- ببخشید شما؟
- ما؟
- شما تنها نیستید؟
- آره تنهایم
- پس چرا میگویید ما؟
- پس چرا به من میگویی شما؟
ارس آزادی - اسفند 89
یه روزهایی با خودت میشینی و حساب کتاب میکنی که کجا قرار داری چیکارا کردی و چه حرفهایی زدی و چیا نگفتی ...
مهم این نیست که بازنده ای یا برنده ای مهم اینه که به جایی رسیدی که خودت حساب خودت رو میکنی ...
یه روز یه رفیقی بهم گفت "ته چیزی رو نبند" ... یکی رو دوست داشتم نمیدونم چرا بهش گفتم که دوسش دارم به آخرش فکر نکردم ... هنوزم نمیکنم که آخرش چی میشد ... ولی از این راضی ام که اونجا حساب کتاب نکردم که آخرش چی میشه ...
این روزا دارم به این فکر میکنم کجای کار اشتباه بود اما به خودم میگم مگه باز تو چنین موقعیتی قرار میگیری که باز حساب کتاب کنی؟؟؟ ...
واسه همینه که یه جوری دوسش دارم که بقیه به چشمم نمیاد ...
پرنده ای آمد لب رود و گفت تشنه ام
و رود را تشنه تر یافت
رود گریست پرنده نوشید
و رود تشنه ماند!
افشین سرفراز
اگه نموندم نه اینکه
همیشه تقصیر تو بود
خودتم خوب میدونستی
این دلم درگیر تو بود
اکبر یارمحمدی
ترانه ای که در همین بند موند و خفه شد و متولد نشد ...
من نشانی های خود را میدهم...
یک نفر باید مرا پیدا کند
یک نفر باید که با طوفان عشق
برکه ای خشکیده را دریا کند...
محمد علی شیرازی
قیصر امین پور