گریه نکن
وقتی که می رفتم نگات نکردم
گفتم شاید دوباره برمی گردم
تلخی غربتُ به جون خریدم
کاش این رفتنُ باور نمی کردم
حالا که تنهائیمو رج می زنم
عهدی رو که با تو بستم میشکنم
با تو بودن که برام محال شده
باید که از رنگ چشات دل بکنم
تنهائی رسم روزگارم شده
توی غربت تنها غمخوارم شده
واسه ترانه های منِ غریب
باز آهنگ خوش گیتارم شده
پشت سر مسافر گریه نکن
عزیزم رفتن تقدیر من شده
اشکاتُ پای غرورم نریز
چشم شور فلک اسیر من شده
باور بکن غم غصه عمریه
شادی رو از دلم فراری کرده
تو اسیر این دل داغون نشو
آخه رفته، دیگه برنمیگرده
پشت سر منِ تنها گریه نکن
عمریه من و تنهائی هم مسیریم
آرزومه تو دیگه تنها نباشی
حیف نمیشه پیش هم آروم بگیریم
«اکبر یارمحمدی»
خیلی وقته که از ترانه دور بودم خیلی از کسانی که در ترانه هایم زنده شدند روزگاری از کنارم رفتند این ترانه هم دو ماه پیش تو اتوبوس نوشته بودم و تصمیم نداشتم که منتشرش کنم شاید به وقتش اما امروز دیدم بهتره اینم مثل خیلی از ترانه هایی که متولد شدند و کسی ندیدش بذار دیده بشه ترانه خوبیه با اینکه تو این مدت چند بار واژه هایش را عوض کردم اما بدون شک شبیه ترین ترانه به خودم است و میدانم که خودم جزو این ترانه ام.
این روزها آرامم و این بیشتر از بقیه خودم را نگران میکنه به دلیل اینکه میدانم پشت این ظاهر آرام و متین چه طوفانی خوابیده و فقط منتظره یه فرصته تا وزش کنه.
این روزا کسانی رو می بینم که بیشتر از همیشه به سادگیم لعنت می فرستم و میگم چرا من حسود نیستم یا نمیتونم از کسی متنفر باشم اما متاسفانه چه زود تو دادگاه دیگران به جرم نکرده محکوم میشم و نمیتونم از خودم دفاع کنم با اینکه از خود دفاع کردن رو کار افراد ضعیف میدونم اما از محکوم شدنم می ترسم می ترسم دوباره همین روند تکرار بشه و من نتونم کاری انجام بدم.
زندگی رو سخت نمیگیرم اما این ترانه برایم عقده اینو آورده که هیشکی نبوده پشت سرم گریه بکنه چون قبلش تو دادگاهش محکوم شدم و یه اعدامی هم نیازی به دلسوزی و اشک نداره و این درد بزرگیه.
تا روزی که محرمی و سنگ صبور تحملت می کنند اما تا وقتی که حافظه ات به یاریت میاد محکوم میشم و این برام سخته با اینکه سعی میکنم که بشنوم و فراموش کنم اما نمیشه. بخصوص این روزها که جا و مکانم جایی بود تا رو بعضی از نقاط ضعف اخلاقیم سرپوش بذارم.
دیگه زیاد دغدغه ازدواج و بچه رو ندارم. دروغ چرا هنوز نتونستم به این سوال جواب بدم «که برای چی ازدواج میکنم؟» برای پول، عشق، ارضای حس مرد شدن، رفع نیاز جنسی و .... نمیدونم جوابی برای این سوال ندارم و اینو خوب میدونم برای پسری در سن و سال من این ضعف بزرگیه اما چه کنم که من مثل بقیه نیستم و نمیتونم مث بقیه فکر کنم.
همیشه عشق بچه داشتم اما الان به جایی رسیدم میگم که واسه چی؟ مثلا پدر شدم چی بشه، رو بچه حساس بودم اما اگه یه وقت هیچوقت صاحب بچه نشم چی؟ درست مثل بقیه چیزهایی که میخواستم و بهشون نرسیدم اینم مثل اونا پس نباید غصه اش رو بخورم.
هنوز دغدغه هایی دارم که نمیتونم به زبون بیارم و به قول دکتر سرمایه های یه دل حرفهایی است که برای نگفتن دارد حرفهایی که فقط به خود خدا میشه گفت و چه سخته از آدم انتظار شنیدن حرفی رو داشته باشن که بهش ایمان نداری و باید برخلاف میل و خواسته ات گام برداری که محکوم به فنا نشی اما من این گونه نیستم ترجیح میدم فنا بشم و داغون اما خودم باشم و حرف خودم به کرسی بشینه.
