زخمه

وب نوشت های یکی که دیر رسیدن عادتش است ...

زخمه

وب نوشت های یکی که دیر رسیدن عادتش است ...

ع مثل عطر


یکی از علاقه های عجیب من خریدن عطرها و ادکلنهای مختلف و امتحان رایحه های مختلف است به شخصه خودم ، Chairman،  Davidoff Echo Menو nice را خیلی دوست دارم و از رایحه  euphoriaبسیار لذت می برم. گذشته از اینها از اسپریهای مختلف هم زیاد استفاده میکنم از آدیداس و نایک اسپرت بگیر تا نیوا و axe، تنوع طلبی دارم. اکثر مواقع در خانه دو سه تا ادکلن و اسپری مختلف وجود دارد و حتی همیشه داخل کیفم اسپری و ادکلن همراهم است. اما گذشته از این حرفها میخواستم در مورد خرید ادکلن یک توصیه خوب و مفید به همه دوستان بکنم.

از نظر تجربه ماندگاری هر ادکلن به میزان رایحه و اسانس موجود در آن بستگی دارد به طوری که هر چقدر رایحه ادوکلن زیاد باشد ماندگاری ادوکلن هم بیشتر خواهد بود.

اما نکته که در این میان است از کجا باید فهمید که این رایحه چقدر در هر شیشه ادکلن وجود دارد، از آنجایی که هیچوقت سازندگان ادکلن از درج رقم دقیق اسانس موجود بر روی شیشه ادکلن خودداری می کنند پس باید راهی باید برای فهمیدن این مساله وجود داشته باشد.

سازندگان عطر و ادوکلن برای این منظور از یک استاندارد خاصی تبعیت می کنند و با استفاده از سه عبارت به طور تقریبی میزان اسانس را بر روی شیشه درج میکنند. نکته ای که کمتر کسی است که به این مساله توجه کنند.

درج عبارت Eau de cologne نشانگر این است که 4 الی 8 درصد این ادکلن دارای ترکیبات معطر می باشد.

وجود عبارت Eau de toilette بر روی شیشه ادکلن یعنی اینکه این عطر دارای 8 الی 15 درصد اسانس و معطرات می باشد.

اما بهترین و بیشترین مقدار ترکیبات معطر در یک ادکلن که به میزان 15 تا 23 درصد می باشد مربوط به ادکلنی است که عبارت Eau de perfume درج شده باشد.

یکی از نکاتی که باید در زمینه خرید عطر لحاظ کرد گرمی و خنکی هر رایحه است. بخصوص در فصول مختلف سال باید این مساله رو رعایت کرد. اصولا در فصل گرما باید از عطرهای خنک و سرد استفاده کرد.

امیدوارم که لحظات خوب و خوش و زیبائی با هر نوع عطری که انتخاب می کنید داشته باشید.

چه حالی دارم من !!!


اگه می دونستم کی سر نوشته آدما رو می بافه ... بهش می گفتم ماله من و بشکافه*


دنیای این روزای من یه دنیایی دسوت داشتنی است که فقط خودم میدونم که لذت چیه. یه چند روزی پدر و مادرم مهمونم بودند هیچگاه فکر نمیکردم مستقل شدنم و تنهائیم باعث بشه که بابا و مامان مهمونم بشن انگار همین دیروز بود که سر دیر اومدن به خونه دلواپسم میشدن. عجب دنیایی شده.

هیچوقت رضایت نداشتم و ندارم نیمدونم دلیلش چیه اما شاید دلیلش اینه که شصت و یکی هستم و اردیبهشتی. مغرور و از خود راضی و خودخواه.

بیشتر وقتها تو فیس بوک پلاسم و می چرخم. یه زمونی بانک اس ام اس بچه ها من بودم همیشه یه چیزهایی تو چنته داشتم واسه رو کردن تو مناسبتها بعضی از دوستانم منتظر من بودند تا من اس ام اسی بزنم تا اونا هم برای بقیه فوروارد کنند اما این روزها اس ام اس هایم رو تو  wall فیس بوکم می نویسم تا شاید یه عده بهش like بزنند اما دوستان صمیمیم زیاد با این محیط آشنا نیستند و همیشه میگن ها این فیس بوکی که وگفتی یعنی چه؟؟


دیشب داشتم یه شعر از عمران میخوندم که میخواستم بریا دوستان اس ام اس کنم اما دیدم خیلی وقته که از دوستان خبری ندارم واسه دل خودم خوندم و بعدش هم نعشه اون شعر دلنشین بودم که شامم سوخته و جزغاله شد. مجردی خیلی خوبه اما این قسمت آشپزیش مصیبه اعظمه.


آدم به جرم خوردن گندم
با حوا
شد رانده از بهشت
اما چه غم
حوا خودش بهشت است
**


بعدش هم پیش خودم زدم زیر آواز و به سبک گلپای عزیز خوندم:


پیش ما سوختگان، مسجد و میخانه یکیست
حرم و دیر یکی، سبحه و پیمانه یکی است
عشق آتش بود و خانه خرابی دارد
پیش آتش، دل شمع و پر پروانه یکیست
***


آره تو فیس بوک میگردم و خاطراتم رو خط خطی میکنم و ترانه هامو آتیش میزنم. انگار دوباره دارم شاعر میشم. دلم یه گیتار میخواد. اولین پولی که دستم بیاد گیتار میگیرم تا حالم خوب بشه.


بعضا تو فیس بوک عکسهایی رو میبینم که دلم رو هوائی میکنه. مثل عکسهایی که ..... ای بابا بی خیال دست رو دل بی صاحابمون نذارید که خونه و واسش روضه خونی نیس.

این روزهای گرم هم حسابی دمار از روزگارمون درآورده. هر کاری کنیم باز گرما است. بخصوص تو محیط کارگاهی ما که دیگه وحشتناکه.


* دیالوگی از خانه ای روی آب ساخته  بهمن فرمان آرا

** عمران صلاحی

*** عماد خراسانی

راستی این تصویر نیز از استاد کاتوزیان می باشد

چگونه قیصر ساخته شد

این مطلب رو نزدیک یک سال پیش یکی از دوستان برایم ایمیل کرده اما متاسفانه هیچ منبعی نداشتم و با دو سه نفر از دوستان سینمائی که صحبت کردم صحت این مطلب رو برایم تائید کردند با این حال از دوستانی که منبع این مطلب رو دارند خواهشمندم که برایم کامنت کنند.

این روزها درگیری زندگی برایم زیاد شده و فرصت زیادی برای تو نت بودن ندارم اما مطالب همه دوستان رو دنبال میکنم اما تا حدودی از کامنت گذاشتن محروم شدم که امیدوارم زودتر این مورد هم درست بشه.



