ایرج میرزا
پ.ن : تعجب نکنید ایرج میرزا کم شعر برای واقعه کربلا نگفته است اما این یکی رو من بیشتر از بقیه دوست دارم و دوسش دارم. یه جورایی زیادی برای من خودمانی است و چقدر سعادت خوبی دارم که هم اسم با جوان اول کربلا هستم و این خوشبختی بزرگی است و دوستش دارم. این روزها همه کسانی که اسمهای عاشورایی دارند از همه خوشبخت ترند، حسین، زینب، اکبر، اصغر، حبیب، رقیه، سجاد، عباس، ابوالفضل و .....
خوش به سعادت همگی.
یه زمونی سروده بودم:
الله اکبر آهنگ شب ماست
یا حسین یا حسین ورد لب ماست
با شبای بدر و خیبر خفته ایم
با باکری یا حسین گفته ایم
حیف که نمیشه همشو منتشر کنم اما این بیتش رو خیلی دوس دارم.
«ازدیده به جای اشک خون می آید
دل خون شده، از دیده یرون می آید
دل خون شد از این غصه که قصه عشق
می دید که آهنگ جنون می آید»
«دکتر علی شریعتی»
گریه کن بر این غریبی
واسه چشم تر بی بی
روانه شو ای اشک من
در غم پسر بی بی
" مادرم غریبی چه سخته
وقتی که تک و تنها هستم
به چشمای تر دخترم
چه سخته که چشمامو بستم
دلم گرفته از این زمین
هوای آسمونُ دارم
بیا و بازدستامو بگیر
هوای آقاجونُ دارم"
گریه کن ای دل صادق
برای غربت عاشق
اشک بریز ای من بی کس
بر سر بغض شقایق
ببار ای ابر ترانه
جاری تر شو ای اشک غم
روضه بخوان ای پوپکم
گریه کن بر غم خاتم
" خواهرم ساعت رفتنه
موعد از هم دل کندنه
واسه وداعم گریه نکن
این سفر سرنوشت منه
داره غربتم به سر میاد
میرم که خیلی منتظرم
از نامردمیها خسته ام
باید از این غمکده برم"
گریه کن گریه کن بر عشق
بر غم و ماتم مولا
گریه کن گریه کن بر خون
برای نوگل زهرا
اکبر یارمحمدی
پ.ن: این بار ترانه ای رو که سه سال پیش نوشته بودم رو اینجا میارم البته سه ماه پیش نیز یکی دیگه نوشته بودم اما خب نمیشه منتشرش کرد.
امسال چهارمینی سالی است که شب یلدا رو دور از خانه و به یه نوعی در راه هستم و باز مسافرم با اینکه حال و روز مناسبی برای نوشتن از این شب ندارم اما برای اینکه حرفی گفته باشیم چند تا عکس زیبا از انار و مشتقاتش در اینجا به همراه یه بیت از حضرت حافظ که به نیت این شب گرفتم را برایتان می آورم امیدوارم که یلدایتان سبز و سرفراز باشد.
به ملازمان سلطان که رساند این دعا را
که به شکر پادشاهی ز نظر مران گدا را
ز رقیب دیو سیرت به خدای خود پناهم
مگر آن شهاب ثاقب مددی دهد خدا را
مژه سیاهت ار کرد به خون ما اشارت
ز فریب او بیندیش و غلط مکن نگارا
دل عالمی بسوزی چو عذار برفروزی
تو از این چه سود داری که نمیکنی مدارا
همه شب در این امیدم که نسیم صبحگاهی
به پیام آشنایان بنوازد آشنا را
چه قیامت است جانا که به عاشقان نمودی
دل و جان فدای رویت بنما عذار ما را
به خدا که جرعهای ده تو به حافظ سحرخیز
که دعای صبحگاهی اثری کند شما را
حضرت حافظ
باز هم ذوالجناح می آید
تک و تنها ز سوی دشت نبرد
بر تنش تیرها نشسته فزون
بی خبر از خود و ز خود دلخون
می کشد شیهه از گلو بیرون
اسب مردان همیشه در آخر
بی سوار از نبرد می آید
رسول نجفیان
پی نوشت: گفتم که هنوز عاشورایی هستم این روزها و تا عاشورا این روند ادامه دارد.
بازگشت همه به سوی اوست
مرجع عالیقدر حضرت آیت الله حسینعلی منتظری (دامت ظله) دار فانی را وداع گفت.
خبر یه خط بود و هیچ حرفی نداشت باورش برایم سخت بود اما چه میشه گفت وقتی پشت سرم هم اس ام اس میاد و تلفنها به صدا در اومدند که بله پیر سبزمان به آسمان رفت.
آزاده زیست چون مولایش حسین و با آزادگی در ایام سوگواری مولایش پر کشید. در برابر این مرد بزرگوار مگر چه می شود گفت مردی که ایستاد و با ایستادگیش بر همه جوانان یاد داد که در برابر ظلم نباید سکوت کرد. نباید حقیقت را هیچگاه فدای مصلحت کرد در زمانی که می توانست با سکوتش بر تخت قدرت تکیه کند با اعتراضش نسبت به ظلم برای ابد خود را آزاد کرد و در برابر ستم روا نداشت که سکوت کند که مردان بزرگ با فریادشان اعتبار ستمگران را بر باد می دهند و پیر سبزمان چنین بود.
دیگر چه می توان گفت. وقتی با شنیدن خبر رفتنش چشام تر شدند و نتوانستم از غم حرفی بزنم. سکوت در این زمان بی معنی است پیر سبزمان رفته است و هم اینک باید برای آخرین بار باید با شکوه سبزمان با این مرد آزاده وداع کنیم.