یه دختری بهم گفت میدونی چرا تو غیر قابل تحملی؟ گفتم نه، گفت برای اینه که تو آروم و خوب به نظر می رسی اما وقتی نزدیک میشی و صمیمی ، وحشی و بی پرده همه چی رو می دری و چیزی برای ادامه نمیذاری بمونه و این برای دخترا خوشایند نیست. البته الان خودم معتقدم این رفتارم برای هیشکی چه پسرا و چه دخترا خوشایند نیست اما من همینم که هستم اگه کسی نمیخواد خب نخواد زوری که نیست.
تازه از بعد اجتماعی هم یه جورایی خار چشم برادران ارزشی و به اصلاح اصولگرای این محیط سایبرم با اینکه ماهها از هر گونه اظهار نظر در مورد مسائل جامعه خودداری کردم اما عده ای از این مجاهدین با اسامی مستعار از نهادهای نظامی کامنت میذارن تا حالمو بگیرن که هیچ کدومش رو به هیچ جام حساب نکردم.
به قول اخوان ثالث :«لحظه دیدار نزدیک است»
خواهیم دید که آخرش قصه به کجا ختم میشه.
خانمها و آقایان بدون شک به دنبال راههایی هستند که سرعت رشد موهایشان را زیاد کند. موارد کوچکی وجود دارند که میتوانند روند رشد مو را سرعت بخشند؛ برای مثال عوامل ژنتیکی و استفاده از ویتامین ها. خبر خوب این که در اینجا مواردی وجود دارند که شما می توانید با کمک آنها سرعت رشد موهایتان را بدون استفاده از مواد شیمیایی افزایش دهید. با عادات غذایی و تغذیه مناسب میتوانید بدن و مویی سالم داشته باشید. اگر می خواهید موی بلندی داشته باشید، با پیروی از دستورات و برنامه های زیر به آسانی می توانید به بدن و موئی سالم دست پیدا کنید.
دستور العمل ها:
1–
یکی از فاکتورهای اصلی که بر رشد موی شما تاثیر گذار است ویتامینها و
تغذیه مناسب است. این موارد می توانند نقش بزرگی را ایفا کنند. شما باید
رژیم مناسب داشته باشید و آن را با گذشت زمان حفظ کنید. کمبود هر ماده
غذایی یا ویتامین باعث نقصان در رشد مو یا ریزش مو میشود. اگر نمیتوانید
رژیم غذایی مناسبی داشته باشید، باید در طول روز از مولتی ویتامینها
استفاده کنید. موهای شما همانند سایر اعضای بدن، برای قوی و سالم بودن
نیاز به تغذیه و رسیدگی دارند.
2 – همانطور که در قسمت اول در مورد ویتامینها اشاره کردیم میخواهیم وارد جزئیات شویم و نقش آنها را توضیح دهیم. اسید آمینه، ویتامین E، ویتامین B و پروتئین ها از جمله فاکتورهای اصلی هستند که باعث سلامتی و افزایش سرعت رشد موی شما می شوند. اطمینان حاصل کنید که در برنامه غذایی روزانهتان این فاکتورها به مقدار کافی وجود دارند و اگر این طور نیست هم اکنون برنامه غذاییتان را تغییر دهید و تفاوت قابل توجهی در سرعت رشد مو هایتان شاهد باشید.
3 – از مواردی که باعث جلوگیری از رشد موی شما میشوند دور باشید. فکر کنید موی شما همانند مغز شماست. اگر استرس و اضطراب داشته باشید، نمیتوانید به درستی فکر کنید. موی شما نیز چنین است و اضطراب میتواند مانع از رشد آن شود. آرامش داشته باشید. بعضی از داروها و حالات روحی باعث کم شدن سرعت رشد مو می شوند.
4 – به طور مرتب مراقب موهایتان باشید. این رایج ترین اشتباهی است که افراد مرتکب میشوند: تمیز نگه نداشتن و شانه نکردن مو. اطمینان حاصل کنید که به صورت مرتب موهایتان را تمیز نگه میدارید. اگر موهای شما رنگ شده است، باید همچون کودکی از آن مراقبت کنید و از شکستن آن جلوگیری کنید. اگر میخواهید رشد سریع موهایتان را ببینید، نیاز دارید آنها را روزانه حداقل 5 دقیقه برس بزنید. اما چرا؟ این امر باعث تحریک پوست سر و ریشه مو و همچنین بالا رفتن سرعت رشد آن میشود. باید مطمئن شوید هنگامی که موهایتان را میشوئید پوست سرتان تحریک شود؛ میتوانید با مالش دادن پوست سر این امر را تسریع بخشید.