عباس شباویز (که چندی پیش درگذشت)، تهیه‌کننده فیلم «قیصر» تعریف می‌کند: «اواخر سال 46 یا اوایل سال 47 بود که یک شب در رستورانی انتهای خیابان سلطنت‌آباد (پاسداران امروز) شام می‌خوردم که بهروز وثوقی، آقای کیمیایی را به من معرفی کرد. آن شب که او را دیدم درباره سناریوی قیصر صحبت کرد.گویا قبل از آن چند تهیه‌کننده دیگر از جمله میثاقیه و اخوان‌ها آن را خوانده و رد کرده بودند. اما من در همان برخورد اول، مسعود کیمیایی را جوان بسیار خوب و مودبی دیدم و برای فردا دعوتش کردم به استودیو آریانا فیلم، فردا آمد و قصه‌اش را که در یک کتابچه خطی نوشته بود، برایم خواند. خوشم آمد، دیدم قصه اصیل است، حرف دارد، مسائل سنتی نیز در آن وجود دارد؛ منتها کمی می‌بایست رویش کار می‌شد... در سناریوی اولی که مسعود نوشته بود شخصیت فرمان زنده نبود و قصه از قطاری که قیصر با آن می‌آمد شروع می‌شد. من پیشنهاد دادم که فرمان را زنده‌اش کنیم و ده دقیقه اول بدون حضور بهروز باشد.»
عباس شباویز می‌گوید که فیلم «قیصر» هنگام درخواست پروانه نمایش به مدت 7-6 ماه توقیف شد ....
و بعد با دوندگی‌های زیاد توانستند اجازه نمایش فیلم را بگیرند. در مورد این‌که فیلم توسط اداره نمایش‌ها سانسور شد، شباویز در مصاحبه‌ای توضیح می‌‌دهد: «نه سانسور نشد فقط در مورد صحنه پایانی فیلم گفتند که پلیس باید قیصر را دستگیر کند که کیمیایی با کلوزآپی که توی قطار به عنوان آخرین پلان ازصورت بهروز گرفت (که پلیس در همین لحظه او را می‌بیند و قیصر لبخندی از سر رضایت و آرامش می‌زند) فیلم را با شکل خوبی پایان داد...» فیلم «قیصر» ابتدا در دو اکران خصوصی نمایش داده می‌شود. یکی از آن‌ها در سالن کوچک بالای استودیو مولن‌روژ بود و به گفته عباس شباویز حتی دکتر شریعتی را هم برای تماشای فیلم می‌آورند. شباویز می‌گوید: «در شب نمایش خصوصی سینما مولن‌روژ (سروش فعلی) مرحوم دکتر شریعتی را آوردیم. در تاریکی وارد سالن شدو در تاریکی رفت. در حقیقت بدون این‌که کیمیایی بداند، سناریوی قیصر را نیز داده بودم او بخواند. همان موقع نظرش این بود که اگر این فیلم درست ساخته شود تنها فیلمی است که به سیستم «نه» گفته است. بعد از تماشای فیلم هم خیلی خوشش آمد.» فیلم «قیصر» از صبح چهارشنبه 10 دی ماه 1348 در سینماهای مولن‌روژ، دیانا (سپیده فعلی)، مهتاب (شهر قشنگ فعلی)، رکس، لیدو، شهوند، نپتون، همای، اسکار، اورانوس، پاسارگاد، شرق و به عنوان برنامه افتتاحیه سینما رنگین‌کمان در خیابان شهرستانی میدان امام حسین به نمایش درآمد. 3 هفته نمایش در این 13 سینما مبلغ 1800000 تومان برای فیلم فروش به ارمغان آورد. «قیصر» در سال 1349 نیز بعد از دریافت جوایز سپاس از صبح چهارشنبه 17 تیر ماه مجددا در سینماهای مولن‌روژ، دیانا، مهتاب، رکس، شهوند، لیدو، نپتون، رنگین‌کمان، ژاله، همای، اسکار، پاسارگاد، اورانوس، شرق و چرخ فلک به مدت 3 هفته اکران شده و نزدیک به 2‌میلیون تومان فروش کرد. «قیصر» با یک حساب تقریبی در اکران اول و دوم تهران 3600000 تومان فروخت که با در نظر گرفتن میانگین قیمت بلیت 3‌تومان در آن تاریخ، تعداد یک‌میلیون و دویست هزار نفر در تهران از فیلم دیدن کردند. جمعیت تهران در آن تاریخ بالای 3‌میلیون نفر بوده است و با توجه به این میزان جمعیت در طول یک سال 40‌درصد جمعیت تهران فیلم را دیده‌اند. «قیصر» اکران‌های مجدد بسیار داشته است، به روایت عباس شباویز قیصر از تاریخ اولین نمایش یعنی 10 دیماه 48 تا تعطیلی سینماها در آبان 57 مجموعه 200 میلیون تومان فروخته است .که با احتساب میانگین قیمت بلیط در طول 9 سال نمایش خود بیش از 65 میلیون نفر فیلم قیصر را روی پرده سینما دیدند که هنوز هم رقمی بی سابقه و دست نیافتنی است .

زنده باد یاغیها

 

مهم اینه که ما دوباره برمیگردیم. ایرادی نداره انتظار قهرمانیمون 24 ساله شد اما مطمئنا از این شکستها پیروزی خواهیم ساخت. همون طوری که ال دیه گو پس از اسپانیای 82 در مکزیک 86 توپخانه اش را به راه انداخت. از بکن بائر مایه نمیذارم که بعد از شکست مکزیک 86 اومد ایتالیا 90 را فتح کرد.

اسطوره ما دیه گوی بزرگ است. چهار گل خوردیم ایرادی نداره در انتقام هنوز بسته نشده است. مگه یادتون رفته که چهار ماه پیش تو آلمان چه جوری جرمنیها تحقیر شدند. ایرادی نداره اگه اینبار ما باختیم در عوض چنان تلافی خواهیم کرد که دنیا در مقابلمان تعظیم خواهند کرد همانگونه که 86 به افتخار دیه گوی بزرگ کلاه از سر خود برداشت.

ما یاغیها همیشه یاغی هستیم حتی وقتی ببازیم هم دست از یاغیگری برنمیداریم.

درسته که مارادونا و مسی و توز و هیگوئین و همه سربازانش شنبه سیاه باختند اما مطمئنا دوباره تاریخ را تکرار خواهند کرد.

ما هم به افتخار این یاغیگری دوباره ویوا آرژانتینا سر خواهیم داد. عصیان در همه رگهای مردای مارادونا جاریست حتی اگه چهار تا بخورند.

2010 آفریقای جنوبی مثل اسپانیا 1982 برای آرژانتین رقم خورد و مطمئنا برزیل 2014 هم مثل مکزیک 1986 خواهد بود.

آره من خیلی پررو هستم که بعد از خوردن 4 گل باز دم از مارادونا میزنم.

مارادونا تمام خاطرات کودکی من است. من وقتی 8 سالم بود فینال 90 برگزار شد و با اشکهای مارادونا اشک ریختم. عاشق حرکات کانیجیا بودم و حتی میتونم به اغراق بگم که به خاطر حضور ردوندو در رئال مادرید طرفدار این تیم شدم. 94 هیچوقت دوپینگ مارادونا رو باور نکردم. با اینکه بعد از حذف آرژانتین طرفدار ایتالیا شدم اما آرژانتین رو یه جور دیگه دوست داشتم و حالا هم معتقدم و بهش ایمان دارم که مارادونا اینبار این شکست رو با پیروزی بزرگتری تلافی خواهد کرد.



مطمئنا مسی چهار سال بعد با بازوبند کاپیتانی رهبر میدان آلبی سلسته خواهد بود. همانطوری که مارادونا در 86 رهبر بود.

دنیا بدون یاغیها یه دنیای بی فایده است. آرامش فقط مال قبرستان است. من که با این واژه غریبم پس دیگه هیچگاه به دنبالش نخواهم رفت و تنها زمانی از هیجان و شور خواهم افتاد که قلبم از کار بیفتد.

زنده باد یاغیهای تخس پررو.

 

این یادداشت رو چند روز پیش نوشته بودم اما امروز ایمیلی به دستم رسید که کارلوس مالبران،روزنامه نگار آرژانتینی قبل از شروع جام جهانی به مارادونا نوشته است که خوندنش خالی از لطف نیست:

 

 

دیه گو!دروازه قلب همه غارت شدگان به روی تو گشوده است

کارلوس مالبران

روزنامه یونگه ولت- ترجمه رضا نافعی

  

  

 

  می خواهم به خاطرات بازگردم. تا نه تو خود را فراموش کنی و نه مردم تو را.

 

بچه ای بودی از حلبی آباد فی اوریتو. یکی از آن محلات تو در توئی که رسما وجود ندارند. سرپناهی با گل و مقوا و حلبی که رانده شدگان بی عدالتی در آن ها شب را صبح می کنند و  سیاستمداران ترجیح می دهند حرفی از آنها نزنند.

 

تو از افریقای جنوبی باز می گردی. اما می دانی که فوتبال تنها سرگرمی مردم ساده ایست که با هیجان خود را در آن غرق می کنند تا زندگی سخت و ناگفتنی روزمره خود را فراموش کنند. تو از همین مردمی. زندگی تقریبا هیچ چیز به تو نداده بود و تو با کفش های پاره ات، مثل هزاران بچه دیگر آرژانتینی، روی زمین می دویدی و تسلیم نمی شدی.

