان هم اکنون دارای درجه دکترای بورس آمار و احتمالات میباشند .
● اجرای برنامه در رویال دایان لندن ، در سال 1352 شمسی __ 1973 م . که در این برنامه از هر کشور یک خوا ننده منتخب و یک موزیسین شرکت داشتند .
● اجرای کنسرت سراسری در آمریکا برای ایرانیان مقیم آن کشور با استاد فریدون حافظی ( نوازنده تار) ، در سال 1355 شمسی __ 1976 م .
● کنسرت در افغانستان و اجرای آواز دو صدایی با محمد ظاهر خواننده معروف افغانستان و همچنین اجرای کنسرت در پاکستان و هندوستان در سال 1355 شمسی __ 1976 م .
● ممنوعیت برای کار در رادیو و تلوزیون در سال 1358 شمسی __ 1979 م .
● اجرای کنسرت سراسری در آمریکا در سال 1371 شمسی __ 1992 م .
● اجرای کنسرت در چین و ژاپن در سال 1372 شمسی __ 1993 م .
● اجرای کنسرت در آمریکا در سال 1373 شمسی __ 1994 م .
● اجرای کنسرت در رویال فستیوال هال لندن در سال 1378 شمسی __ 1999 م .
● آغاز به کار مجدد و ارائه دو کاست تحت عناوین (مست عشق) و (عقیق) در سال 1382 و شکست رکورد تاریخی فروش نوار ، آن هم پس از 24 سال دوری ایشان از بازار موسیقی کشور ... که همانطور که در بالا گفتم به خاطر ممنوع الفعالیت کردن استاد بود .
● دوباره رکورد تاریخی برای مرد حنجره طلایی و عنوان (( پرفروشترین آلبوم بعد از انقلاب )) برای آلبوم (مست عشق) که در سال 1382 منتشر شده بود .
(فرزند منوچهر نوذری ایرج نوذری با استاد گلپا در کنسرت شهر لندن)
گلپا از محضر استادانی نظیر : ((حاج آقا محمد ایرانی)) ، ((ادیب خوانساری)) و صفحات ((طاهر زاده)) بهره می گیرد ولی به هیچ وجه کوششی به عمل نمی آورد که از آنها تقلید نماید.گلپا در سال 1956 میلادی ( 1334-35 ش ) به همراه ((علی اصغر بهاری استاد کمانچه)) و (( نورعلی برومند ردیف دان و استاد تار )) در سازمان بین المللی ((یونسکو)) دو تصنیف یکی در دسگاه سه گاه و دیگری در مایه اصفهان با اشعار سعدی و حافظ اجرا نمود و بدین ترتیب می توان گفت گلپایگانی و برومند و بهاری از پیشروان معرفی آواز و موسیقی ایرانی در سطح جهان هستند .سال 1961 میلادی بنا به دعوت دانشکده "میوزیک بیلدینگ" یو.اس.ال.ا کالیفرنیا با استاد ((فرهنگ شریف)) و تونی که از استاد تار می باشد 18 جلسه تدریس کرد و اولین ایرانی است که در 21 نوامبر 1995 موفق به دریافت دکترای افتخاری در رشته آواز از دانشگاه کلمبیای آمریکا شده است.چند سال پیش در منزل ((عبدالرزاق وحدت)) مراسمی برای بزرگداشت از استاد گلپایگانی برگزار شد . در این بزرگداشت خودمانی اساتیدی مثل ((فرهاد فخرالدینی)) و ((استاد جلیل شهناز)) و ((مرحوم استاد علی تجویدی)) و ((استاد اسدالله ملک)) و ((استاد محمد رضا شجریان)) و همچنین همایون خرم و میلاد کیایی و بیژن ترقی و فریدون حافظی و ..... حضور داشتند . این بزرگداشت به همت هنرمندان و به پاس قدردانی چند دهه فعالیت ارزشمند استاد گلپا در عرصه آواز ایران ترتیب داده شده بود .
افتخارات و پاداش های کسب شده ::::
● اجرای آواز در سازمان یونسکو در سال 1335 ، به دعوت این سازمان و اولین خواننده ایرانی که در خارج از ایران کنسرت داشته است .
● اجرای بیشترین آواز در برنامه گلها . همچنین ایشان تنها خواننده ای است که در تمام سلسله برنامه گلها شرکت داشته است . ( 298 آواز بصورت رسمی و بیش از 700 آواز خصوصی و بزم)
● تدریس موسیقی ایرانی و آواز بنا به دعوت دانشکده میوزیک بیلدینگ دانشگاه USLA کالیفرنیا در سال 1340.
● اجرای برنامه در ( رویال دایان لندن ) در سال 1352 در این برنامه از هر کشور برترین خواننده ها برای اجرای برنامه اعزام شده بودند که از ایران نیز استاد گلپایگانی دعوت شده بودند .
● دریافت دکترای افتخاری هنر در رشته آواز از دانشگاه کلمبیای آمریکا (( استاد گلپا اولین ایرانی است که موفق به دریافت دکترای افتخاری هنر در زمینه موسیقی شده اند))
● استاد اکبر گلپایگانی از ( رویال فستیوال هال لندن ) نیز نشان صد سال هنر معاصر را دریافت کرده است .
● دریافت دکترای افتخاری اقتصاد و هنر از سازمان یونسکو در سال 1381.