5 – در حال زندگی کنید و از موهایی که دارید لذت ببرید. در حینی که صبر می کنید تا موهایتان بلند و پر پشت شود آنها را زیبا نگه دارید و به جای تمرکز کردن بر روی آیندهای که در انتظار موهایتان است، از آن لذت ببرید. مدل های جدید را امتحان کنید و از داشتن موی فعلی خود راضی باشید.
منبع اصلی:How to Make Your Hair Grow Faster
این آهنگ جدید امید که سرشار از امید و انرژی است بینهایت دوسش دارم و عاشقش هستم. خوشحالم که این روزها روزگارم سرشار از انرژی مثبت و امواج نیک است و به رسم و آئین نیکی که در روزگار ما کم پیداست مومن شدم و روزگار از سر می گذرانم.
این روزها شادم چون شادی در زندگیم جریان داره هستند کسانی که با امواج مثبتشون امیدوارم به تلاشم کردند و من نق نقو رو سر براه کردند و می جنگم تا به هدفم برسم و مطمئنم که در آینده نه چندان دور محشر خواهم کرد و همه رو غافلگیر میکنم. منتظر باشین که حتما اینگونه خواهد بود چون من اینگونه میخوام.
از امید عزیز سپاسگزارم که با این آهنگش امید رو به این خونه ویران دلم وارد کرده و با همین امید این ویرونه خونه رو دوباره خواهم ساخت دوباره غرورم رو سرپا خواهم کردم و با افتخار خواهم گفت این منم که اینجا با غرور ایستاده ام با تمام توانائی هایم.
راستی حتما ویدئوی این کار رو حتما ببینید به نظرم امید تو این ویدئو یکی از حرفه ای ترین کارهایش رو انجام داده است و بخصوص پلانش آخرش که از پشت یونیفرمش رو نشون که نماد فروهر حک شده فوق العاده زیباست. امید همیشه دوست داشتنی بوده و است.
دوباره
دوباره محشر میکنم زندگی از سر میکنم
به آسمون عاشقی پرواز دیگر می کنم
نوید پیک عشق رو نگفته باور می کنم
جویای گلی بودم که رنگ آرزوهامه
وقتی که تورو دیدم دیدم تو قلب تو جامه
به دشتهای غمزده سفر کردم
از بین گلهای قشنگ گذر کردم
میون گلها به تو نظر کردم
دوباره محشر میکنم زندگی از سر میکنم
به آسمون عاشقی پرواز دیگر می کنم
نوید پیک عشق رو نگفته باور می کنم
میخوام برای همیشه ترانه خوان تو باشم
اسیر و عاشقت کنم بسته به جان تو باشم
میخوام همیشه تو شعرام یکی یه دونه تو باشی
بمونی خونه دلم عزیز خونه تو باشی
دوباره محشر میکنم زندگی از سر میکنم
به آسمون عاشقی پرواز دیگر می کنم
نوید پیک عشق رو نگفته باور می کنم
دوباره محشر میکنم
آواز: امید
آهنگ و ترانه: بابک رادمنش
تنظیم: شوبرت آواکیان
آلبوم: شب میلاد
روز 13 آبان تولد یکی از دوستان صمیمیم بود اما من که اینجا به ندرت تولد دوستانم رو تبریک میگویم و طبق همان عادتم و با توجه به حال و هوای دو سه روز بعد از 13 آبان که اینترنت تقریبا قطع بود و تبریک نگفتم اما دروغ چرا این ها بهانه بود و من می توانستم این کار رو بکنم و نکردم.
به این فکر میکنم که تو دوستی هایمان چقدر ثابت قدم هستیم چقدر به دوستامون اهمیت میدیم و چقدر حاضریم که حتی یه خواهش کوچک آنها را برآورده کنیم خواهشی که بعضا برایمان کاری ندارد اینکه از کسی بخواهیم ما را با اسم کوچکمون صدا بزنند و ما از این کار خودداری میکنیم مگر دوستی این است که وقتی نیاز مالی داریم به سراغ رفقا بریم تا تا کارمون گیر میفته زود یاد دوستان می افتیم.
مهم نیست که این دوست پسر است یا دختر مهم این است که با با یک فرد ادعای دوستی داریم اما از برآوردن کوچکترین خواهشهای هم خودداری میکنیم.
چه ایرادی داره من بادوستان دختری که باهام راحت هستند را به اسم کوچک صدا کنم و یا وقتی به جای مهندس گفتن کسی بهم اکبر جان میگه چقدر دلشاد میشم چه ایرادی داره خیلی راحت به زبونمون بیاریم الناز جان، سارا جان، مریم جان، فرحناز جان،فریده جان،ناصر جان، علی جان، حمید جان،حسام جان، امیر جان،نوشین جان،فرناز جان، شورا جان،فرهاد جان، ابوذر جان، پیمان جان، ساناز جان، اصغر جان، نسرین جان، محسن جان، حسین جان، امید جان و .... جان و .... جان های فراوان دیگر(1).