 

سال 1973 کسی به تو گفت: پسر! ما یک تیم برای مسابقات محلی "ئِویتا " می خواهیم تشکیل بدهیم. دلت می خواهد در آن بازی کنی؟

 

تو با آن پاهای لاغرت به عقابی در زمین تبدیل شدی. چنان که هیچکس نمی خواست در برابر تو قرار گیرد.

 

تو که نام "پیازچه" را برای تیم خودت در آن جام محلی انتخاب کرده بودی، برنده آن جام شدی و در سال بعد قهرمان و سپس در 136 بازی بعدی کسی بر تو چیره نشد.

 

تو را به پرو بردند و به اورگوئه دعوت کردند. تو هنوز دوازده سالت نشده بود که قهرمان بودی. کسی به این فکر افتاد که تو را در تیم جوانان آرژانتین جای بدهد و این نخستین کار غیر قانونی در زندگی تو بود، زیرا تو هنوز جوان هم نبودی. نامت را عوض کردند  و دو سال سنت را بالا  بردند  تا بتوانی در تیم جوانان بازی کنی. این تلاشی بیهوده بود زیرا وقتی بازی تو را می دیدند  می پرسیدند این بچه اعجوبه کیست؟ بنابر این فکر کردند بهتر است تو را از تیم بیرون بیآورند و تنها در زمان استراحت میان دو بخش بازی تیم های اول، برای بازیکنان با توپ "شیرینکاری" کنی.

 

تو جادوگر بدنیا آمده ای، توپ همیشه آنگونه می چرخد که تو می خواهی، و یا برعکس، تو همیشه همانطور می چرخی که توپ می چرخد.

 

وقتی غرق شادی به حلبی آباد خود باز گشتی، با هیجان گفتی: "مادر! به من مزد دادند".  هنوز هم یک فیلم تبلیغاتی از کوکا کولا هست که  در آن پسربچه ای در آن  معجزه می کند.

 

تو طی دوسال عضویت در  تیم جوانان آرژانتین، این تیم را از مقام نهم  به مقام اول رساندی. در سال 1978 با وجود آنکه تو در مسابقات کشوری در راس همه گل زن ها قرار گرفته بودی و  گل زن  اول کشور بودی، "منوتی" تو را برای بازی در تیم ملی انتخاب نکرد.

 

سال بعد تو ما را قهرمان تیم های جوانان جهان کردی. "ریور" می خواست تو را استخدام کند و به تو همان پولی را بدهد که در آن زمان  بهترین قهرمان فوتبال "اوبالدو فیلول " می گرفت، اما تو تصمیم گرفتی عضو "بوکا" بمانی، گرچه "بوکا" نمی توانست آن پول را به تو بدهد. ما را قهرمان کردی، اما مدت زیادی نماندی. اروپا همیشه پول بهتری می داد. اول به "سویلا" رفتی و بعد به "ناپل".

 

مسابقات جهانی فوتبال سال 1986 در مکزیک بنام تو ثبت شد. پرواز "مارادونا" روی زمین هرگز فراموش نخواهد شد. توپی را که تو  به اعماق دروازه حریف  وارد می کردی، گل نبود، مارادونا گل نمی زد، مارادونا انتقام می گرفت. انتقام تمام رانده شدگان سرمایه داری میهنش را. "فیفا" مجبور شد به تو لقب بهترین بازیکن قرن بیستم را بدهد. البته برخلاف میلش و با دندان قروچه.

 

دیه گو!  الیگارشی فوتبال تو را دوست ندارد، اما تو در قلب همه ما جای داری. هرگز فراموش نخواهیم کرد، وقتی تو به جهنم اعتیاد افتاده بودی، روزی که می بایست تو را برای درمان فوری به بیمارستان برسانند،  انبوه مردم، هراسان در اطراف بیمارستان جمع شده و ترافیک را مختل کرده بودند. کسی پلاکارت بزرگی را بالای سرخود گرفته بود که روی آن به خط درشت نوشته شده بود "آسمان باید منتظر بماند ".

 

بازار می تواند بپذیرد که تو نابغه فوتبال هستی، ولی نمی تواند بپذیرد که تو غرامتی هستی برای جامعه ای سرخورده از حکومت های پی در پی  دیکتاتوری نظامی . تو را که خواستار تشکیل اتحادیه برای بازیکنان فوتبال هستی، فیفا نمی تواند ببخشد.  تو  را که بازیکنان را  "کارگران فوتبال" می خوانی. وقتی تو یک مدرسه بنیاد می گذاری، یا  وقتی تو از مردم  دعوت می کنی به  کودکان فلج و  بینوا  کمک کنند، هیچ روزنامه ای درجهان این خبر را در صفحه اول خود جای  نمی دهد. آنچه نا بخشودنی است اینست که در اینگونه موارد همیشه می گوئی، تو فقط اندکی از آن چه را که ثروتمندان صاحب قدرت از مردم ربوده اند، به آنها باز می گردانی .آنها دیدار تو با چاوز را نمی بخشند. آنها نمی توانند فراموش کنند که تو تصویری از چه گوارا را روی بازویت خالکوبی کرده ای. یا این که تو هنگام کنفرانس سران در"ماردل پلاتا" از مردم خواستی علیه حضور بوش تظاهرات اعتراضی کنند.

 

حتی روزنامه های بزرگ جهان عکس تیم ملی فوتبال آرژانتین را که هنگام خداحافظی  برای  پرواز به آفریقای جنوبی، روی پارچه ای به خط درشت نوشته بودند "ما می خواهیم که مادر بزرگان "پلازا  دِ  مایو" نامزد دریافت  جایزه صلح نوبل شوند منتشر نکردند. آنها این خبر را هم منتشر نکردند که تو رئیس سازمان کودکان ناپدیده شده را در آغوش گرفتی. سازمانی که برای باز گرداندن کودکان ربوده شده  در دوران دیکتاتوری نظامی به خانواده های واقعی آنها مبارزه می کند. تو قبل از آغاز مسابقات جهانی گفتی: "یکی می تواند توپ را به گوشه ای بزند تا تمام زحمات تو به باد رود".

 

حق با توست. همه چیز ممکن است، ولی بهمین دلیل و دلائل فراوان دیگر میل دارم بتو بگویم : حتی اگر هم چنین اتفاقی افتاد، نگران نباش. چون تو وظائف خود را در برابر همه ما انجام داده ای. ممنون که تو مارادونا هستی.

 

ممنون، قهرمان !



اینم استقبال از آلبی سلسته (+)

امروز بیش از ۱۰ هزار هوادار تیم ملی‌ آرژانتین به فرودگاه Ezeiza در شهر بوینس آیرس رفتند و بر خلاف آنچه انتظار می‌‌رفت خواهان ماندن pibe (مارادونا) در راس هدایت تیم ملی‌ آرژانتین شدند! در خیابان‌های اطراف فرودگاه که مملو از جمعیت بود به‌همراه تعداد بسیار زیادی اتوبوس و اتومبیل شخصی‌، همه با پرچم آرژانتین، یا منقش به رنگ‌های آبی و سفید با فریادهای "دیه‌گو نرو دیه‌گو نرو" خواهان ماندن pibe در راس هدایت تیم ملی‌ خود شدند!

من شکلات میخوام!!!

این روزها حال و حوصله نت رو ندارم این مقاله رو هم چند وقت پیش اینجا دیدم گفتم برای اینکه اینجا خالی از عریضه نباشه و از آنجایی که من به شکلات علاقه ای بسیار زیاد دارم. اعتراف میکنم که تنها نقطه ضعف من اینترنت و شکلات و چلچراغ هست که در هیچ صورتی ازشون نمیگذرم تازه این روزها هم از شکلات محروم شدم. دلیلش بماند که نمیتونم بگم. اما من یه بسته شکلات آلمانی شوکوتن خوشمزه میخوام. راستی بین ایرانی ها اگه دوست دارید شکلات تلخ شیرین عسل از همه شون بهتره. آی سودا و پارمیدا اصلا خوب نیستند. مارک دیگه ای ندیدم که شکلات تلخ بزنه.آخ که من این روزها حالم خوشه اونم بخاطر مارادونای خوبمون. سعی میکنم در آینده یه مطلب خوب در این مورد بنویسم. این روزها با پیروزی آل بیسلسته شکلات می چسبه. آی گفتم.