آن سوی مرزهای از خود گذشتن
از کوچه های مهبط وحی
برخاک خاستگاه کبیر می گذشتند
با صلابت کوهی در گامهایشان
با قواره ی دستها
تا نهایت معراج
که خروش عاصی دریاها بود
و
حضور آذرخش بر سینه ی شب
با صداقت هزار آینه
با هزار حنجره
- سبز از عشق -
روشن تر از آفتاب
می خواندند:
«درخت را برای جنگل می خواهیم و شقایق را،
برای تغزل سرودی سرخ
در گوشهای سنگی کوه»
شکفته برلب سرود فتح
هجوم سنگپاره
و آخته خنجر خونین خصم را
تاب آوردند
بی آن که بخواهند
حتی
گلی
با نامشان بروید
آری!
مظلومانه سوختند
فرو افتادند
تا با یاد نامشان
هر شام
ستاره ای بدرخشید
افشین سرفراز
پی نوشت: گفتم که هنوز زبان شعر نمرده است در این شبهای مقدس باید یادی از شهدای این سرزمین مقدس کرد چه اونهایی که سالها پیش رفتند و چه اونها که .... هنوز عاشقانه رفتند ببخشید که نمیشه بیشتر از این گفت.
قیصر امین پور
پی نوشت: سعی میکنم به قولم عمل کنم و هر روز عاشورایی باشم. این شعر قیصر فوق العاده است. مطمئنا شعرهای نابی رو انتخاب خواهم کرد که کمتر شنیده شده اند.
استاد شهریار
پی نوشت: فعلا که به سکوت دچارم ولی خب زبان شعر را که از ما نگرفتند سعی میکنم تا عاشورا هر روز یک مطلب عاشورایی نقل کنم.
خوش به سعادتتون که میرین روضه، جاتون وسط بهشته، ما که دنیامون شده آخرت یزید. کیه ما رو ببره روضه؟ آقا مجید تو رو چه به روضه، روضه خودتی، گریهکن نداری، وگرنه خودت مصیبتی، دلت کربلاس!آخ که چقدر دشمن داری خدا، دوستاتم که ماییم، یه مشت عاجز علیل ناقص عقل که در حقشون دشمنی کردی.
دیالوگ مجید با نقش آفرینی بهروز وثوقی در سوته دلان.
آخ که این روزها چقدر دلم سوته دلان رو می خواد. چه شاهکاری ساخته زنده یاد علی حاتمی. این تیکه اش رو بی نهایت دوس دارم.
امروز 23 آذر ماه است 61 سال پیش پسری به دنیا آمد که بعدها همگی فقط به اسم ناصر خان شناختند نه سلطان بود و نه ژنرال و افتخارش هم همین بود که فقط با ناصرخان صداش می کردند.
ناصر خان حجازی که بهترین دروازه بان همیشه ادوار فوتبال ایران است و از پدری که اهل تبریز بود در فوتبال ایران سوپر ستاره شد اما بر خلاف بقیه دوستان و همبازیانش که از تحصیلات بالایی برخوردار نبودند او با راهیابی به دانشگاه توانست مدرک لیسانس خود را در رشته مترجمی زبان انگلیسی را اخذ کند و نشان دهد که به لحاظ درک و شعور هنوز هم از اکثر فوتبالیستهای ایرانی بالاتر قرار دارد.
میخواستم امروز برایش به خاطر شصت و یک سالگیش یادداشتی بنویسم اما خواندن این خبر یک جورایی ناامیدم کرد و نتوانستم برای کسی که معنای واقعی آبی بودن را بهم یاد داد تبریکی بنویسم.
میدونم که ناصرخان باز هم میجنگد و ناامید نمیشود. مثل تموم اون روزها و سالهایی که مجبور کردند از ایران بره و در بنگلادش مربیگری کنه و با شکست دادن پرسپولیس نشون بده که لیاقتش از خیلیا که ادعا و کبکبه سلطانیشون همه جا رو پر کرده بود بیشتره.
ناصرخان باز می بره حتی اگه با ناجوانمردی بعد از کسب نائب قهرمانی آسیا از استقلال خانه خودش بیرونش کردند در حالی که هنوز بعد از دوازده سال هیچ مربی ایرانی به فینال باشگاههای آسیا نرفته است.
خیلی حرفها همیشه پشت ناصرخان بوده است اما حداقل فوتبال ناصرخان برخلاف خیلیا که یه لشکر به دنبالشان می اندازند پاکتر بوده است و پاکی فوتبال رو به اوباش گری و مرید و مرادی و ژنرال بازی و سرباز بازی آلوده نکرده است.
ناصرخان سر تولد شصت و یک سالگیش کادوی تولد گرفته و اونم سرطان ریه است اما مطمئنا باز هم در مقابل این عقاب پنجه طلایی مغلوب میشه.
راستی هنوز تو بین فوتبالیستها قدیم و جدید کسی مثل ناصر خان خوش تیک و شیک پوش به میدان اومده؟ یه جنتلمن واقعی که شعورش از خیلیا در این فوتبال کثیف بالاتر است.
امیدوارم و از خدا هم میخوام که ناصرخان اینبار سلطان رو هم ببره و مغلوبش کنه و همانطوری که سالها شادی بخش فوتبالیها و الاخصوص آبیها بوده بازم با شادی پیروزیش رو جشن بگیریم.
از همه دوستان فوتبال دوست و فوتبال شناس میخوام که برای سلامتی این مرد بزرگ دعا کنند.
آخرین خبرها از ناصر خان:
اسطوره دروازهبانی فوتبال ایران در بستر بیماری آشتیانی، انصاری و مجیدی بر بالین حجازی
آتیلا حجازی:برای شفای پدرم دعا کنید
گزارشی از بیمارستان کسری؛خدا کند همه چیز شایعه باشد