مگر یک تبریک تولد گفتن چقدر سخته که به خودمون این زحمت رو نمیدیم و یا چقدر برای هم ارزش قائل نیستیم که همیشه اس ام اس های گروهی و کیلویی برای تبریک مناسبتی به هم می فرستیم.
شاید من زیادی دارم آرمانی فکر میکنم اما باید قبول کنیم که دوستی هایمان هم رنگ معاملاتی گرفتند تا زمانی که رابطه مون به نفع همدیگه باشیم قربون بند کیف هم هستیم اما وقتی خرمون از پل رد شد دیگه رد تماس دادن برایمان عذاب وجدان نخواهد آورد و خواهیم گفت به جهنم.
من میتوانستم با یه تبریک ساده دل دوستی عزیز را شاد کنم در حالی که هر روز اینجا میام و هر از گاهی هر جفنگیاتی رو به خورد ملت میدم و عین خیالم میدهم در حالی که با یه تبریک تولدت مبارک می توانستم دل دوستی نازنین و بی نظیر در رفاقت را بدست بیاورم و بیش از پیش در قلبش عزیزتر شوم.
خیلی وقتها آرزو داشتم که به جای کادو گرفتن دوستانم تولدم را تبریک بگویند اما دریغ از یه بار و به ندرت پیش اومده غیر از بابا و مامان و اصغر و ساناز کسی تولدم رو تبریک بگه.
متاسفانه وقتی دوستیها بر پایه این شکل میگیره که از همدیگه نفع ببریم و اونم نفع مادی باعث میشود که نارفاقتی هم شکل بگیره. الان دوستانی دارم که واقعا بر اساس معنویات باهم هستیم و از مصاحبت با هم لذت می بریم و خوشحالم که چنین گوهرهای گرانی در کنارم است.
هیچگاه به فکر جیب و حساب و کتاب نبودم اما تو این چند روزه دیدم که چقدر از بیل گیتس ثروتمندترم به دلیل اینکه دوستانی دارم که دوستم دارند و برایم ارزش قائلند و این کم ثروتی نیست. آدم با زدن بانک هم ثروتمند بشه و یا با راه اندازی یه کارخانه پولدار بشه اما مسلما هیچ رفیق خوبی رو نمیشه از جائی دزدید و یا کارخونه اش رو زد.
متاسفانه ما خودمون قدر ثروتهایی رو که داریم که قیمتش خدا تومن میشه و به حساب نمیاد.
1. این اسامی اتفاقی نوشتم و منظور خاصی نداشتم خواهشا فکرهای ناجور نکنید و سعی در رمز گشائی و این حرفا هم نداشته باشید که توشون هیچ رمزی وجود نداره.
فرمان دادم بدنم را بدون تابوت ومومیایی به خاک سپارند تـا تـکــه تـکــه ی بـدنـم قـسـمـتـی از خـاک ایـران شــود ( کورش کبیر)
فرزندان من، دوستان من! من اکنون به پایان زندگی نزدیک گشتهام. من آن را با نشانههای آشکار دریافتهام.
وقتی درگذشتم مرا خوشبخت بپندارید و کام من این است که این احساس در کردار و رفتار شما نمایانگر باشد، زیرا من به هنگام کودکی، جوانی و پیری بختیار بودهام. همیشه نیروی من افزون گشته است، آن چنان که هم امروز نیز احساس نمیکنم که از هنگام جوانی ناتوانترم.
من دوستان را به خاطر نیکوییهای خود خوشبخت و دشمنانم را فرمانبردار خویش دیدهام.
زادگاه من بخش کوچکی از آسیا بود. من آنرا اکنون سربلند و بلندپایه باز میگذارم. اما از آنجا که از شکست در هراس بودم ، خود را از خودپسندی و غرور بر حذر داشتم. حتی در پیروزی های بزرگ خود ، پا از اعتدال بیرون ننهادم. در این هنگام که به سرای دیگر میگذرم، شما و میهنم را خوشبخت میبینم و از این رو میخواهم که آیندگان مرا مردی خوشبخت بدانند. مرگ چیزی است شبیه به خواب . در مرگ است که روح انسان به ابدیت می پیوندد و چون از قید و علایق آزاد می گردد به آتیه تسلط پیدا می کند و همیشه ناظر اعمال ما خواهد بود پس اگر چنین بود که من اندیشیدم به آنچه که گفتم عمل کنید و بدانید که من همیشه ناظر شما خواهم بود ، اما اگر این چنین نبود آنگاه ازخدای بزرگ بترسید که در بقای او هیچ تردیدی نیست و پیوسته شاهد و ناظر اعمال ماست.