مزایای تغذیه‌ای شکلات‌های تلخ

 
درخت کاکائو از درختان بومی جنگل‌های حاره‌ای آمازون و دیگر مناطق آمریکای مرکزی است. هم‌اکنون گونه‌های مختلفی از این گیاه در مناطق مختلف جهان کشت می‌شود که به‌طور عمده در ۱۰ درجهٔ شمال و جنوب خط استوا بیشترین محصول برداشت می‌شود. عمده‌ترین کشورهای تولیدکنندهٔ دانهٔ کاکائو در غرب آفریقا کشور غنا، که تولیدکنندهٔ مرغوب‌ترین دانهٔ کاکائو در جهان نیز است، نیجریه، کامرون و ساحل عاج، و در آمریکای جنوبی کشورهای برزیل، کاستاریکا، ونزوئلا، پرو، گواتمالا و اکوادور هستند و به تازگی در آسیا نیز کشورهائی چون مالزی و اندونزی گونه‌هائی از این محصول کشاورزی هستند. ولی به‌طور عمده دو سوم تولید جهانی این محصول به کشورهای آفریقائی نام برده شده اختصاص دارد.
سرانهٔ مصرف شکلات در آمریکا سالانه حدود ۱۱ پوند است که در میان مردان درصد عمدهٔ مصرف در سنین ۱۲ تا ۱۹ سال دیده می‌شود، در حالی‌که زنان بیشتر در ۳۰ تا ۳۹ سالگی به صمرف شکلات تمایل دارند. در حقیقت این محصول در تاریخچهٔ صنایع غذائی محصول جدیدی به شمار نمی‌رود و ۲۹ سال پیش از تولید شکلات‌های شیری، یعنی در سال ۱۸۴۷ میلادی، برای اولین‌بار به‌صورت تیره و بدون اضافه کردن شیر فرآوری شد و بعدها در ۱۸۷۶ در سوئیس نوع شیری آن وارد بازار شد.
کشور سنگاپور در جنوب شرق آسیا یکی از بزرگ‌ترین تولیدکننده‌های شکلات در دنیاست و فقط در یکی از کارخانه‌های این کشور سالانه حدود ۲۲ هزار تن دانهٔ کاکائو فرآوری می‌شود که هم‌اکنون با توجه به گسترش بازار مصرف شکلات‌های تیره، این شرکت درصد بسیاری از تولیدات خود را به این نوع محصول اختصاص داده است. در حال حاضر، با توجه به افزایش تمایل مردم به استفاده از محصولات غذائی ارگانیک در کشورهای اروپائی و آمریکائی، کارخانه‌های تولیدکنندهٔ شکلات در کشورهای اروپائی چون سوئیس، آلمان، هلند و فرانسه و همچنین آمریکا و کانادا، در حال اختصاص دادن درصد زیادی از کل تولیدات خود به این نوع محصول و بازاریابی آن هستند. همان‌طور که اشاره شد، شکلات‌های تیره اغلب در کشورهای اروپائی بیشتر مورد استقبال قرار می‌گیرند و در آمریکا نیز شکلات‌های تیره‌ای که دارای طعم دودی ویژهٔ دانه‌های کاکائوی آمریکای جنوبی باشند بیشتر طرفدار دارند.
در گذشته کلیهٔ روش‌های حفظ و نگهداری موادغذائی برای افزایش ماندگاری این مواد و حفظ آنها تا زمان برداشت محصول بعدی به‌کار گرفته می‌شدند. خشک کردن، نمک‌سود کردن، دودی کردن، منجمد کردن و بسیاری دیگر از روش‌هائی که امروزه نیز کاربرد دارند همگی بدین منظور ابداع و به‌کار گرفته می‌شدند. با افزایش جمعیت جهان و ناکافی بودن منابع غذائی، نگهداری موادغذائی اهمیت ویژه‌ای یافت، زیرا بدین ترتیب از ضایعات موادغذائی بسیار کاسته می‌شد. اکنون، با گذشت زمان و پیشرفت‌هائی که در زمینهٔ صنایع غذائی ایجاد شده است، هدفی دیگر به اهداف نگهداری و فرآیند موادغذائی افزوده شده است. خوش‌طعم کردن و قابل مصرف کردن موادغذائی خام و جلب توجه مصرف‌کنندگان، اکنون از اهداف اصلی صاحبان صنایع غذائی به شمار می‌روند. اما باید توجه داشت که در اغلب روش‌های فراوری، بسیاری از موادمغذی موجود در محصول اولیه از بین می‌روند. علاوه بر این، اضافه کردن برخی افزودنی‌ها به موادغذائی طی مراحل فراوری ممکن است مضرات زیادی را برای مصرف‌کننده به همراه داشته باشد. آشکار شدن تدریجی این مسائل و افزایش رقابت در حیطهٔ صنایع غذائی صاحبان صنایع را بر آن داشته تا در پی روش‌های جدیدی برای افزایش ارزش تغذیه‌ای موادغذائی و کاهش میزان موادافزودنی باشند.
دانهٔ کاکائو یکی از موادغذائی باارزشی است که بومی مناطقی از آمریکای مرکزی، جنوبی و قسمت‌هائی از آفریقاست. این ماده برای اولین‌بار از قارهٔ آمریکا به اروپا آورده شد. بومیان قارهٔ آمریکا، به‌ویژه مایاها، ارزش ویژه‌ای برای دانهٔ کاکائو قائل بودند و آن را غذائی از جانب خدا می‌دانستند. در قرن شانزدهم میلادی در اروپا مصرف این ماده بیشتر در میان اشراف دیده می‌شد. در سال ۱۸۴۷ اولین شکلات در انگلستان تولید و وارد بازار شد. شکلات یکی از محصولاتی است که اکنون کارخانه‌های تولیدکننده در صدد افزایش ارزش تغذیه‌ای آن هستند. یکی از مهم‌ترین ترکیباتی که در کاکائو وجود دارد ترکیبات پلی‌فنلی است که خواص آنتی‌اکسیدانی دارد. این ترکیبات به‌صورت فلاوونئید در کاکائو یافت می‌شوند. کاتچین (catechin)، اپی‌کاتچین (epicatechin) و پروسیاندین (procyandin) از مهم‌ترین ترکیبات فلاوونوئیدی موجود در کاکائو هستند. این ترکیبات با از بین بردن رادیکال‌های آزاد موجود در جریان خون قادرند از بروز انواع سرطان‌ها و نیز بیماری‌های قلبی و عروقی، آلزایمر و تصلب‌شرائین جلوگیری کنند.
براساس تحقیقات انجام‌شده در اسکاتلند و ایتالیا، خواص آنتی‌اکسیدان شکلات تلخ بسیار بیشتر از شکلات‌های شیری و شیرین است. شکلات تلخ، تیره یا کم‌شیرین به شکلاتی گفته می‌شود که میزان مادهٔ خشک کاکائو در آن به ۷۵ درصد می‌رسد و مقدار شکر اضافه شده به آن بسیار کم است. این نوع شکلات عطر و طعمی به مراتب بیشتر و غلیظ‌تر از دیگر شکلات‌ها دارد و میزان آنتی‌اکسیدان خون را تا ۲۰ درصد افزایش می‌دهد. به‌نظر می‌رسد پروتئین مواد لبنی هنگام ترکیب با آنتی‌اکسیدان موجود در کاکائو از جذب شدن آن جلوگیری می‌کند. از این گذشته، محققان معتقدند این اختلال در جذب ممکن است در آنتی‌اکسیدان‌های موادغذائی دیگر مانند میوه‌ها، چای، سبزی‌ها و رنگدانه‌های موجود در موادی چون انگور قرمز نیز مطرح باشند.تصلب شرائین و سختی عروق یکی از اختلالاتی است که با افزایش سن شدت بیشتری می‌یابد. کلسترول، املاح و دیگر موادی که قابلیت رسوب کردن در دیوارهٔ عروق را دارند، می‌توانند باعث بروز این ناراحتی شوند. نتیجهٔ این وضعیت سفت شدن هر چه بیشتر عروق و از دست رفتن خاصیت انعطاف‌پذیری آنهاست که این مسئله باعث وارد آمدن فشار بر قلب و افزایش فشارخون می‌شود. فلاوونوئیدهای موجود در کاکائو، به‌ویژه اپی‌کاتچین، باعث افزایش انعطاف‌پذیری دیوارهٔ عروق و بهبود عملکرد بافت اندوتلیال (endothelial) می‌شوند که این خاصیت خطر افزایش فشارخون و سکته‌های قلبی و مغزی را کاهش می‌دهد.
در اغلب افراد مبتلا به فشارخون بالا، هورمون انسولین تأثیر چندانی در کاهش قندخون و کمک به مصرف گلوکز در بدن ندارد که به این وضعیت ”مقاومت به انسولین“ گفته می‌شود. از این گذشته، با توجه به این‌که انسولین باعث افزایش جریان خون در عروق خونی ماهیچه‌ها می‌شود، بروز مقاومت به انسولین ایجاد اختلال در این روند را به‌دنبال دارد.
فلاوونوئیدهای موجود در شکلات‌های تلخ، که به‌راحتی جذب جریان خون می‌شوند، با کاهش فشارخون از مقاومت به انسولین می‌کاهند و با توجه به این‌که موادقندی کمتری نیز دارند برای بیماران مبتلا به دیابت مفیدند. از این‌گذشته، این ترکیبات پلی‌فنلی با تأثیری که بر روند خون‌رسانی عمومی بدن دارند باعث بهبود روند خون‌رسانی به مغز می‌شوند و از آن طریق بهبود عملکرد مغزی را نیز به‌همراه دارند.
افراد مبتلا به آلرژی‌های غذائی باید توجه داشته باشند که شکلات‌های تلخ به‌دلیل داشتن میزان زیاد مادهٔ خشک ممکن است آلرژی آنها را تشدید کند. همچنین این شکلات‌ها در افرادی‌که مبتلا به عارضهٔ کهیر هستند، ممکن است موجب تشدید بیماری شود. در افراد مضطرب نیز توصیه می‌شود مصرف این شکلات‌ها محدود شود، زیرا شکلات‌ها به‌دلیل داشتن کافئین زیاد ممکن است باعث افزایش اضطراب شوند.

