-
تشنه ...
17 بهمن 1391 12:47
پرنده ای آمد لب رود و گفت تشنه ام و رود را تشنه تر یافت رود گریست پرنده نوشید و رود تشنه ماند! افشین سرفراز
-
آزاده ...
14 بهمن 1391 23:22
بوی خاک باران خورده من و تو این شب تار سر همان کوچه سبز مـــــرا به خاطر بسپار ارس آزادی - بهمن 90 برای تو که ه نوزم ... آزاده ای ...
-
تغییر آدرس ...
14 بهمن 1391 11:16
از من نپرس خانه ام کجاست سالهاست گذرهای این ولایت تغییر نام دادند به اسم تـــــــــو از وقتی که رفته ای ارس آزادی
-
خاص ...
10 بهمن 1391 03:49
ببین با توام ها تو مخاطب نبودی که برام خاص شدی بلکه خاص بودی که برام مخاطب شدی عزیزم ...
-
خلاص زن ...
7 بهمن 1391 03:47
تیر خلاص رو باس اونی بزنه که یهویی تمامت کنه و زجر کش نشی از این همه دلتنگی ...
-
قدر مرد ...
2 بهمن 1391 01:43
بگذر شبی به خلوت این همنشین درد تاشرح آن دهم که غمت با دلم چه کرد روزی که جان فدا کنمت باورت شود دردا که جز به مرگ نسنجند قدر مرد سایه
-
درگیر ...
1 بهمن 1391 04:21
اگه نموندم نه اینکه همیشه تقصیر تو بود خودتم خوب میدونستی این دلم درگیر تو بود اکبر یارمحمدی ترانه ای که در همین بند موند و خفه شد و متولد نشد ...
-
گمشده ...
1 بهمن 1391 04:16
من نشانی های خود را میدهم... یک نفر باید مرا پیدا کند یک نفر باید که با طوفان عشق برکه ای خشکیده را دریا کند... محمد علی شیرازی
-
آی دلم ...
29 دی 1391 18:32
هر روز به خودم میگم امروز فراموشش میکنم و باز دلم میگه گو نخور من دوسش دارم هنوز ...
-
گریه ...
27 دی 1391 01:28
پاره های این دل شکسته را گریه هم دوباره جان نمی دهد خواستم که با تو درد دل کنم گریه ام ولی امان نمی دهد ... قیصر امین پور
-
بازگشت ...
25 دی 1391 14:11
تجربه بهم ثابت کرده اونایی که رفته اند پشیمون شدند، وقتی هم برگشتند ده ها برابر پشیمون شده اند آخه اونی که ترک کرده بودند دیگه همون نیست و هم عوض شده و هم عوضی!!!
-
سکوت ...
25 دی 1391 13:48
سکوت نای موندن ندارم تو بغض غریب شهر خسته ترین فریادم برای ختم این قهر ترانه کم میاره یه عاشقی اسیره تو حریم آسمان یه مرغکی میمیره نه، دیگه با تو نیستم ای سکوت بی پرده تورو رها میکنم تویی که دستات سرده سراب یعنی چشم تو گم شدن توی دستات کویر یعنی دست من دل سپردن به چشمات نمیشه آبی تر بود با غزل همسفر شد میشه سپیده نشد...
-
کودکی ...
19 دی 1391 14:09
کودکیم تو سادگیهای کلاه قرمزی و معرفت پسر خاله و تخس بازی پسر عمه زا جام مونده ... هنوز با کلاه قرمزی اشک میریزم ...
-
شاید ...
13 دی 1391 15:42
و شاید...!! یه زمانی یه جایی بی تفاوت از کنار هم بگذریم ...
-
چه فرقی دارد ...
12 دی 1391 22:22
چه فرقی دارد تو لیلی باشی یا نباشی من همیشه مجنونم ... چه فرقی دارد تو شیرینم باشی یا نباشی من فرهاد کوهکنم ... چه فرقی دارد تو باشی یا نباشی من همیشه عاشقم ... ارس آزادی
-
مثلث برمودا ...
6 دی 1391 14:30
از دور شکوه موج هایش زیباست نزدیک که می شوی شبیه دریاست نا خواسته جذب می کند آدم را چشم تو مگر مثلث برموداست؟ خلیل جوادی پی نوشت: به زودی باز به اینجا رونق خواهم داد ...
-
جاده رویا ...
22 آذر 1391 14:11
به این فکر کن که هر روزت می تونه روز آخرشه بدون هیچ فردایی می تونه عمرمون سرشه بگو حالا تو این روزی که واست زندگی بخشه دلت مغرور می مونه یا هرچی هست و می بخشه تموم لحظه های تو تا وقتی دست تقدیره همین حالا همین لحظه ام واسه تصمیم تو دیره . اگه همین امروز آخرین روزه دیگه نزار بازم دلت بسوزه همین فرداهای روشن از دست تو...
-
بی من ...
22 آذر 1391 11:18
شراب نمیخورم که مست بشم همیشه میخورم بسلامتیت تا هر جا که هستی شاد و خندان باشی حتی بی من ...
-
لذت ...
22 آذر 1391 11:00
بعضی از لذتها برای خود آدم است مث شنیدن آلبوم در آستانه با صدای احمد شاملو ...
-
ناتمام ...
22 آذر 1391 09:47
آدمها نخ نیستند که تمام شوند ... اما اما اما آنقدر نخ می دهند که ناگهان ناتمام میشوند ... ارس آزادی
-
گمشده ...
