-
متولد ماه دی
28 تیر 1392 14:51
و عشق در "اردیبهشت" متولد شد و در "دی" به پرواز در آمد مه بانوی من ...
-
دزد ...
19 تیر 1392 22:05
زنها اول آرامش را از مردان میدزدند و بعد با منت به آنها هدیه می کنند درست مثل ناپلئون بناپارت که فرانسه را میدزدید و بعد با منت به خودشان پس میداد ... آدولف هیتلر
-
مه بانو ...
1 تیر 1392 13:05
مه بانوی من فقط یک بار بگو دوستت دارم تابه کوی و برزن شوم سقف خانه برای پروازم مانعی بیش نیست ارس آزادی اسفند 89
-
اعترافات یک آشنا ...
18 خرداد 1392 20:17
چند وقتی رو به سوارکاری آوردم ... خوبی که اسب داره اینه که کلا خوب درکت میکنه و وقتی حالت خوب نیست اذیتت نمیکنه ... بر خلاف آدمها که تا وقتی میفهمن حالت خرابه بدتر میکنند ... اعتراف میکنم که کسی رو دوست دارم که شاید تا سالها نخوام بدونه که دوستش دارم ... میدونم از اینجا خبر نداره ... اولین بار اسفند 89 دیدمش ... برای...
-
دریغ ...
18 خرداد 1392 19:34
نه! کاری به کار عشق ندارم! من هیچ چیز و هیچ کسی را دیگر در این زمانه دوست ندارم . . . زیرا هر چیزی و هر کسی را که دوستتر بداری حتی اگر یک نخ سیگار یا زهرمار باشد از تو دریغ میکند... دکتر قیصر امین پور
-
بلاگ اسکای ...
13 خرداد 1392 16:45
این آخرین پستی است که با سیستم قدیمی بلاگ اسکای میزنم ... بلاگ اسکای سالهاست مهمان نوشته هام بوده و باهاش زندگی کردم و امیدوارم سیستم جدیدش برامون خوشایند و خوب باشه ...
-
بهانه عاشقانه ...
30 اردیبهشت 1392 02:33
نه پای رفتن دارم و نه نای موندن ... عزیزم خواهش میکنم تو بهونه بودنم شو ... کاش میدونستی چه حسی بهت دارم ...
-
بن بست ...
29 اردیبهشت 1392 16:27
تو زندگی بن بست کجاست؟ جائیست که دیگر نه کسی منتظر توست و نه خبری ازت میگیرن ... جائیست که نه احساس امنیت میکنی و نه آرامش ... جائیست که حتی مرگ هم تسکین دردهایت نیست ... جائیست که هیشکی حرفا و دغدغه هات رو درک نمیکنه ... پ ن: دیروز دو نفر این سوال رو ازم پرسیدن اما امروز عینا تو زندگی به این سوال رسیدم و به این...
-
بی چشمداشت ...
7 اردیبهشت 1392 09:11
این روزها پر از نوشتنم ... البته اگه سیم گیتارم رو هم بگیرم پر از موسیقی و ملودی هستم ... جنس صدای این روزامو دوس دارم ... یه حس خوبی از صدام به خودم میده وقتی زیر لب آواز میخونم ... برای روز میلاد تن من، نمی خوام پیرهن شادی بپوشی ... آره این روزا از آدما خسته ام ... درگیر بدست آوردن چیزی هستم که بتونم سال بعد به عشقم...
-
جذابیت ...
7 اردیبهشت 1392 08:29
چه زندگی جالبی دارم ... دیگه صبحها زود پامیشم و برخلاف سالهای قبل صبونه میخورم ... نهارم رو سر تایم میخورم و شام هم یه چیزی میخورم ... از کاری که الان دارم راضیم ... آدم خاصی تو زندگیم نیست ... یعنی قرار نیست دیگه کسی باشه ... به همین تنهایی خوب خو گرفتم حتی دست و دلم برای یه ریلیشین شیپ درست و حسابی هم نمیره ......
-
میلاد من و من ...