باید آشکارا جانشین خود را اعلام کنم تا پس از من پریشانی و نابسامانی روی ندهد.
من شما هر دو فرزندانم را یکسان دوست میدارم ولی فرزند بزرگترم که آزمودهتر است کشور را سامان خواهد داد.
فرزندانم! من شما را از کودکی چنان پروردهام که پیران را آزرم دارید و کوشش کنید تا جوانتران از شما آزرم بدارند.
تو کمبوجیه، مپندار که عصای زرین پادشاهی، تخت و تاجت را نگاه خواهد داشت. دوستان یک رنگ برای پادشاه عصای مطمئنتری هستند.
همواره حامی کیش یزدان پرستی باش، اما هیچ قومی را مجبور نکن که از کیش تو پیروی نماید و پیوسته و همیشه به خاطر داشته باش که هر کسی باید آزاد باشد تا از هر کیشی که میل دارد پیروی کند
هر کس باید برای خویشتن دوستان یک دل فراهم آورد و این دوستان را جز به نیکوکاری به دست نتوان آورد.
از کژی و ناروایی بترسید .اگر اعمال شما پاک و منطبق بر عدالت بود قدرت شما رونق خواهد یافت ، ولی اگر ظلم و ستم روا دارید و در اجرای عدالت تسامح ورزید ، دیری نمی انجامد که ارزش شما در نظر دیگران از بین خواهد رفت و خوار و ذلیل و زبون خواهید شد . من عمر خود را در یاری به مردم سپری کردم . نیکی به دیگران در من خوشدلی و آسایش فراهم می ساخت و از همه شادی های عالم برایم لذت بخش تر بود.
دو سال و نیم پیش این ترانه را در اینجا گذاشته بودم و الان بعد از مدتها یادش افتادم. جزو اون ترانه هایی است که هنوز دوسش دارم و خیلی شبیه این ترانه شدم.
این بار خودم یه زائرم نمیدونم به کدامین سو می روم و به زیارت کی می روم اما میدونم که تاب موندن رو ندارم بیقرار رفتنم و در پی راهی برای عزیمت:
زائر
دیگه حتی از تو و اون چشات گله ای ندارم
واســـــه لعنت این روزگار حوصله ای ندارم
برو که دیگه رفتنت برا من یـه عادت شده
بدون فردای بی تو بودن برام قیامت شده
به اونــــا که زائرن بگین هنــــوز یکی هوای حرم داره
تو خلوت ساز تنهائیاش واسه روضه اش بابا کرم داره
غریبه چشمای تو بود دیگه منو عاشق ندید
کبـــوتر نگات ســـــاده از بــوم دلم پر کشید
با یه بوسه رو پیشونیم نوشتی که مسافرم
چه بی ریا بهــم گفتی : دیگه نمون منتظرم
به اونــــا که زائرن بگین هنــــوز یکی هوای حرم داره
تو خلوت ساز تنهائیاش واسه روضه اش بابا کرم داره
دلخوشم به عکست که مونده تو چشام به یادگار
تـــا زنده ام پشـــــــت سرت نمیگم خــــدانگهدار
برو عزیز رفتنی که سفرت به سلامت
الهــی وعده دیــدارمون نمـونه قیامت
به اونــــا که زائرن بگین هنــــوز یکی هوای حرم داره
تو خلوت ساز تنهائیاش واسه روضه اش بابا کرم داره
«اکبر یارمحمدی»
امید رو خیلی زیاد دوس دارم اولین کاری که از امید شنیدم کوچه وفا بود وقتی که اول راهنمائی بودم و بعدش دو سال بعد قلندر و حضرت عشق رو شنیدم که هنوزم هنوزه قلندر رو از همه بیشتر دوس دارم اما دلبستگی من به امید با تکیه گاه و باران بود که بی نهایت دوستش می دارم.
بذار رو سینه ام سرت رو چشم های خیس و ترت رو
بذار تا سیر نگات کنم بو بکشم پیرهنت رو
بغل کن و بچسب بهم بکش دوباره دست بهم
جز تو کسی رو ندارم نزدیک تر از نفس بهم
سرت رو بذار رو شونه هام خوابت بگیره
بذار تا آروم دل بی تابت بگیره
بهم نگو از ما گذشته دیگه دیره
حتی من از شنیدنش گریه ام می گیره
امید برایم همیشه عزیز بود و همیشه آلبومهایش را در اولین فرصت گرفتم هیچوقت یادم نمیره که با تو محشری که روزگار زیبا و دلشادی داشتم یا زمانی که انتظار به بازار اومد هیچوقت یادم نمیره دو هفته بعدش قرار بود به آموزشی برم و تند تند گوش میدادم و حتی ترانه انتظارش رو به خاطر یه عزیزی خیلی دوس داشتم و تو اولین دیدارمون هم همین ترانه جاری بود و لذتبخش.