موادغذائی حاوی آرژینین زیاد و لیزین کم می‌توانند شرایط را برای فعالیت ویروس‌های گونهٔ هرپس (Herpes virus) فراهم آورند. با توجه به این‌که شکلات یکی از موادی است که نسبت آرژینین به لیزین در آن زیاد است، به افرادی‌که زمینهٔ تبخال زدن دارند توصیه می‌شود کمتر شکلات مصرف کنند و با توجه به این‌که درصد مادهٔ خشک شکلات تلخ زیاد است در افراد مبتلا به این عارضه، محدودیت مصرف این نوع شکلات باید بیشتر رعایت شود. بررسی‌های بلندمدت نشان می‌دهند که مصرف این نوع شکلات به‌دلیل داشتن کافئین زیاد در زنان مبتلا به بیماری فیبروکیستیک پستان (fibrocystic breast disease) باعث تشدید عوارض بیماری می‌شود. با توجه به این‌که کافئین اسیدمعده را افزایش می‌دهد، مصرف موادغذائی حاوی کافئین زیاد، مانند شکلات تلخ، ممکن است باعث وخامت زخم‌معده در افراد مبتلا به این بیماری شود. همچنین بیماران مبتلا به رفلاکس معدی مری باید مصرف موادغذائی حاوی کافئین زیاد را محدود کنند. کافئین ماده‌ای محرک است و تأثیرات آن تا ۲۰ ساعت در بدن باقی می‌ماند. از این‌رو، افراد مبتلا به بی‌خوابی باید از مصرف این‌گونه شکلات‌ها خودداری کنند. برای افرادی‌که کلیهٔ سنگ‌ساز دارند و همچنین افراد مبتلا به سیروز کبدی (Schirrhosis Liver) مصرف این نوع شکلات‌ها به ترتیب به‌دلیل داشتن اگزالات و مس زیاد توصیه نمی‌شود. 


منبع


داغلار با صدای گونل



Dağlar

کوهها

Yüce dağların başında

روی بلندترین قله کوهها

Bir taş olsam inlesem

مثل یک سنگ شده و زاری می کنم

İçimdeki acıları

دردهای درونم را

Bir yol olsa söylesem

من از هر راهی که ممکن باشد می گویم

Gücüm yetmez ayrılığa, yürek dayanmaz

به اندازه کافی طاقت دوری و جدائی را ندارم. دلم صبر نمیکند

Mesafeler çok olsada

اگر فاصله ها هم زیاد شود

Seven unutmaz

عاشق فراموشکار نمی شود

Sözüm geçmez yokluğuna

قول و قرار من همیشه پابرجاست

Yürek dayanmaz

دل صبر نمیکند

Yalan bilmez sevdalara

عشق، دروغ و دورنگی نمی شناسد

Hesap sorulmaz

اهل حساب و کتاب نیست

Dağlar yoluma ben dolsa

کوهها اگر راهم را ببندند

Sevdan içime dert olsa

عشق و محبت در درونم به درد و هجران مبدل شود

Gözüm yaş yerine kan dolsa

به جای اشک از چشمانم خون ببارد

Söz verdim

من قول داده ام

Vazgeçmem!!

از تو نمی گذرم

 

 

این ترانه رو دو سه سال پیش گونل خواننده زیبا و خوش صدای آذری اجرا کرده است و من تو این چند وقت پیش خیلی دلبسته اش شدم. اونقدر این ترانه رو در محیط کاری گوش می کنم که یکی از دوستان میگه نکنه اینو هم خزش کنی.

کارهای گونل رو خیلی دوست دارم و احساس عجیبی تو آهنگاش جاری است که تو کارهای کمتر خواننده ای دیدم.

نمیدونم چرا ما ایرانی ها زا اجرای چنین ترانه هایی عاجز هستیم و ترانه هایمان خالی از احساس شده است. چند روز پیش که این ترانه رو شنیدم اشکام امونم ندادند و بی اختیار جاری شدند. هیچگاه به معنای عام عاشق نشدم اما میدانم که همیشه عاشقم و شیشه احساسم خیلی زود ترک بر میدارد و آب بر زمین ریخته میشود. فرقی نمیکند که یه روز ترانه لئونارد کوئن با نام «You know who I am» باعث این احساسم شود یا با ترانه های سلن دیون و انریکو یا با شنیدن صدای روحبخش گلپا و معین و امید وقیت عشق جاری است دیگر با هر بهانه ای عاشق هستی. فرقی نمیکند که ساخته بی کلام سارا نجفی به نام رویا رو گوش کنی یا با ترانه های گونل به اوج برسی. عشق در هر زبان و موسیقی جاری باشد به دل آدم می نشیند و من به تجربه اینو دیدم. این روزها عشق در جامعه ما گوهر گم شده است. همه اهل حساب و کتاب شده اند. یه زمانی همین ترانه Dağlar حکایت خودم بود. اما منم مثل بقیه شدم اهل مبارزه نیستم و همش در حال فرارم و مهمتر از همه دارم از خودم فرار میکنم.