6 اردیبهشت 1392 22:59
امروز اولین روز سی و چند سالگیم است ... سی و چند سالگی؟؟؟ چی؟؟؟ سی و چند ساله؟؟؟ آره چه فرقی میکند سی ساله باشی یا سی و نه ساله ... مهم اینه که تو دهه چهارم هستی ... برمیگردی به عقب و میبینی هنوز هیچ جا رو نگرفتی ... هنوز به یک صدم آرزوهای دوره بیست سالگیت نرسیده باشی که سهله حتی به نزدیکیش هم نرسیده باشی چه فرقی داره...
-
... و این پیرمرد
4 اردیبهشت 1392 12:01
از ساعت هفت و ربع دیشب که از سالن استاد انتظامی خانه هنرمندان بیرون آمدم هنوز تو خودم هستم ... صدای راوی تو گوشم هنوز است : اشتباه منظورم رو فهمیدی پسر. من هنوز نمیخوام بمیرم. من برای این تاریخ هیچ کاری هم نکرده باشم اونقدر کردم که یه محاکمه ازش طلب داشته باشم. این تاریخ یه محاکمه به من بدهکاره... رسیده ام به خانه...
-
اگر تو بودی ...
20 فروردین 1392 02:13
اگر تو بودی نگاهت میکردم میشنیدمت میبوسیدمت بغلت میکردم دوستت داشتم برات ترانه مینوشتم تنهات نمیذاشتم باهات میخندیدم با تو اشک میریختم اگر تو بودی دیگه تنها بیدار نمیشدم ارس آزادی
-
زنده باد غرور ...
7 فروردین 1392 07:54
یه روز به یه جایی میرسی که باس بین غرور و احساست یکی رو انتخاب کنی ... این همون دوراهی است که میتونه خیلی چیزها برات بیاره ... همیشه و در همه حال غرورم رو ترجیح دادم به احساسم ... احساس همیشه است تا دم مردن اما این غروره که به احساس شخصیت میده ... همون بار اول که دیدی غرورت داره فنا میشه باس بزنی تو گوش احساست تا سر...
-
نود و یکی که از من گذشت ...
30 اسفند 1391 08:12
به رسم هر ساله ام میخواستم یه سال رو تو یه پست بگذرونم با همه سختی ها و بدیا این سال 91 هم تموم شد تموم شدنی که برام گرون تموم شد تجربه کسب کردم دوباره بعد از سالها دانشجو شدم دوباره بعد از ده سال عاشق شدم دوباره هایی که سرم اومد کار و بیکاریهایی که دیگه عادت کردم بهشون ...اما هی دارم با خودم بالا و پائین میکنم که با...
-
داغ ...
23 اسفند 1391 01:03
پس از انتظاری دوزخ وار گفتی سلام و من هزار یکشب راز را بسان رازی شگفت از شهرزادی شنیدم که از کوچه های دلتنگی باز میامد!!! آنگاه بدرودی تلخ اشکی شد و داغ آن همه بوسه را از یاد لبهایم برد! افشین سرفراز
-
سختی ...
18 اسفند 1391 02:26
سخت است فراموش کردن کسی که با اون همه کس و همه چیز را فراموش کرده ام ...
-
سال کبیسه ...
18 اسفند 1391 01:21
سال کبیسه رو دوس ندارم همیشه بدترین اتفاقهای زندگیم تو همین سالها رخ داده است هشت سال پیش یه شعری نوشتم برای سال کبیسه و هر سال کبیسه سرم میاد ... سال 91 هم اینجوری بود ... کلا از سال کبیسه خوشم نمیاد ولی سال 92 هم دستکمی از امسال نداره سال بعد دریغ از امسال و امسال هم دریغ از پارسال ...
-
خیال ...
6 اسفند 1391 12:34
گیـرم که سلام! بـه فرض که حالـت را بپـرسم! سراغت را بگیـرم! بـودنت را گـدایی کنم! چـه فرقــی میـکنـد ؟! وقتی آن گونـه هستـی کـه نبایـد بـاشی... منبع: اس ام اس وارده
-
دل گرفته ...
5 اسفند 1391 01:26
یک روز چهل و سه بار غروب آفتاب را تماشا کردم ! و کمی بعد گفت : - خودت که میدانی ... وقتی آدم خیلی دلش گرفته باشد از تماشای غروب لذت میبرد . - پس خدا میداند آن روز چهل و سه غروبه چهقدر دلت گرفته بوده . شازده کوچولو - آنتوان دوسنت اگزوپری
-
موندنی نیستم ...