لحظه لحظه های خاطرات من
با تو بود ای چشمه حیات من
گر چه ما افتاده ایم از هم جدا
هر زمان یاد توام ای آشنا
دل من خیلی برات دلواپسه
انتظار عزیز من دیگه بسه
به خاطر صدای عشق هیچگاه نفرت رو به دلم راه ندادم و کسانی که در گذشته ترکم کردند رو هیچگاه به بدی یاد نکردم و هنوز هم ببینمشون سلامشان خواهم داد هر چند که آنان ترکم کردند و هیچگاه مرا به خاطر نسپاردند و خیلی راحت برایشان تموم شدم و جالب اینجاست که به خاطر بسپار را برای خودم بیشتر می پسندم که حکایت خودم است به خاطر اینکه هیچگاه به خاطر سپرده نشدم. این روزگار هم صمیمیتی با دوستان عزیزم دارم از این می ترسم که برم و باز به خاطر سپرده نشوم.
اما آهنگهای امید بخصوص تازگیها لذتبخش تر شده اند بخصوص این ترانه جدیدش به نام دوباره محشر میکنم که الان تو تیزر کنسرتش پخش میشه خیلی دوس دارم اتفاقا هم خیلی دوس دارم کاملا رو بشنوم اما نشنیده دوسش دارم. من به ندرت از ترانه های شاد خوشم میاد اما اکثر ترانه های شاد امید رو دوس دارم.
روزگار خوبی می گذرونم با اینکه کم سراغ ترانه و ساز میرم اما ازشون دور نیستم یه آهنگ خوب دلشادم میکنه. به این نتیجه رسیدم که منی که با این چیزها دلشاد میشم شاید هیچوقت به درد زندگی مشترک با کسی نخورم آخه اهل حساب کتاب نیستم شرمنده که میگم ولی زندگی این چیزی نیست که خیلیا دنبالش.
حضرت عشق بفرما که دلم خانه توست
سرعقل آمده هر بنده که دیوانه توست
میگم یه آهنگ امید ما رو به کجاها کشوند گنج سلیمونُ میدادی اینقدر کیفور نمیشدم. با این همه امید را برای تمامی لحظات عاشقانه ای که با آهنگاش سر کردم دوس دارم و دوسش دارم.
اگه بخوام تورو تشبیه کنم
به فضای آبی عشق
به لطافت بهاران میمونی
اگه بخوام تورو تشبیه کنم
به تن تشنه جنگل
مثه قطره های باران میمونی
تو خودت جلوه ی عشقی که پر از بشارتی
فصل سبز آرزویی مظهر لطافتی
اینقدر مقدسی که لایق زیارتی
بگو چی صدات کنم نرو بذار نگات کنم
دلم میخواد دلم میخواد جونمو فدات کنم
بیا تا از حریر دل فرش زیر پات کنم
تو محشری از همه سری
تو یک افسونگری یا حور و پری
آره تو محشری از همه سری
تو یک افسونگری یا حور و پری
خیلی دوست داشتم روزی یکی از مطالب وبلاگم رو به کسی اختصاص بدهم که دوست داشتن را در خاطرم ترانه کرد و هیچگاه نیاموختم که متنفر بشم و همیشه در رگهایم عشق جاری بوده و خوشحالم که هنوز در مقابل هر رفتنی با صدای عشق میاموزم که رفتنی ها رفتند این من هستم که ماندم و باید هم بمانم و عاشق این ماندم اما نمیدونم چرا این بار می خواهم من برم شاید برای این است که در جایی دیگر باید ماندگار شوم و باز رفتنی ها خواهند رفت اما مطمئنم که دوباره محشر خواهم کرد و با همین نیت زیر لب زمزمه میکنم:
دوباره محشر میکنم زندگی از سر میکنم
به آسمون عاشقی پرواز دیگر می کنم
نوید پیک عشق رو نگفته باور می کنم
ساغر هستی
ساقیا در ساغر هستی شراب ناب نیست
و آنچه در جام شفق بینی بجز خوناب نیست
زندگی خوشتر بود در پرده وهم خیال
صبح روشن را صفای سایه مهتاب نیست
شب ز آه آتشین بکدم نیاسایم چو شمع
در میان آتش سوزنده جای خواب نیست
مردم چشم فرومانده است در دریای اشک
مور را پای رهایی از دل گرداب نیست
خاطر دانا ز طوفان حوادث فارغ است
کوه گردون سای را اندیشه ز سبلاب نیست
ما به آن گل از وفای خویشتن دل بسته ایم
ورنه این صحرا تهی از لاله سیراب نیست
آنچه نایاب است در عالم وفا و مهر ماست
ورنه در گلزار هستی سرو و گل نایاب نیست
گر ترا با ما تعلق نیست ما را شوق هست
ور ترا بی ما صبوری هست ما را تاب نیست
گفتی اندر خواب بینی بعد ازین روی مرا
ماه من در چشم عاشق آب هست و خواب نیست
جلوه صبح و شکرخند گل و آوای چنگ
دلگشا باشد ولی چون صحبت احباب نیست
جای آسایش چه می جویی رهی در ملک عشق
موج را آسودگی در بحر بی پایاب نیست
رهی معیری
این روزها آرامین گوش میدهم (باز نگین که چقدر از این آرامین میگه بخدا خیلی لذت بخش و دوست داشتنیه) تا خستگیم از تن در بره و آرام باشم. منوچهر طاهرزاده را با آهنگهای قدیمی و سنتیش تازه پیدا کردم و چه زود رفت که کاش بیشتر میماند و بیشتر از «پائیز» می خواند.