22 آذر 1391 08:41
این روزا کم هستم، دلیلش ساده است یه جایی خودم رو گم کردم، به هر کی هم میرسم سراغمو ازش میگیرم و هیشکی نشونی ازم نداره ... این روزا گمشده ام تو هیاهوی خودم ...
-
خونه پدری ...
3 آذر 1391 23:21
خیلی از مطالب وبلاگم رو شبونه و از این خونه ای که دیگه روزهای آخری هست توش هستم رو نوشتم ... سالها اینجت نوشتم ... سالها در این خونه پدری گیتار زدم و ترانه نوشتم و حالا که سالی دو سه بار میومدم برای دیدنش ... دیگه قرار نیست اینجا باشم ... دیگه اینبار باید به راننده تاکسی فرودگاه باید آدرس جدید رو بدهم آدرسی که شاید...
-
هی یو ...
3 آذر 1391 15:45
هی یو آهان با توام توئی که دوستت دارم ... خواستی بدونی ه که اگه گفتم دوستت ندارم نه اینکه دوستت ندارم نه اما خب چیکار میشه کرد باید این دل یاد بگیره بعضی وقتها دروغ بگه تا یاد بگیره نگیره، تنگ نشه... تا تو اذیت نشی ... مواظب باش دلت زیاد نشکنه بهرحال یکی است که اون دل رو میخواد حتی شکسته اش رو ...
-
بابا و مامان ...
29 آبان 1391 11:06
وقتی سالها به تنهایی عادت کنی ... به غربت عادت کنی ... وقتی شب شام نخورده بخوای بخوابی و نصفه شب مجبور بشی غذا درست کنی .. تازه بودن در کنار پدر و مادر رو میفهمی ... تازه میفهمی که در کنار اونا اگه بودی اگه تمام غم و تنهایی دنیا رو داشتی باز به هیچ جات حساب نمیکردی ... هر روز ده ها اس ام اس چرت و پرت به هم میدیم به...
-
انگیزه ...
28 آبان 1391 16:02
به خودم میگم پوشتم کلفت شده ها ... عاشقم اما نمیدونم عاشق کی و چی ... اصن نمیدونم چه حسی دارم ... هیچی آرومم نمیکنه ... این روزا دنبال خودم میگردم ... نه دوست دختر و نه روابط دیگه هیچکدومش روحم رو ارضا نمیکنه ... یه دوره ای تصمیم به ازدواج داشتم یعنی همین دو ماه پیش اما الان میبینم اونم منو به آرامش نمیرسونه ... شاید...
-
حکایت من و ...
27 آبان 1391 10:50
سالها پیش یعنی ده یا دوازده سال پیش موقعی که تو دوره دبیرستان جوون بودم عشقم این بود که موهامو مث فرهاد مجیدی بکنم اما همیشه بابا میگفت اول به درست برس بعد میتونی مدل بشی... دانشگاه که قبول شدم دیگه اون ذوق رو نداشتم و درگیر درس و عاشقیت و مشغولیت خاص خودم بودم و موهام برام مهم نبود ... سربازی هم که دیگه قاتل موی بلند...
-
ضربان ...
26 آبان 1391 01:02
قلبم تند تند میزنه، گوشی موبایلم رو در میارم و تا تعداد ضربانم رو بفهمم رسیده به 145، نمیتونم راه برم زیر درختان ولی عصر نشستم ... قرصام تو جیب کتم نیست لعنت به این پروپرانولول که هیچ وقت در دسترس نیست عملا دیگه با چهلش هم قلبم از تپش نمیفته ... خط قرمزم رو رد کرده اند از سر ظهر به خودم میگم اشتباه شنیدم ... اما درست...
-
خاطره ...
25 آبان 1391 11:19
بعضی از خیابونای این شهر رو فقط ساخته اند که باهاش خاطره سازی کنی و بعدش برگردی و با تموم خاطراتی که ازشون داری قدم بزنی و بگی چه زود گذشت ... سالها پیش یه شبی تو همین خیابون ولی عصر یه خاطراتی برای خودمون ساختیم و هر بار که زیر درختانش قدم میزنی میگی چه روزهایی بودند اون روزها ... باز میگذرد و باز دوباره خاطرات دیگری...
-
تنهایی ...
24 آبان 1391 09:49
وقتی خودت رو تنها میکنی و به تنهایی خو میکنی دیگه خیالت راحت میشه، دیگه انتظاری از کسی نداری، کسی نیست که آزارت بده، کسی نیست که دلت رو بلرزونه و بعد ناغافل بگه هر چی بیشتر میشناسمت بیشتر باهات غریبه میشم ... خوبی تنهایی اینه که غیر از خودت از هیشکی انتظار نداری، از کسی دلگیر نمیشی و خودت رو درگیر نمیکنی اما وای به...
-
آخدا ...
23 آبان 1391 10:55
کلاهم رو میذارم رو سرم و میزنم به خیابون تا به سرکارم برسم حال سوار شدن ماشین نداشتم تو گوشم امید میخونه: با تو و عشق تو زنده بودم بعد تو من خودم هم نبودم بهترین شعر هستی رو با تو مانده بودی اگر می سرودم ... ترانه تموم میشه و یکی دیگه شروع میشه و منم زیر بارونم، گونه ام خیسه، نمیدونم از اشکامه یا قطرات بارونه، وایبرم...