این ترانه رو اینجا آوردم تا از خواننده یاد کنم که زیاد طرفدار خاصی در ایران ندارد. زیبائی خاصی ندارد اما صدایی به غایت دلنشین و زیبا دارد که از شنیدن صدایش هیچوقت خسته نمی شوی. گونل خودش علاقه خاصی به زنده یاد هایده دارد و ترانه هایش را بسیار زیبا اجرا میکند و زبان فارسی را مثل زبان مادریش عالی صحبت میکند. شاید اگر اغراق نباشد گونل را می توان گوگوش آذربایجان خواند (هر چند که گوگوش عزیز خودش نیز یک آذری زبان می باشد) چرا که همچون گوگوش از کودکی و در خانواده ای اهل موسیقی بزرگ شده است و در عرصه هنری هم مثل گوگوش فردی موفق است.

دوستان اگر در ترجمه ترانه ایرادی است به بزرگی خودتان ببخشید بهرحال من زیاد هم به زبان ترکی استانبولی مسلط نیستم اما این ترانه رو هم خودم ترجمه کردم. سعی کردم روح کلی ترانه رو حفظ کنم.



برای دانلود این آهنگ زیبا به اینجا مراجعه کنید.


پی نوشت:

دوستی بهم در مورد عکس گونل تذکر داده بود. که باید به خدمت دوستان برسانم که من خودم گونل رو به قدری دوست دارم که لینک وبلاگش رو در اول لینکهای روزانه ام قرار دادم. از نظر من گونل مثل گوگوش است و به همان مقدار جذاب و دوست داشتنی است.امیدوارم دوستانی که میگن چرا چنین عکسی رو گذاشتم متوجه باشند که زیبائی همیشه قابل ستودن است. گونل زیباست اما من بیشتر به خاطر هنرش بهش احترام میگذارم و مهم تر از همه خیلی هم به ایرانی ها محبت دارد. در ایران هم طرفداران زیادی دارد که دوسش دارند.

امیدوارم که امسال بعد از سه سال کاستش بیرون بیاد تا باز از شنیدن صدایش لذت ببریم. من یه ترانه مشترک از گوگوش و گونل است که شاید به زودی برای دانلود بذارم. تا شما از شنیدن آیریلیک با صدای گونل لذت ببرید.

      

به نام آزادی


تصمیم داشتم برای امروز مطلبی رو در مورد تحمل بنویسم اما دیدم که فعلا جایش نیست و بهتر است کمی از این اوضاع بیرون بیائیم و بعد در این وبلاگ قرارش خواهم داد. چند روز پیش به طور اتفاقی ا]نگی رو از شادمهر شنیدم که خیلی به دلم نشست و شادمهر آروم آروم به یکی از کسانی تبدیل میشود که در کنار هنرش تعهد رو هم وارد می کند و با ینکه قبلا کارهای زیبائی نظیر گل یاس و زخم یادگاری رو ازش شنیده بودم اما این ترانه آزادیش خیلی به دلم نشست. واقعا حکایت نسل ماست. من این روزها چقدر بیتاب آزادی هستم و دلم برایش می سوزد که هنوز بعد از سی سال غریب مانده است. نسل من آزادی را تجربه نکرده است اما مطمئنم که قدرش رو خوب میدونه . شادمهر عزیز واقعا از این آهنگت سپاسگزارم.


آزادی

نمی دونم چرا هنوز

یاد تو می افتم
که با هر قطره ی اشکت
من هم مثل تو آشفتم


نمی دونم چرا من هم

مثل تو بی تابم
شب هایی که تو بیداری
به یاد تو نمی خوابم

اون قدر گفتند که آزادیم
به مرگ ساده تن دادیم
شاید از جرم دیروزه
که به این روز افتادیم

من هم همرنگ تو میشم
سراغ عشقو می گیرم
که با هر قطره ی خونت
من هم مثل تو می میرم

پای حرف تو می مونم
که امید و به من دادی
من هم همراه تو میشم
به عشق صبح آزادی

سکوت و می شکنی این بار
بفهمن که هنوز هستی
با فریادت نشون میدی
که از هیچی نمی ترسی

داره آروم جون میده
نسلی که مرگ و فهمیده
نمی دونم چرا اما
آزادی بوی خون میده


بریا دانلود به اینجا مراجعه کنید

دکتر، خوبه که تو نیستی



آقای دکتر میدونم که 33 ساله که رفتی میخواستم یه شعر خوب برات بنویسم یا یه نثر دلنشین. اما دیشب داشتم تو خیابونای این شهر قدم میزدم تا یک شب بیرون بودم داشتم با خودم فکر میکردم الان اینجا چیکار میکنم. چار مردم اینقدر دلسنگ شدند؟ گفتم بیخیال مگه من مسئول تمام رفتارهای این مردم هستم. گوشی هدفونم رو تو گوشم کردم و بازار خرمشهر چاووشی رو گوش دادم و بدون خجالت تو پیاده روهای شهر ریتم بندری گرفتم و با دستامو پاهام رقصیدم.

دکتر شهر ما شهر غمه. شب که میشه به قول راننده تاکسی مملکت بی صاحاب میشه کرایه 700 تومنی میشه 1500 تومن. شهر ما صاحاب نداره آخه یک بطری آب یک و نیم لیتری رو میدن 300 تومن اما همون آب رو با ظرف نیم لیتری میدن 250 تومن. اینا نکات ریز زندگی ماهاست.

شهر ما شهر غصه است. شادی توش جایی نداره. واسه من مجرد مواظب باید باشم که دست از خطا نکنم تا مبادا کسی دل آزرده بشه.

خب دکتر با تو نگم به کی بگم. اما دردهای خودشون رو دارند. همه بهم گیر میدن این چه لوگویی است که ساخته ای چرا شان دکتر را پائین آوردی؟

راستی دکتر رنگ تو هم سبز بود؟ آره سبز بود که دفتر شعرت رو دفترهای سبز گذاشتند.


 سالها پیش نوشته بودم

من و تو مثل دو مرغ اسیریم
که به زندون تردید پا بسته ایم
سالها تو طلاق عشق و رهایی
برای ترانه‌ای دل خسته ایم 

بیا با من با غزل تنهایی
تا ترانه خون شهر غم بشیم
تو این آشفته بازار کنایه
من و تو هق هق بغض هم بشیم


 آره دکتر جان 29 خرداد که میشه دل خسته تر میشم خوبه که اینجا نیستی خوبه که فقط اسم و یادت بهونه دلتنگیامونه.

آره به قول قیصر عزیزمان خسته از این کویر این کویر کور و پیر


آخه دکتر جان چقد باید این شعرت رو زیر لبم زمزمه کنم:


خدایا کفر نمی گویم
پریشانم
چه می خواهی تو از جانم !
مرا بی آنکه خود خواهم اسیر زندگی کردی

خداوندا !
اگر روزی ز عرش خود به زیر آیی 
لباس فقر پوشی
غرورت را برای تکه نانی به زیر پای نامردان بیندازی 
و شب ، آهسته و خسته
تهی دست و زبان بسته
به سوی خانه باز آیی
زمین و آسمان را کفر می گویی ! نمی گویی ؟

خداوندا !
اگر در روز گرما خیز تابستان
تنت بر سایه دیوار بگشایی
لبت بر کاسه مسی قیر اندود بگذاری
و قدری آن طرف تر عمارت های مرمرین بینی
و اعصابت برای سکه ای این سو و آن سو در روان باشد
زمین و آسمان را کفر می گویی ! نمی گویی ؟

 خداوندا !
اگر روزی بشر گردی 
زحال بندگانت با خبر گردی 
پشیمان می شوی از قصه خلقت
از این بودن ، از این بدعت

خداوندا تو مسئولی 

خداوندا !
تو می دانی که انسان بودن و ماندن در این دنیا چه دشوار است 
چه رنجی می کشد آنکس که انسان است و از احساس سرشار است. 