دلم برای تعدادی از موسیقیهایی که تو هارد کامپیوتر خونه ام دارم خیلی تنگ شده بخصوص که خیلی هوای پینک فلوید و لئونارد کوهن و سلن دیون رو کردم.
موسیقی رو دوس دارم و قراره چند ماهه دیگه سازم رو نو بکنم و برای خودم گیتاری تازه بخرم تا دلتنگیامو باهاش قسمت کنم و با صداش اشکام رو جاری کنم و با زخمه بر تارش دلم رو قرص و استوار کنم.
من موفق میشوم و روزی می رسد که به هدفم خواهم رسید و بعدش .......
آنها فقط از «فهمیدن» تو میترسند. از «تن» تو هر چقدر هم که قوی باشد،ترسی ندارند. از گاو که گنده تر نمیشوی، میدوشندت! از خر که قویتر نمیشوی، بارت میکنند! از اسب که دونده تر نمیشوی، سوارت میشوند!، اما آنها فقط از «فهمیدن» تو میترسند.
معلم شهید دکتر علی شریعتی
این عکس رو پسر عموی مادرم در وبلاگش آنایوردوم قوشچو تقدیم به من کرده است که امروز کلی خوشحال شدم خیلی وقته که سری به جمال آباد نزدم و بدجوری دلتنگش شدم و یاد خاطرات کودکیم در نظرم زنده شد. حیف که فعلا ازش دورم و واسه تاسوعا و عاشورا لحظه شماری میکنم که حتما برگردم اونجا که دوران پاک کودکیم و خاطرات بابابزرگ عزیزم حاج حسین اونجا برام رقم خورده است.
پسرعمو ازت ممنون بابت این هدیه ارزشمندت.
سال قبل عمو خسرو رفت و الان خبرش اومد که کارگردان خانه سبز مسعود رسام پر کشید و رفت.
راستی خانه سبز یادتون است؟ همون خونه سبزی که خسرو شکیبایی (رضا)پدر و مهرانه مهین ترابی(عاطفه) مادر خانه بودند که هر دو وکیل بودند و چقدر هم زیبا و موندنی بود راستی رامبد جوان با نام فرید رو که یادتون است همسرش هم آتنه فقیه نصیری (لیلی) بود.پدر بزرگش داریوش اسدزاده بود و مادربزرگش نادره خیر آبادی. راستی اکرم محمدی و اسماعیل محرابی یادتون است با اون پسر بچه کوچیک که پدر داشت و موقع دلتنگی پیش دائیش می رفت.
یه قسمتی داشت که حبیب رضایی به عنوان جانباز شیمیایی اومده بود با همه طنزی که داشت اشک همه مون رو در آورد.
راستی همسران که حتما یادتون است فردوس کاویانی و مهرانه مهین ترابی و فرهاد جم و الهام پاوه نژاد.
چاق و لاغر چطور اونو دیگه همه همسن و سالهای من خوب یادشونه.
چهارشنبه های خوب نوجوانیم با این تصاویر پر شده است نمیدونم چرا تا اسمی این چنین میاد یاد خاطراتم میفتم.
