زخمه

وب نوشت های یکی که دیر رسیدن عادتش است ...

زخمه

وب نوشت های یکی که دیر رسیدن عادتش است ...

۴۰ چراغ خوندنی


چلچراغ این هفته را حتما بخوانید بخصوص دوستانی که عشق فوتبال هستند چیا فوادی با تیم ورزشیش ترکونده است. این طور که شنیدم تو دکه ها نایاب شده است. از دست دادنش یه عمر موجب پشیمانی می شود. ماردونا هم کم نداره. یه مصاحبه اختصاصی هم چیا با سپ بلاتر کرده که کف منو برید. واقعا محشر بود. خب این همه تعریف کردم برید بخرید و بخونید و حالش رو ببرید.


یه کلوم، فقط قیصر ...



این روزا گوزنو سر نمی برن

می شکنن شاخشو میفرستن تو باغ

این روزا طاقو نمیریزن سرش

سر گلشونو می کوبن به طاق

 

آخر نمایشا عوض شده

همه نقش همو بازی می کنن

اونایی که چشمشون به قدرته

همپیاله هاشو راضی می کنن

 

نمی دونم اگه برگردیم عقب

دل طوقی واسه کی پر می زنه؟

اگه فرمونو یه شب دوره کنن

چندتا چاقو پشت قیصر میزنه؟

 

نمی دونم اگه برگردیم عقب

داش آکل به عشق کی سر می کنه؟

اگه رستمو ببینه روی خاک

پشتشو بازم به خنجر میکنه؟

 

پای روضه ی خودت گریه نکن

وقتی گریه ننگ مردونگیه

دوره ای که عاقلاش زنجیرین

سوته دل شدن یه دیوونگیه

 

این روزا دوره ی غیرت کشیه

کی میدونه قیصر این روزا کجاست؟

بُکشی و نکشی، می کُشنت

اینجا بازارچه ی آق منگُلیاست

 

این تازه ترین کار داریوش است و مطمئنا یکی از بهترین کارهایی است که اجرا کرده است. کسانی که فیلمهای گوزنها، طوقی، داش آکل، قیصر و سوته دلان رو ندیده باشن از مفهوم این ترانه چیزی نخواهند فهمید باید با این فیلمها زندگی کرده باشی تا بفهمی که شنیدن این ترانه چه لذتی داره.

روزبه بمانی فوق العاده از داستانهای این فیلمها استفاده کرده است و علیرضا افکاری هم با استفاده از المانهای موسیقی این فیلمها خوب تونسته فضاسازی کنه و داریوش هم مثل همیشه خوب اجرا کرده است.

هر بندش یاد و خاطره یه سکانس محشره. مگه میشه گوزنها رو دیده باشی و با بند اول و دوم این ترانه گریه نکنی « وقتی رفتی نفهمیدم کی رفته وقتی اومدی فهمیدم کی اومده ،خلاصه اق قدرت.» مگه میشه این دیالوگ رو از یاد برد یا وقتی که سید رو به قدرت میگه:« به امام حسین بالامو می دونم پائینمم میدونم غصه ورم داشته غصه من که عین تو نیست همش شده التماس، گور پدر نئشگیه بعد التماس ...» مگه میشه این ترانه رو شنید و از طوقی چیزی نگفت آخ که چه حالی داره این نوستالژی لعنتی. به قول یکی «فیلم هم فیلمهای بهروز نه این قرتی های سوسول موسول گلزاری، اند مردونگی و مرام و معرفت بودن»

طوقی رو ندیدی؟ بابا نصف بیشتر عمرت به فناست، طوقی یعنی عشق « جان جان عجب کفتری! ... نمیشه فرش داد.. باس اول جلدش کنم!!» طوقی چه چیزی بود حالا ببین طوقی کجاست؟؟ ما جلد کی شدیم؟؟؟

تا حالا با داش آکل اشک ریختی؟ دِ نریختی که معنی عشق و مرام رو نمیدونی، میدونی عشق به مرجان یعنی چی میدونی وقتی داش آکل می گفت « مرجان ... مرجان .... تو منو کشتی ... به کی بگم ... عشق تو ... منو کشت» یعنی دلت چه حالی داره و اراده اشکات دیگه دست خودت نیست.