«دکتر علی شریعتی »



نامه ای به معین و بیژن مرتضوی


جناب آقای معین و بیژن مرتضوی

با درود

امیدوارم که ایام به کامتان باشد. چند روز پیش در آستانه 22 خرداد که یادآور حوادثی تلخ و ناگواری برای میهن عزیزمان بود خبری منتشر شد که شما عزیزان که سالها در خارج از کشور به فعالیت هنری مشغول بودید در ایران حضور دارید و برای گرفتن مجوز فعالیت در ایران با یکی از مقامات دولتی ایران دیداری داشته اید. در همه این اخبار از شما به عنوان خوانندگان خارج از کشور نامبرده شدید، وقتی این خبر را شنیدم دلم گرفت. با خودم گفتم نکند شما عذاب این همه دوری از ایران را به جان خریدید تا بتوانید آزادانه فعالیت هنری کنید و چقدر زود و ارزان این خواسته را می خواهید به دولتی بفروشید که هیچ گونه التزامی به اخلاق و آزادی نوع بشر ندارد.

میخواستم همان موقع این نامه را با حالتی از رویی عصبانیت برایتان بنویسم اما صبر کردم و از چند کانال پیگیری کردم آیا این خبر حضور شما صحت دارد یا نه؟ وقتی مطمئن شدم چنین خبری صحت ندارد خیلی خوشحال شدم اما امروز وقتی همان سایتها به نقل از آقای معین گفتند که در ایران حضور ندارد از شما به عنوان یک خواننده لس آنجلسی یاد کردند. می بینید چگونه خیلی راحت با شما بازی میکنند اگر بر میل اینان باشید از شما با عنوان خوانندگان ساکن خارج از کشور یاد میکنند و حتی اسمتان را محترمانه بیان می کنند اما اگر بر میل و رغبت اینان رفتار نکنید به شما لقب خواننده لس آنجلسی میدهند.

اینان به هیچ اخلاقی پایبند نیستند عزیزان. دلم برای حبیب عزیز می سوزد که اینگونه توسط اینان بازیچه شده است. میدانم که تنها دلیل بازگشت حبیب به ایران بیماریش بود و بخاطر اینکه احتمال میدهد این بیماری از پا درش بیاورد ننگ نوشتن توبه نامه را پذیرفت تا در خاک میهنش آسوده باشد و دیگر درد غربت هم بر دردهای تنش افزوده نشود.

آری روزگار ما اینگونه است عزیزان. من به شما معین عزیز حق میدهم که حتی برای درگذشت مادر محترمتان هم نتوانستید به ایران بیائید، یا امید عزیز چگونه چهار سال پیش در غربت یاد و خاطره پدر عزیزش را گرامی داشت یا مثل چند سال پیش که داریوش اجازه دادند برای درگذشت پدرش به یاران بیاید و بی سر و صدا در مجلس ختمش بشیند و برود. آری شما هم حق دارید روزی به ایران برگردید و مطمئن باشید ما هم مشتاق دیدار شما هستیم چرا که در این سرزمین صدای کلاغها بیشتر شده است. کسانی هم که ادعای هنرمندی در این سرزمین را دارد سر در گرو و بالین قدرتمندان دارند و در هدف منویات اینان حرکت می کنند (به استثنای مواردی هر چند قلیل). آری اینجا خواننده بر روی خودش قیمت میگذارد، اینجا به لطف هنردوستان دلالها سردمدار و ارباب هنرمندان هستند. اینجا برای برگزاری یک کنسرت باید از هفت خوان رستم گذر کنی.

معین عزیز و بیژن مرتضوی نازنین در همان غربت بمانید برای ما هم بهتر است و هم برای شما. میدانم که شما سیاسی نیستید اما بهتر است گول وعده های پوشالی قدرتمندان را نخورید. در سرزمینی که ده نمکی چماقدار هنرمندش است جای شما عزیزان نیست.

عزیزان درست ده سال پیش همین روزها بود که خانم گوگوش از ایران خارج شدند بیست سال زندگی در خفقان و سکوت از ایشان چه ساخته بود؟ باز هم در مورد هنر و هنرمندان همین بند و بساط است. روزگاری در این سرزمین حسین زمان هنرمند خودی به حساب میامد، امکانات و استودیو در اختیارش بود تا آلبوم جمع کند اما چون سر به راه اینان ننهاده است ابتدا دادگاهیش کردند و بعد بازنشسته اش کردند و سپس به اجبار و محترمانه به کیش تبعیدش کردند تا صدایش خفه گردد، در عوض کسانی که هیچ ادعایی از انسانیت نبرده اند در ارج و قرب قرار دارند.

میدانم معین عزیز دلت برای اصفهان تنگ شده است و میدانم که اصفهانی ها خواننده اولشان شما هستید اما خواهشا آزاده بمانید و مثل همشهریتان جناب علیرضا افتخاری خودتان را ارزان نفروشید.

جناب معین و بیژن مرتضوی عزیز امیدوارم یک روزی شما به همراه تمامی هنرمندان خوب عزیزمان که در غربت به امید هوای ایران سر میکنید پا در خاک این وطن بگذارید، البته در روزی که تمامی مردم آزادیشان را جشن میگیرند با نغمه خوش الحان شما همراه باشد.

همیشه در پناه حق سبز و سرفراز باشید

ارادتمند و دوستدار همیشگیتان

اکبر

اولین روز مارادونا در آفریقای جنوبی

به جان خودم هر کاری میکنم که بی خیال جام جهانی بشم نمیتونم بشم. من دیوانه وار مارادونا رو دوس دارم وقتی جام جهانی 94 اون بلا رو سرش آوردند اونقدر اشک ریختم که حدی نداشت. این روزها که سرگرم مطالعه و زبان هستم مارادونا دوپینگ بسیار خوبیه. امسال آرژانتین با دیه گوی بزرگ و مسی و بقیه رفقا صد در صد قهرمانه. این عکسها رو از اینجا کش رففتم که اولین روز مربیگری دیه گوی عزیز در جام جهانی است. وای آرژانتین قهرمان بشه و جام تو دستان مارادونا باشه قیافه تخس و اتو کشیده پله دیدن داره. دنیا مال ما یاغیهاست (این عکسها کار ابولفضل امان الله است که بهترین هدیه واسه ما ماردونا دوستان است):


بدون تردید دیه‌گو مارادونا با همه کج‌خلقی‌ها و رفتار عجیب و غریبش جذاب‌ترین چهره جام جهانی است. گرچه او دیگر پیراهن شماره 10 جاودان خود را از تن درآورده و در هیأتی عجیب با کت و شلوار به هدایت آرژانتین می‌پردازد. دیه‌گو در اولین بازی آرژانتین در جام جهانی بیش از هر بازیکنی توجهات را به خود معطوف کرد. این روایت تصویری ابوالفضل امان‌الله از حرکات مارادونا در متن و حاشیه این بازی است:


پیش از بازی. دیه‌گو به ابراز احساسات هواداران پاسخ می‌گوید.


از همان اول هم از همه کوتاه‌تر بود، اما همه را اداره می‌کرد. دیه‌گو با کت و شلوار طوسی در حلقه اتحاد با دستیارانش. این سه بازیکن سابق تیم ملی آرژانتین، تجربه قهرمانی جهان را دارند.



جنب‌و جوش بیش از اندازه مارادونا کنار زمین خیلی زود باعث واکنش داور چهارم شد اما این داور سرانجام تسلیم دیه‌گو شد. چاره دیگری نبود


آنجل دی ماریا می‌گوید: «وقتی به نیمکت نگاه می‌کنیم و مارادونا را می‌بینیم، چاره‌ای جز پیروزی نیست». این یک نمای کامل از بهترین بازیکن تاریخ فوتبال است که حالا می‌خواهد خاطرات خوش جام جهانی را برای آرژانتینی‌ها تکرار کند.



بعد از فرصتی که ایگوآین از دست داد...



یک ژست مارادونایی کامل..



و یک حرکت کامل تر... 