مسعود رسام خاطره ساز نه چندان دورمون هم رفت مثل باقی رفتنهایی که امسال رفتند مثل پارسال و پیارسال رفتند مثل پرویز مشکاتیان و سیف الله داد و خسرو شکیبایی و همه کسانی که خاطره ساز لحظه هامون بودند
روحش شاد و یادش گرامی
سبز سبزم ریشه دارم
من درختی استوارم
سبز سبزم ریشه دارم
در زمستان هم بهارم
شور و عشق و شادیم را
از خدایم هدیه دارم
هرچه هستم هرچه باشم
چشمه ام پاکم زلالم
سبد سبد ستاره
از آسمون می باره
تو قلب پاک گلدون
بهار خونه داره
بیا بیا دوباره
چشام به انتظاره
بارون داره میباری
بوی تو رو میاره…
نکته: واسه خاطره دوستان من موسیقی تیتراژ اولیه سریال خانه سبز را با صدای زنده یاد خسرو شکیبایی و ترانه سبز سبزم را که در تیتراژ انتهایی اجرا میشد را اینجا گذاشتم.
دقیقا یادم نمیاد کی بود ولی فکر کنم حوالی سال 71 بود که شبکه سه تازه افتتاح شده و پنج شنبه شبها ساعت 20 سریالی رو نشون میداد که من بینهایت عاشقش بودم و آن هم ماجراهای شرلوک هلمز بود. شرلوک هلمز داستان کارآگاه خصوصی بود که همراه دوست پزشکش آقای واتسن در خیابان بیکرز لندن در طبقه دوم با خدمتکاری پیرزن زندگی میکرد و به ماجراجویی می پرداخت هلمز عاشق پیپ و عصایش بود و متاسفانه به کوکائین هم معتاد بود اما ریز بین و دقیق بود و با یک نگاه یه محیط می توانست کلی اطلاعات ریز و درشت بدست بیاورد. خوشبختانه یا بدبختانه به دلیل علاقه مفرطم به این شخصیت جالب داستانی در بیشتر سالهای زندگیم به نکات ریز دقیق بودم و سعی میکردم از روی لباس و تیپ و حرف زدن افراد در موردشان قضاوت کنم.
بماند که من خودم عاشق تیپ شرلوک هلمز بودم و بالاخره پنج سال پیش وقتی که از تمامی تیپ زدنها خسته شده بودم تصمیم گرفتم مثل شرلوک هلمز بارانی بپوشم و تیپم رو مثل اون بکنم و خجالت نمیکشیدم اگه عصا و کلاهش رو پیدا میکردم و با بارانی مشکیم ست میکردم.
هنوز هم همون تیپ رو دوست دارم و دوست دارم با بارانی زیر باران مغرورانه و با سر بالا قدم بزنم و همیشه خودم رو شبیه اون بدونم هنوز عاشق تیپ جرمی برت هنرپیشه نقش شرلوک هلمز هستم اما متاسفانه ایشان در 12 سپتامبر سال 1995 درگذشتند اما از همه این مهمتر تاثیری بود که شرلوک هلمز بر روی زندگی من گذاشته است منی که به دلیل حافظه قوی که در ضبط وقایع و جزئیات داشتم و می توانستم از آن به نحو بهتری استفاده کنم که متاسفانه از اطلاعاتی و معلوماتی پر شدند که به هیچ عنوان به دردم نمیخوره. یکی دو پست قبل گفته بودم در مورد شباهتم با یه بازیگر هالیوودی خواهم گفت و در اینجا خواهم آورد اما الان فکر میکنم فایده ای ندارد بهرحال با اینکه از این موضوع رضایت خاصی ندارم اما هنوز ترجیح میدم که شبیه شرلوک هلمزی باشم که سالها با فکرش زندگی کردم اما دیگر قرار نیست شرلوک هلمز وار زندگی کنم در قرن بیستم با وجود فلشهای 32 گیگی و گوشیهای موبایل با دوربین 5.4 پیکسلی نیازی باشه تا وقایع یا افرادی را به ذهن سپرد باید خیلی از کسانی رو که از گذشته و حال در کنارمون بودند رو شیفت دیلیت کنیم تا آسوده زندگی کنیم . دیگه نیازی نیست برای هر فردی که اسمش رو می شنویم فیش برداری کرده و در اعماق ذهنمان برایش پرونده سازی کنیم. زندگی باید جاری باشه همانگونه که است. از خودم شرمیگنم که یه زمانی در احوال افراد تجسس می کردم که کی هستند و چی هستند و چیکاره اند و امیدوارم که زین پس چنین اخلاق مذمومی رو در خودم راه ندهم.
از جناب سر آرتور کانن دوئل بابت تمامی لذتهای نوجوانی و جوانی سپاسگزارم که نوجوانیم را با شخصیت شرلوک هلمز نازنین رقم زد. با احترام فراوان برای جرمی برت که مجسم کننده شرلوک هلمز بود.