دِ چی میفهمی از غم داش آکل که دشنه کاک رستم با نامردی از پشت بهش زد؟ مگه میتونی این دیالوگ داش آکل رو بفهمی که از ته دلش آه میکشه و از عشق نافرجامش میگه :« تو این دنیا من بودم و یه طوطی حالا باز منم و یه طوطی اما دیگه نه اون طوطیه نه من داشی»

قیصر رو ندیدی؟ واسه چی زنده ای؟ پس فیلم ندیدی؟ جان من مگه میشه قیصر رو دید و اشک نریخت؟ راستی قیصرهای این زمونه کجا هستند تا حساب آب منگلیا رو کف دستشون بذارن همون جوری که خودش میگفت :« من تو این دنیا فقط 1 کار دارم یعنی 3 کار اینکه همشونو بفرستم اون دنیا تا کامروا شن و ملائکه ها بادشون بزنن» مگه تو این زمونه مردونگی هم مونده؟ یه نیگا به دور و برتون بندازین، نامردا هم ریش و سبیل و دارن و مث .... دروغ میگن و از ملت دزدی می کنند و بعدش مث گداها دنبالشون میندازن و با انداختن دو تا پول سیا منت شو میزارن، این شده مردونگی دوران ما « کی واسه ما قد یه نخود مردونگی رو کرده تا ما براش یه خروار مردونگی رو کنیم.»

آره قیصر جان همه مون میمیریم مث خیلیا که مردن و هنوز هم از یاد خیلیا رفتن که چرا خیلیا به خون خودشون غلتیده شدند، خیلیا یادشون رفته چرا بعضی از مادرا هنوز عزادارن، خیلیا یادشون رفته یه سال پیش درختای خیابونای این شهر لعنتی با خون جوونای این سرزمین آبیاری شدن و چقدر فراموش کاریم نگو که ما هم فراموش میکنیم تو گفتی همه فراموش میکنیم اما دیدی که هنوز نتونستیم فراموش کنیم ما با اون خیلیا نیستیم ما با توئیم که نتونستی فراموش کنی و یه گذر به نامت شد و یه تاریخ «3 بار که افتاب بیفته لب اون دیفالو3 بار که اذون مغربو بگن دیگه کی یادشه ما کی بودیمو واسه چی مردیم ننه همونطور که ما یادمون رفته.» آره قیصر ما هنوز از یادمون نرفته.

جان من « بلا روزگاریه عاشقیت» مجید جان! میدونی که چقد دلتنگ زنگ ساعتت هستم آخ یادم نبود که ساعتت زنگا شو زده آره « ساعت زنگ زده ...  حواست را ضرب کن جمع کن. ساعت زنگ زده دیگه زنگ نمیزنه چون زنگااااش را زده» آخ دلم واسه اون تقویمت که آقاجون بهت داده تنگ شده واسه اون خنزل پنزلات تنگ شده « تو تقویمی که اونسال آقام بهم عیدی داده بود امروز جمعس . واسه من جمعه جمعه آقامه.» آره مگه میشه تو این زمونه سوته دل شد وقتی که دیوونگی جرمه؟ آره آق مجید ما هم مث تو شدیم « ما خودمون یه پا روضه‌ایم، گریه کن نداریم»

چی بگیم مجید جان حکابت ما همه واسه این ایران خانوم شده حکایت داداش بزرگت که «همیشه عمر دیر رسیدیم»

باید با این فیلمها زندگی کرده باشی تا بفهمی قیصر یعنی چه، باید با بهروز وثوقی و دیالوگاش و بهمن مفید و ناصر ملک مطیعی بوده باشی تا بفهمی این ترانه چی میگه.

به همه دوستان توصیه میکنم که آلبوم جدید داریوش رو به نام «دنیای این روزای من» رو حتما گوش کنید امسال سال خوبی برای موسیقی ماست اول سال با امید و گوگوش و حالا با داریوش که یکی از بهترین کارهایش را ارائه کرده است.

من این آهنگ قیصر را  برای دانلود گذاشتم البته چون به کپی رایت ایمان دارم با کیفیتی پائین تر از کیفیت اورجینال گذاشتم تا لااقل به این حرکت فرهنگی احترام بگذاریم کاش روزی امکانی فراهم شود تا بدون دانلود و با خرید مستقیم این کالاهای فرهنگی به دستمون برسد.