شادی گل ...آرژانتین در همه لحظات تیم هم بسته ای نشان می داد

زنان ایران باستان

 

چند روز پیش داشتم کتابی رو مطالعه می کردم در مورد زنان ایران قبل از حمله مسلمانان عرب به ایران، این چند تا نکته جالب رو  در مورد زنان موفق ایرانی یادداشت کردم تا اینجا بیاورم. اتفاقا چند وقت پیش کتاب حجاب آقای مطهری را مطالعه می کردم که ایشان گفته بودند که با آمدن اسلام زنان ایرانی آزاد شدند در حالی همان زمانی که اعراب دختران خود را زنده به گور می کردند زنان ایرانی در بالاترین مقامات کشور حضور داشتند و در ایران باستان تولد دختر را منشا خیر و برکت خانواده می دانستند. این هم تعدادی از زنان ایران باستان:

 

یوتاب

سردار زن ایرانی که خواهر آریوبرزن سردار نامدار ارتش شاهنشاهی داریوش سوم بوده است. وی در نبرد با اسکندر مقدونی همراه آریو برزن فرماندهی بخشی از ارتش را بر عهده داشته است. او در کوههای بختیاری را را بر اسکندر بست اما یک ایرانی خاءن راه ره به اسکندر نشان داد و او از مسیر دیگری به ایران هجوم آورد. از او به عنوان شاه آتروپاتان (آذربایجان) نیز یاد شده است. با این همه هم آریوبرزن و هم یوتاب در راه وطن کشته شدند و نامی جاوید از خود بر جای گذاشتند.

 

آرتمیز (آرتمیس)

نخستین و تنها دریاسالار جهان تا امروز. او به سال 480  پیش از میلاد به مقام دریا سالاری ارتش شاهنشاهی خشایارشاه رسید و در نبرد ایران و یونان ارتش شاهنشاهی ایران را از مرزهای دریایی هداست کرد. تاریخ نویسان یونان او را در زیبائی ،برجستگی و متانت سرآمد همه زنان آن روزگار نامیده اند.

 

آتوسا

ملکه بیش از 28 کشور آسیائی در زمان امپراطوری داریوش بزرگ. هرودوت پدر تاریخ از وی به نام شهبانوی دارویش بزرگ یاد کرده است و آتوسا را چندین بار در لشگرکشیهای داریوش بزرگ یاور فکری و روحی او دانسته است. چندین نبرد و لشگر کشی مهم تاریخی ایران به گفته هرودوت به فرمان ملکه آتوسا صورت گرفته است.

 

آرتادخت

وزیر خزانه داری و امور مالی دولت ایران در زمان شاهنشاهی اردوان چهارم اشکانی. به گفته کتاب اشکانیان اثر دیاکونوف روسی خاورشناس بزرگ، او مالیتها را سامان بخشید و در اداره امور مالی خطائی مرتکب نشد و اقتصاد امپراطوری پارتیان را رونق بخشید.

 

آزرمیدخت

شاهنشاه زن ایرانی در سال 631 میلادی. او دختر خسرو پرویز بود که پس از "گشتاسب بنده" بر چندین کشور آسیایی پادشاهی کرد. آذرمیدخت سی و دومین پادشاه ساسانی بود. معنی این نام یعنی پیرنشدنی و همیشه جوان است.

گلپونه ها





گلپونه های وحشی دشت امیدم وقت سحرشد
خاموشی شب رفت و فردایی دگر شد
من مانده ام تنهای تنها من مانده ام تنهای تنها
من مرغک بشکسته ای بر شاخسارم
گلپونه ها ، گلپونه ها چشو انتظارم
من مانده ام تنهای تنها من مانده ام تنهای تنها

میخواهم اکنون تا سحرگاهان بخوانم
افسرده ام دیوانه ام آزرده جانم

گلپونه ها گلپونه ها غمها مرا کشت
گلپونه ها آزار آدم ها مرا کشت
میخواهم اکنون تا سحرگاهان بخوانم
افسرده ام دیوانه ام آزرده جانم

گلپونه ها گلپونه ها غمها مرا کشت
گلپونه ها آزار آدم ها مرا کشت

گلپونه ها دیگر خدا هم یاد من نیست
همدرد دل شبها بجز فریاد من نیست

آه ای پرستو ره گم کرده ی دشت

با من بمانید با من بخوانید


این آهنگ استاد گلپا رو بشدت دوست دارم امروز عصر دوباره اینو شنیدم و اشک ریختم . این روزها بدجوری داغونم شدم مث این گلپونه ها نمیدونم چی بگم. حالم خوش نیست. دلتنگیم برای خودم نیست. دلتنگ چیزهایی هستم که یه روزی برام مهم نبودند اما الان مهم شدند. دلتنگم. کاش یه جورایی از این دلتنگی خلاص بشم. کاش میشد از همه آدمای آشنا فراری بود و تو غربت زندگی کرد با یه هویت و زندگی جدید. کاش جائی بود که کسی دلواپس و دلتنگ نشه. کاش این روزها زود بگذره.

واسه دانلود از اینجا اقدام کنید


چشم تو



«چشمانت  قبله گاهم بود

دستانت  جا نمازم بود

آهنگ خوش صدایت

همه راز و نیازم بود»

 

نشد دلم، حریف چشمات بشه

تو یه جنگ تن به تن اسیرت شد

تو گرگ و میش خاطرات سبزم

یاد تو  بود و بی هوا پیرت شد

 

چشم تو، شبُ از چشام ربود

ترانه ی خوش دلمو سرود

تو روزای سرد و زمستونیم

نگاهت، گرمی ترانه هام بود

 

توی باغ شب امیدُ می کاشتی

گلای آرزو رو  می شکفتی

تو هیاهوی گرگای شب زده

از بارون و مهتاب غزل می گفتی

 

مهراوه ات، مهموندار شبم بود

ترانه هاش هم آغوش لبم بود

با تو و این شب نشین ناگزیر

فقط حدیث تو، تاب و تبم بود

 

چشمت، تقدس پاک زئوسه

تو غربت ناتمومه این قفس

قابیل شبم، رو به خواب مرگه

دل سبزت رو بده دست ارس

 

«ارس آزادی»

 

دلم برای روزهای اول دانشگاه تنگ شده است. دلم برای چشمهای پاک بچه ها تنگ شده است. اون روزها به هر چهره ای نگاه می کردی سراسر امید بود و خوبی و پاکی. اما امروز چی؟ خستگی از چشمان همه می بارد.

دلم برای چشمان پاکی تنگ میشود که حرف می زدند و عاشق بودند. دلم برای چشمانی تنگ میشود که وقتی به آنها نگاه می کردی از شرم سرشان را پائین می انداختند و حجب و حیایشان مثال زدنی بود.

نمیدونم چرا این روزها همه چشمها یه رنگ دیگه شدند فکر میکنم مقصرش این لنزهای چینی رنگ و وارنگ هستند که نقاب چشمها شدند.

چشم پسرا همش در حال وول خوردن هستند و چشم دخترا هم پشت عینکهای دودی به تاریکی عادت کرده اند.

یه عکس و یه ترانه همه بهونه این نوشتنهاست. من هنوز دنبال همون چشمها هستم. این روزها هم چشمها هم بازیگران خوبی شدند. یه زمونی می گفتند چشما دروغ نمیگن اما انگار اونا هم یاد گرفتن که زل بزنن تو چشم بقیه و دروغ بگویند.

خبری از اون چشمهای پاک و عاشق نیست. چشمای سیاه و عسلی و آبی و خرمائی و سبز همه مصنوعی شده اند. ته خیلی از چشمها خالی شده است.


من خودم، چشمام از پشت یه قفس شیشه ای همه چیز رو می بینه و دلم میخواد یه روز آزاد و رها و تنها خودش بتونه همه چی رو ببینه و لذت ببره اما خب می دونم که فعلا این آرزو دست نیافتنی است.

 

یه دوست خوبی دارم که شعرهای خوبی می نویسد. این شعر «چشم تو» رو بیت اولش رو سالها پیش من برای یک نفر (همونی که اتفاقا چند روز پیش تو فیس بوک دیدمش) که برایم مقدس بود نوشتم و ارس عزیز در ادامه این ترانه زیبا رو نوشته است. ارس شاعر خوبی است و امیدوارم که مث من تنبلی نکند و بیشتر از اینا بنویسید و ازش قول گرفتم که شعرها و ترانه های خوبش رو اینجا برای استفاده دیگران بگذارم. ارس جان بابت این ترانه زیبات ازت ممنونم.