29 بهمن 1391 04:54
هفت سال پیش دقیقا تو 25 بهمن 84 این ترانه رو نوشتم ... چند سال بعد برام تعبیر شد امشب از خواب پریدم و خوابش رو دیدم چند وقت پیش از سر بیکاری با صدای اینو ضبط کرده بودم و شعرخوانی کرده بودم و دکلمه اش کردم ... امیدوارم از گوش دادن بهش لذت ببرید ... میدونم که باز این ترانه برام تعبیر خواهد شد ... میدونم که موندنی نیستم...
-
عاشقت نمیشوم ...
29 بهمن 1391 03:51
میبوسمت اما عاشقت نمیشوم که نه از لبخند براقت تبر بسازم و نه از گیسهایت ریسمان دار…. به مدار چشمانت نشستهام عزیز و همین جا که ایستادهام خوب است که دورتر یخ میزنم و نزدیکتر پر خیالم میسوزد. همینجا ایستادهام و به هر کس که در سیاه چالهی چشمانت غرق میشود میخندم که او نه تو را که دیوانگی را بوسیده است. نه!!...
-
دو داداش ...
29 بهمن 1391 01:42
یه روز ترکه میبینه که یه عوضی دستش رو دراز کرده به خاک ایران و پا میشه از آذربایجان میره به خوزستان اونجا میشه فرمانده و داداشش هم میاد و میگه من چی از داداشم کم دارم که باس نذارم یه عوضی به ایران و خوزستان دست درازی کنه ... یه شب داداش کوچیکه با گروهانش میزنه به جزیره مجنون تا مجنون وار دست اون عوضی رو قطع کنن اما...
-
آب نمک ...
28 بهمن 1391 16:47
این روزا نوشتن دل و جرات میخواد ... این روزا بهم میگن که اینقد زیاد مینویسی؟ ... راستش یه روزی دوستی بهم گفت بنویس آخه وقتی کلمات نوشته میشن انرژی میگیرن و نیرو جذب میکنن ... باورش برام سخته ... نمیدونم چرا ... این همه نوشتم از تو اما ... هنوز تو نیستی... تو رفتی اما یه تو در وجودم ماند توئی که میتواند هر کسی باشد حتی...
-
روز مبادا ...
27 بهمن 1391 23:28
روز مبادا همان روزی است که میاد و من نیستم که بگم امروز روز مباداست ...
-
پل ...
27 بهمن 1391 03:25
مپندار تلخم مپندار تمام پلها شکسته است! زیرا به لبخند تو شیرین میشوم آنگاه که سلام تو پیوند همه پل هاست... افشین سرفراز
-
قرمز ...
24 بهمن 1391 03:10
یه وقتهایی یعنی همیشه که خلوتت رو با صدای امید و معین و داریوش پر میکنی و بهشون خو میگیری ... باهاشون زندگی میکنی عاشقیت میکنی و زندگی رو پیش میبری اما یه جایی از زندگی میرسی که دیگه اینا جوابگو نیستن باس بذاری شهرام و اندی و سندی گوش کنی و خلوتت رو با اینا پر کنی و یادت بیاد که با اینا میتونستی شاد باشی اما نه تنها...
-
ما و شما ...
23 بهمن 1391 11:46
- ببخشید شما؟ - ما؟ - شما تنها نیستید؟ - آره تنهایم - پس چرا میگویید ما؟ - پس چرا به من میگویی شما؟ ارس آزادی - اسفند 89
-
بودن یا نبودن...
21 بهمن 1391 22:10
بودن یا نبودن مساله این نیست فقط به نظر تو بستگی دارد ارس آزادی بهمن 89
-
حساب و کتاب ...
20 بهمن 1391 02:40
یه روزهایی با خودت میشینی و حساب کتاب میکنی که کجا قرار داری چیکارا کردی و چه حرفهایی زدی و چیا نگفتی ... مهم این نیست که بازنده ای یا برنده ای مهم اینه که به جایی رسیدی که خودت حساب خودت رو میکنی ... یه روز یه رفیقی بهم گفت "ته چیزی رو نبند" ... یکی رو دوست داشتم نمیدونم چرا بهش گفتم که دوسش دارم به آخرش...