 

دانلود آهنگ قیصر با صدای داریوش  اینجا   

خونه باهار


کمک کنین هلش بدیم، چرخ ستاره پنچره 

رو آسمون شهری که ستاره برق خنجره 

گلدون سرد و خالی رو بذار کنار پنجره 

بلکه با دیدنش یه شب، وا بشه چن تا پنجره 

 

به ما که خسته ایم بگه، خونه باهار کدوم وره؟ 

 

تو شهرمون آخ بمیرم، چشم ستاره کور شده 

برگ درخت باغمون، زباله‌ ی سپور شده 

مسافر امیدمون، رفته از اینجا دور شده 

کاش تو فضای چشممون، پیدا بشه یه شاپره 

 

به ما که خسته ایم بگه، خونه باهار کدوم وره؟ 

 

کنار تنک ماهی ها، گربه روز نازش میکنن 

سنگ سیاه حقه رو، مهر نمازش میکنن 

آخر خط که می رسیم، خطو درازش می کنن 

آهای فلک که گردنت از همه مون بلن تره 

 

به ما که خسته ایم بگه، خونه باهار کدوم وره؟ 

 

عمران صلاحی، تهران، ۲۶/۱۰/۴۸ 


چقدر این شعر رو دوست دارم، یه سال پیش هم همین ترانه رو اینجا نوشته بودم. تابستان 88 یه ملودی با گیتار زدم و می زدم زیر آواز عجب حال خوبی دارم با این ترانه. عمران همیشه خوب بوده است. تصمیم داشتم عکس بالای وبلاگ رو عوض کنم اما فعلا بنا به دلایلی منصرف شدم.

ترانه بانو

 

روشن ترین آیینه ام ای بهترین ترانه ام

ای تکیه گاه گریه ام گریه بی بهانه ام

ابریشم نوازشی، باران خوب قصه ها

ای از تبار عاطفه، دریای تلخ غصه ها

 

روشن تر از ستاره ای  در شام تار بی کسی

گل می دهد در دست تو  شاخه ی سبز اطلسی

من از حضور سبز تو  با بوی گل همخانه ام

با من بگو از غصه ات  بگذار سر بر شانه ام


ای مادرم آیینه ام  سر تا به پا می خواهمت

در هر شکفتن هر خزان چون یک غزل می خوانمت

بانوی خوب شعر من  ای بهترین الماس ها

ای خنده های روشنت  آواز خوب یاس ها


ای کوه ساکت و صبور  ای گریه ات بغض زمین

از پشت اشک آینه  باغ بهارم را ببین

ای مادرم آیینه ام  سر تا به پا می خواهمت

در هر شکفتن هر خزان  چون یک غزل می خوانمت

 

افشین سرفراز

 

این ترانه زیبا رو با صدای حسین زمان از اینجا دانلود کنید

 

 

امسال دومین سالی است که روز مادر کنار مادرم نیستم، بعد از ماهها بالاخره عادت کردم که چند ماه یک بار ببینمش. روز مادر یه روز خاصی است برای مادرا. دوس دارن بچه هاشون کنارشون باشن. اما انگار مامان من امسال چنین چیزی رو نمیتونه انتظار بکشه.

میخواستم ازش گله کنم، اما دلم نمیاد، با اینکه همیشه پرروئی خاصی داشتم اما در مقابل مادرم خجالتی هستم و چیزی نمیتونم بگم. هر روز زنگ میزنه و می پرسه که چیکار میکنی. هر وقت که قراره برم پیشش بدون اطلاع قبلی میرم میدونم که دلواپسم میشه. حالم خوب نباشه چیزی بهش نمیگم چون اگه یه بار بپرسه چته نمیتونم بهش دروغ بگم.

همیشه دلواپسمونه. همیشه نگران حالمونه. نمیدونم، ولی مطمئنم که مادر بودن آسون نیست. مادرا همیشه عاشقن با همه دلواپسی هایشون.

روز مادر روز بهونه هاست روزیه که فقط مال مادراست و میشه در آغوششون گرفت و با خیال راحت گفت دوستتون دارم.

هر چقدر از مادرم دلگیرم باشم دلگیریم به همون لحظه است و تموم میشه. هر قدر به لحاظ فکر باهم اختلاف داشته باشیم و از هم فاصله گرفته باشیم اما باز دوسش دارم. مادر یه نعمتی است بیکران.