● در 25 آذر سال 1383 نیز از طرف آکادمی نخبگان جوان دانشگاه تهران به سرپرستی پروفسور صحرائیان ، دکترای افتخاری را دریافت کرد . ((در ۲۵ آذر در دانشگاه تهران غوغایی بود . استاد هنگام دریافت دکترا با استقبالی حیرت انگیز دانشجویان مواجه شد . دانشجویان با فریادهای گلپا دوستت داریم علاقه خود را به آوازه خوان بزرگ کشور نشان میدادند ... ))
● دریافت دکترای افتخاری و اسکار هنر موسیقی در سال 1384 از دانشگاه بوداپست مجارستان ((همانطور که میدانید این مراسم یکی از بزرگترین مراسم موسیقی هست که در جهان برگزار میشه و در این مراسم غیر از استاد گلپا کسانی مثل شادروان بانو مهستی ابراهیم تاتلیس و جیبسی کینگ و سلن دیون و ... شرکت می کنند. ))
● دریافت دکترای افتخاری و مدال هنر در سال 1384 از سازمان ملل متحد و نماینده این سازمان .
● قرار دادن آوای آواز استاد گلپایگانی در یک فیلم جهانی به نام " مده آ " ، ساخته کارگردان مشهور ایتالیایی " پازولینی" . استاد گلپا تنها خواننده ایرانی است که صدایش در یک فیلم جهانی گنجانده شده است . (( استاد گلپا بخاطر این آهنگ یک میلیون دلار از تهیه کننده این فیلم دریافت کرد ))
● انتخاب به عنوان محبوبترین خواننده سال 1382در بین تمام خوانندگان ایرانی داخل و خارج از کشور و انتخاب ترانه عشق پاک (من تو را آسان نیاوردم بدست) از ساخته های استاد جهانبخش پازوکی به عنوان برترین آهنگ سال . ( به نظر من که آهنگ عشق پاک در top ten کارهای استاد گلپایگانی قرار داره ) . خبر برگشت استاد گلپا بعد از 25 سال تیتر تمام روزنامه ها و مجلات ایران شد ... در مجله وزین "موسیقی قرن بیست و یکم" تیتر زدند ، (( حنجره طلایی برگشت و رکورد شکست )) _______________________________________اکبر گلپایگانی ، مرد حنجره طلایی ، از سوی یونسکو به عنوان برترین خواننده و آوازه خوان کلاسیک جهان در 100 سال اخیر انتخاب شد . این جایزه با نظر خواهی از موسیقیدانان و خوانندگان کلاسیک برتر جهان و از طرف یونسکو به او تعلق گرفت و قرار است در 25 اسفند سال ۱۳۸۵مدال (( رساترین صدا )) را از ژاک شیراک ، رئیس جمهور فرانسه در حضور بزرگان موسیقی کلاسیک جهان در ساختمان سنای فرانسه دریافت کرد
صدای گلپا بواقع تحولی عظیم و چشم گیر در سبک خوانندگی کشور ایجاد کرد. در ایامی که همه مردم اعم از پیر و جوان بیشتر به ترانه های رادیو دل بسته بودند و چندان توجهی به موسیقی آوازی نداشتند صدای گلپا با چنان استقبال و شور و حالی روبه رو شد که از هر خیابان و جلوی هر میدان و مغازه ای که رد میشدیم طنین صدای او عابرین را از حرکت باز میداشت . امید است قدر چنین هنرمندان بزرگی را بیشتر بدانیم که ارزش هر کشوری به بزرگان و هنرمندان آن کشور است. همچنین خوانندگان بزرگی نیز مثل تیمور مصطفی اف (اذربایجان) ، حاج بابا (اذر بایجان) ، ابراهیم تاتلیس (ترکیه) ، ام کلثوم (مصر) ، شالاز ناوور (فرانسه) ، فرانک سیناترا ، سلن دیون ، خولیوو ایگلسیاس و ... از اکبر گلپایگانی به عنوان یکی از خوانندگان بزرگ موسیقی کلاسیک در دنیا نام برده اند و همچنین بزرگترین نوازنده گان و موسیقیدانهای کشور نیز مثل مرحوم علی تجویدی و جلیل شهناز ومرحوم اسدالله ملک و مرحوم حبیب الله بدیعی و پرویز یاحقی و فرهنگ شریف و منصور نریمان و انوشیروان روحانی و فضل الله توکل و .... یکصدا استاد گلپایگانی را به عنوان بهترین آوازه خوان تاریخ ایران می نامند .
((( کنسرت بزرگ تخت جمشید )))
حرف کنسرت بزرگ استاد گلپایگانی در تخت جمشید چندی بود که در محافل خبری سر زبانها افتاده بود و استاد گلپا می خواست بعد از 30سال در وطنش کنسرت بگذارد . ولی خب اینطور که معلومه هنوز مجوز دریافت نکرده البته با وجود حسین صفار هرندی در وزرات ارشاد معاون حسین شریعتمداری دادن این مجوز محال به نظر می رسد ... او علاقه مند بود درآمد این کنسرت زیر نظر آکادمی نخبگان جوان و همچنین پرفسور صحرائیان به دانشجویانی که از عهده مخارج دانشگاه برنمی آیند اختصاص خواهد بدهد
همچنین چندی قبل (( جایزه پیکاسو )) را به اکبر گلپایگانی تقدیم شد . در طول تاریخ فقط ۱۰نفر جایزه پیکاسو را دریافت کردند .
صدای سرزمین مادری