دلم برای بابا گرفته است امسال روز مادر باید بره سر خاک، این یعنی تنهائی و حسرت. منم تنهام اما جنس تنهائیم فرق میکنه دلم بگیره زنگ میزنم و با مامان حرف میزنم تا آروم بشم. شاید خیلی از حرفا رو نتونم به مامان بگم اما راحت میتونم بگم دوست دارم. امسال بین تولد مامان و روز زن فقط سه روز فاصله بود و چقدر خوشحالم که امسال اینطوری شده.

خدا کنه این دوری باعث نشه که دلامون از هم دور بشه، میدونم که همیشه به فکرمه اما کاش باورش بشه که دیگه بچه نیستیم .... میدونم حتی 100 ساله هم بشیم از چشم مادر بچه ها هنوز بچه اند و باید مراقبشون بود...

باور کنید سخت نیست. میشه زنگ زد و گفت مامان دوست دارم. از اس ام اس بدم میاد هیچی جای صدا رو نمیده و باید تن صدات بلرزه و بگی دوستت دارم. لذتی که این لحظه داره مطمئنم که حضور در بهشت نداره.

مادرا از همه چی مقدسترن، دعای خیر مادر یه چیز دیگه است. هر کی این دعا رو پشت سرش داشته باشه اون سر دنیا هم بره باز موفقه.

خوشحالم که چنین مادری دارم.

مامان خوبم خیلی خیلی خیلی دوست دارم همیشه سبز سبز سبز باشی عزیز دلم.

 

نکته: میلاد زیبای مادر پاک و سزاوار عالم هستی «فاطمه زهرا (س)» رو به تمامی عزیزان تبریک میگویم. روز زن رو به همه خانمهای عزیز اعم از دوستان و  همکاران و وبلاگ نویس که در اینجا به من هم خیلی لطف دارند تبریک میگویم و امیدوارم که همه این عزیزان همیشه سبز و سرفراز باشند.

اندکی صبر، سحر نزدیک است



شب سردی است، و من افسرده.

راه دوری است، و پایی خسته.

تیرگی هست و چراغی مرده.

 

می کنم، تنها، از جاده عبور:

دور ماندند ز من آدم ها.

سایه ای از سر دیوار گذشت،

غمی افزود مرا بر غم ها.

 

فکر تاریکی و این ویرانی

بی خبر آمد تا با دل من

قصه ها ساز کند پنهانی.

 

نیست رنگی که بگوید با من

اندکی صبر، سحر نزدیک است.

هر دم این بانگ برآرم از دل:

وای، این شب چقدر تاریک است!

 

خنده ای کو که به دل انگیزم؟

قطره ای کو که به دریا ریزم؟

صخره ای کو که بدان آویزم؟

 

مثل این است که شب نمناک است.

دیگران را هم غم هست به دل،

غم من، لیک، غمی غمناک است.

 

«سهراب سپهری»

 

 

انگار بعضی از شاعرها شعراشون رو واسه آینده گفتن و سهراب هم یکی از این شعراست. این روزها که نمیشه هر حرفی را زد چه خوب است که شاعرانی داشتیم که حرفهای دل ما رو زودتر از ما گفتند. این شعر رو قبلا با صدای اصفهانی شنیده بودم اما خیلی دوست دارم یه روزی داریوش یا فرهاد این شعر را می خوندند. فرهاد خدا بیامرز که دیگر نیست و چند صباحی هم سالگرد رفتنش است. اما چقدر دلم میخواد یه روزی داریوش عزیز این شعر را بخواند و لذت ببریم. این چند وقته بدجوری با شعر و کتاب و موسیقی دم خور شدم.


پی نوشت:

زیاد خوب نیستم اینو هم نوشتم که بگم هنوز هستم و زنده ام و نفسم برمیاد. دارم خفه میشم. چه خوبه که جایی است که بگی هنوز هستی. 

 

آینه



می‌بینم صورتمو تو آینه،
با لبی خسته می‌پرسم از خودم:
این غریبه کیه؟ از من چی می‌خواد؟
اون به من یا من به اون خیره شدم؟

باورم نمی‌شه هر چی می‌بینم،
چشامو یه لحظه رو هم می‌ذارم،
به خودم می‌گم که این صورتکه،
می‌تونم از صورت‌ام ورش دارم!

می‌کشم دستم ‌و روی صورت‌ام،
هر چی باید بدونم دست‌ام می‌گه،
من ‌و توی آینه نشون می‌ده،
می‌گه: این تو یی، نه هیچ کس دیگه!

جای پاهای تموم قصه‌ها،
رنگ غربت تو تموم لحظه‌ها،
مونده روی صورت‌ات تا بدونی
حالا امروز چی ازت مونده به جا!

آینه می‌گه: تو همونی که یه روز
می‌خواستی خورشیدو با دست بگیری،
ولی امروز شهر شب خونه‌ت شده،
داری بی‌صدا تو قلبت می‌میری!

می‌شکنم آینه رو تا دوباره
نخواد از گذشته‌ها حرف بزنه!
آینه می‌شکنه هزار تیکه می‌شه،
اما باز تو هر تیکه‌ش عکس منه!

عکسا با دهن‌کجی بهم می‌گن:
چشم امید و ببُر از آسمون!
روزا با هم دیگه فرقی ندارن،
بوی کهنگی می‌دن تمومشون!


اردلان سرفراز


اردلان سرفراز رو خیلی دوس دارم و این ترانه با صدای فرهاد یعنی نهایت دوست داشتن چقد دنیای این روزهای من شبیه این ترانه زیباست.


زخمی با صدای لبیب


بالاخره بعد از مدتها یک آهنگ خوب بدستم رسید که متاسفانه تاکنون کمتر کسی اینرا گوش داده است. من همیشه شعر «زخمی» افشین سرفراز را زیر لبم زمزمه میکردم تا اینکه این شعر را با یک صدای گرم و مخملین شنیدم و چقدر خوشحالم که این روزها این آهنگ زیبا را گوش میدهم.  این آهنگ که آخرین ساخته شادمهر عقیلی قبل از مهاجرتش به خارج از کشور بود به نظرم جزو زیباترین کارهای شادمهر است که با تنظیم خوب و حرفه ای عمادرضا نکوئی (عماد نیز الان ساکن لس آنجلس شده است) و بهروز صفاریان همراه شده است و البته در این بین نمیشود از جادوی واژه های افشین سرفراز گذشت.

امروز تصمیم گرفتم تا آهنگ «زخمی» را برای استفاده دوستان در وبلاگ میگذارم.


دانلود زخمی از اینجا با حجم 2.8 مگابایت


زخمی

همیشه زود می روم

ولی چه دیر می شوم

به آئینه نگاه کن!

چگونه پیر می شوم

جز تو کسی پنجره را

رو به سپیده نگشود

در کوچه های گم شدن

کسی شبیه تو نبود

 

مرا ببین که خسته ‌ام

ز دست روز و روزگار

بیا و خورشید غزل

به یاد این شب بسپار


مرا که از تو خوانده ام

چه بی دروغ و بی نقاب

بگیر دست خسته ام

مرا ببر به شهر خواب


تمام روزها گذشت

در انتظار یک سلام

در انتظار دیدنت

ای شاعر هر چه کلام!


پس از تو ای غایب من

ز خویش گسسته‌ام

چرا که دل را به تو و

به دیدن تو بسته‌ام

 

همیشه زود می روم

ولی چه دیر می شوم

به آئینه نگاه کن!

چگونه پیر می شوم

 

ترانه سرا:افشین سرفراز

آهنگساز: شادمهر عقیلی

خواننده: نوید لبیب

آخرین نگاه


باید تحمل کنی اگه که هنوز عاشقترینی

باور کنی که میتونی بازم آسمونو ببینی

به نگاهم دل نبند که چشام واسه تو حرومه

گرمی دستای عاشقم دیگه رو به تمومه



دو سال پیش تو دفتر یادداشتم اینو نوشته بودم و امروز بدجوری دلم گرفته بود و اینو اینجا نوشتم.

بعضا ترانه سراغم میاد که خودمم نمیدونم چرا. هیچوقت این دو بیت رو ادامه ندادم و خوشحالم که اون حس خوب رو با اضافه نویسی خراب نکردم.

The last excitement

چی میگی پسر؟ استادیوم یه چیز دیگه ست.داد می زنی.هورا می کشی.موج می خوری عین دریا.همه اینا به کنار، فحش میدی آقا فحش! فحش به عالم و آدم! هرچی که دلت می خواد میگی.هیچ کی هم باهات کاری نداره.
آفساید - جعفر پناهی


فیلم آفساید رو نصفه و نیمه دیدم اما این تیکه اش خیلی باحاله. همین جزو ورزشگاه رو خیلی دوس دارم. داد میزنی بدون اینکه کسی چیزی بهت بگه. آخر هیجانه.

ژله و کرم کارامل

اصولا آدمی هستم که زیاد اهل تنقلات هستم و از وقتی هم که تنها شدم بیشتر به این وجه خوردن و لذت بردن از تنقلات می پردازم این دو تا عکس رو واسه این گذاشتم که بگم دسر خوب درست میکنم. یک طالبی رو خوردم و تو پوستش ژله درست کردم با قطعات طالبی،اون یکی هم یک کرم کارامل خوشمزه با خامه زیاد بود که کلی حال داد. اون لیوان هم آب انار است و هیچ ربطی به پست بسلامتی نداره و فکرهای ناجور نکنید.


این ژله طالبیه:


خب اینم از کرم کارامل خوشمزه :



نوستالژی

درست همین یک سال پیش جائی بودم که سرنوشتم را عوض کرد. چقدر دلتنگ آن روز زیبا هستم.

این نوستالژی برای دل خودم است. اون روز سبز رو خیلی دوس دارم. تاریخش یادم نبود دیروز یکی از دوستان بهم یادآوری کرد. اما تصویر سبز اون روز تا ابد باهام است. یادش بخیر.

بسلامتی




سلامتی سه تن ...ناموس ورفیق و وطن سلامتی... سه کس... زندانی و   سرباز و بی کس... سلامتی آزادی...سلامتی زندونی های بی ملاقات

فیلم اعتراض به کارگردانی مسعود کیمیایی


این روزها بدجوری هوای مستی دارم نمیدونم چرا نخورده مستم اما کاش میشد منم بدمستی میکردم تو عالمی که هشیاریش هم جرمه. مستی دوای درده. دیگه کسی به جرم هشیاری کاری به کارت ندارن.

دلم میخواد یه گیلاس پا کنم و داد بزنم به سلامتی آزادی، به سلامتی دیوانگی، به سلامتی صداقت، به سلامتی عشق

آخ نگو عشق که چقدر دورم ازش، اصلن یادم رفته چه شکلیه. اما دروغ چرا یکی رو دوس دارم که اونم دوسم داره. دوسش دارم. اما چرا عاشقش نمیشم تا مالکش بشم. فقط مال خودم بشه.

اعتراف میکنم باید یه روز بدمستی کنم تو این روزگار لعنتی که فقط حکم به هشیاری داده است. اصلا نیمخوام بزرگ بشم بذار همین جوری بچرخم. وای خونه مجردی چه حالی داره وقتی که خودتی و خودت میتونی عریان تو خونه خودت بگردی و کاری به کارت نداشته باشند. میتونی تلویزیون نداشته باشی اما بیشتر لذت دنیا رو بچشی. وای بیخبری بزرگترین لذت دنیاست.

ایهاالناس آگاهی بدبختی میاره غم و غصه میاره.

اعتراف میکنم که باید از اینجا برم آخه اینجا نمیشه یه شیشه دستت بگیری رو از بالای تجریش بیای پائین و مست و پاتیل باشی. آخه میگن مستی جرمه.


امشب می خوام مست بشم  عاشق یک دست بشم 

بدون تو نیست بودم  امشب می خوام مست بشم

یه جون ناقابلی هست بزار فدای تو بشه
بیفته زیر قَدمات  که خاک  پای تو بشه

کهنه شراب،  کهنه شراب امشب  بال و  پرم بده
حرف نگفته  خیلیه جرعت بیشترم بده

امشب می خوام حرف بزنم خنده کنم ، گریه کنم
لطفی کن ای ساقی  و می  چندین برابرم بده

آیه های عاشقانه


آیه های بارانی

 

سرتاسر خیال من

نقاشیای کاشیاش

سبز میشن و ناز میکنن

مستا شبا تو کوچه هاش

هوای آواز می کنن

 

هوا هر وقت که بارونیست

تو فکر من چراغونیست

پرم از خاطرات تو

همونائی که میدونی

 

مگه یادم میره یک دم

تا هر وقتی که من زنده ام

تو بانی یه مشت شعری

هم الان هم در آینده ام

 

دلم میخواد بیام پیشت

بذارم سر روی دوشت

بگم می میرم از عشقت

برم گم شم تو آغوشت

 

من و تو زیر بارون بود

به جون هم قسم خوردیم

تو چشم هم نگاه کردیم

نگاه کردیم از عشق مردیم

 

سرتاسر خیال من

هزار تا باغ دلگشاست

هزار تا عشق دم بخت

منتظر یه پاگشاست

 

تو سرسراش یه مثنوی

راز و نیاز معنوی

پس تو کجایی ابدی؟

کجای این تیره شبی؟

 

رو آیه های بارونی نوشتم

بسته به تو جونم و سرنوشتم

تو مظهر تحملی تو ماهی

عشق منی برام تو تکیه گاهی

 

سرتاسر خیال من

نقاشیای کاشیاش

سبز میشن و ناز میکنن

مستا شبا تو کوچه هاش

هوای آواز می کنن

 

شمایل جمال تو

قلبمو روشن میکنه

نمیدونی که عشق تو

چه کاری با من میکنه

 

این روزها میخواستم از خیلی چیزها حرف بزنم و بنویسم اما شنیدن این ترانه در این یک ماه و نیم گذشته بدجوری هوائیم کرد تا بیشتر از این آهنگ زیبا بنویسم. از مدتها قبل حس میکردم که امید در آلبوم جدیدش غافلگیرمون خواهد کرد و آیه های بارونی هم دقیقا همین غافلگیری خاص بود. تو این آلبوم که ردپای باران و حضرت عشق و پیروزی به عینه بود اما آیه های بارونی یه چیز دیگه ای بود. لحظه هایی عینی که شاید برای تک تک افراد اتفاق افتاده است. برای یکی شاید بوسه در یک خیابان خلوت برای دیگری قدم زدن روی برفها برای آن دیگری دراز کشیدن روی شنهای ساحل، بهرحال همه جزو عاشقانه هایی بوده که برای هر کسی می تواند اتفاق بیفتد. مسعود امینی در این کار واقعا سنگ تموم گذاشته است.. رفتن، زیر باران قرار گذاشتن، روی برفها قدم زدن و حرف زدن، نشستن رو چمنها و گوش دادن به حرفهای همدیگه، ترک کردن، جدائی همه این صحنه ها صحنه هایی هستند که تو این ترانه متبلور میشوند. کاری به فرم ترانه ندارم با اینکه بعضا به لحاظ وزن و قافیه مشکل داره اما احساس تو این ترانه موج میزنه و این یعنی اینکه ترانه گرفته است. خیلی وقت بود که چنین ترانه با احساسی نشنیده بودم. امید هم مثل همیشه با صدای دلنشینش خیلی زیبا اجرا میکنه. دکلمه اول مسعود امینی به زیبایی کار فوق العاده افزوده البته چند وقت پیش دیدم که تو ویدئوی کار در آخر آهنگ باز مسعود امینی هم دکلمه میکنه که باز زیبا از کار در اومده است.

امید به لحاظ حرفه ای جزو هنرمندان خوب و درجه یک ایرانی است و شاید جزو معدود خوانندگان نسل دوم ایرانی است که ترانه های ماندگاری بیشتری نسبت به بقیه همکاران در خارج و داخل ایران ارائه کرده است. امید با باران و تکیه گاه و حضرت عشق و قلندر و سربلند و مست و مرا بخاطر بسپار و پیروزی به جایگاهی مطمئن در موسیقی پاپ ایرانی رسیده است و از محبوبیت زیادی  بین جوانان و عاشقان پیدا برخوردار شده است. انصافا هم اطلاق لقب صدای جاویدان عشق به امید خیلی بیراه نیست.

به لحاظ مسائل اجتماعی هم جزو هنرمندان پیشرو بوده و همین ترانه با آن آغازین نمادینش یاد آور یه حس خوبی برای همه بود.حسی که با این شروعش داشت برایم وصف کردنی نبود. همیشه قرار نیست به طور مستقیم چیزی را گفت و همین بیت آغازین آیه های بارونی از هزاران تصویر و مقاله موثرتر بود. موسیقی جادوی قلبهاست و مقدسترین هنر هم همین موسیقی است. هیچ چیزی مثل موسیقی دل آدم را به تپش وا نمیداره.