نمیدونم ولی چه حالی من دارم دیروز در آزمون قلم چی مراقب بودم به این بچه هایی که داشتن امتحان میدادن دلم می سوخت نا سلامتی خودمم پشت این سد کنکور مونده بودم در حالی که از سرما تموم دکمه های کتم رو بسته بودم ور داشتم پشت یه کاغذ پاره یه چیزایی نوشتم شب هم حالم نیومد که اصلاحش کنم به همین خاطر الان اینجا مینویسم تا شماها بگین خوبه یا بده و نظراتون رو بگین :
چی خیال کردی ؟
اونی که بازی رو برده منم
کسی که دل نسپرده منم
خیال می کردی که
تا ابد عاشقت می موندم
دیدی که چه جوری
دست تو رو خوندم
تو میخواستی
منو غلامت کنی
این دل سر به رامو
اسیر و رامت کنی
خیال می کردی
همیشه برات می میرم
اگه تو نباشی
کنج غمو میگیرم
چی خیال کردی ؟
چی خیال کردی ؟
برو که دیگه برنگردی
دیگه دستت واسم رو شده
میدونم کی هستی ؟
تو دوسم نداشتی
تو دلمو شکستی
این که شکسته
دیگه خیالی ندارم
دیگه ولت میکنم
با تو که جدالی ندارم
برو که دیگه دوست ندارم
دیگه از اون برق چشات بیزارم
دیگه نمی خوام بهت فکر کنم
حتی دیگه اسم تو رو ذکر کنم
تا عمر دارم
واست ترانه ای نمیگم
اگه بمیرمم
قلبمو دیگه بهت نمیدم
چی خیال کردی
برو که بر نگردی
اکبر یارمحمدی
بازم «شب دلتنگی» بازم «قصه شب» بازم« شاپرک» بازم« مشق عشق »، چه خاطراتی برام مونده از اون صدای مخملی و ناب و هم صدای دلتنگیام، در چهره مهربون مادرم هنوز ترنم « روشن تر از ستاره» در دستای گرم بابا هنوزم ندای « پدر» بر ساز دلم ترانه میشن و زمزمه میکنم مگه میشه از« مسافر» نگم با اون « صدای آشنا» که دلگیر از « هبوط» در « کویر» با تموم خستگی نگم .
آره عمو حسین من هم صدای دلتنگیامه من و اون هم قبیله و هم درد و آشنای همیم ، با حضور «آبی» «آرامش» بر شب گریه هام تکیه گاهی شد آسمونی .
چرا این گونه غریبونه و تنها برف سپیدی رو گونه هات نشسته کاش در این زمانه بیرحم منم می توانستم برات ترانه ای بگم از درد و عشق و آسمان اما هر دو تامون خسته ایم خسته از حجم سکوت و ترانه هایی سراسر از فساد گفتن و تفعن بغض تو گلو . آری تو بودی که غزل عشق رو برام گفتی و راه و رسم عاشق ماندن را در دل پر نیازم را خاطره کردی نگو که سکوتت از تموم شدنت هست که بد جوری دلم میگیره .
وقتی که هنوز عده ای کلاغ با صدای قار قار بر بلندی آنتن tv ها نشستن هنوزم ریش دارهای عارف مسلک با نون و دلقک بازی دارن چارلی چاپلینها رو دلقک میکنن و تو هنوز نمی توانی درد «دختر قالی باف» رو ترانه ای تو حنجره کنی دلم میگیره وقتی کپی کارا و بدلهای الف. حامدی دارن عربده میکشن و فک و چونه شون رو کج وکوله میکنن سر و دستشون رو تکون میدن اون وقت تو نمی تونی از «ایران ایران» بگی حرصم میگیره و دلم میخواد وقتی که اون مدعای فیلسوف مسلک با اون موهای دم اسبی میاد بالای آنتن و دوز خود نیچه بینی و هگل بازیش میزنه به عرش اعلی یه تخم مرغ گندیده رو نثار اون هیکل بد ریختش بکنم از اینکه تو نمی تونی از معلم شهیدمون بخونی و حرف بزنی حالم از هر چی فیلسوف و فلاسفه هست بهم میخوره یا از اون بابایی که ادعای شاگردی بزرگ مردی همچون فریدون فروغی رو داره بعد هر چی دامبول دیمبول تو بازار هست سند اسم آقا زده میشه خنده ام میگیره یا اون عربده کش جنوبی که معلوم نیست چی بلغور میکنه عربی و بندری و فارسی رو قاطی میکنه و چه آش بلبشوری میشه به حماقت کسانی که طرفدار این آقا هستن خنده ام میگیره آره این روزا دیگه هیچکس دنبال «آخرین مرد عروج » و « بوی تنهایی» نیست الان دلبر و دختر بندری تو بورسه الان دیگه کسی یادی از « نوبت عاشقان» نمیکنه مهم اینه که چطوری با نازی جون شونه هارو لرزوند . آره عمو حسین عزیز تعجب خواهم کرد که بشنوم یه روزی تو یه جایی تو این مملکت قراره که تو کنسرت بدی انگاری هر کی می شنوه قراره حسین زمان تو یه جایی یه ترانه ای بخونه .......( اگه بقیه شو بنویسم به جرم اخلال در امنیت ملی هم بند اکبر گنجی خواهم شد یا مث عمو حسینم ممنوع الصدا و ممنوع الصحنه میشم من هنوز سن زیادی ندارم پس بذار آروم باشم.)
نمیخوام کسی بدون که یه سال ونیم هست که تو کیش هستی اما نمیتونی بخونی اون وقت سوسولها و قرتی هایی مث آریان کمر بند هاشونو میبندن تا موقع پرواز پایین نیفتن یا پسر جناب آقای قیمشی (که الان دست کمک دراز کرده برای جناب آقای گلرویی تا براش ترانه بگه تا نقاب از چهره اش نیفته) می تونه کنسرت بده و ترانه های باباجونش رو مث فرنگیس و ... به راحتی آب خوردن بخونه اما تو نه . یا اون داداش عربمون که یا حبیبی اسلامی درست می کنه و دامبول دیمبولهای بندری لس آنجلسی رو میخونه و کسی هم بهش نمیگه که خرت به چند منه .
آره عزیز دل برادر تو هم چهار تا ترانه واسه بنگی های بی پدر و مادر میخوندی یا چهار تا تعریف خشک و خالی از کاخ نشینهای جام جم میکردی الان عزیز دل برادر میشدی خاطرت هست برادر.
آری عمو حسین دوس داشتنی من که خیلی دوست دارم هنوزم دوست دارم حتی اگه سه سال از آخرین آواز حنجره ات گذشته باشد هنوزم دوست دارم به خاطر تموم مهربونی هایی که در حقم کردی هنوزم دوست دارم برای وجودت نازنینت که با تموم وجود دلتنگ دیدار تو هستم .
خب ماه رمضون هم داره تموم میشه منم به نوبه خودم فرا رسیدن عید سعید فطر رو به همگی دوستان تبریک میگم و امیدوارم اونقدر زنده باشیم که بازم یه ماه رمضون دیگه ای رو ببینیم و هنوز تموم نشده دلم برای افطاری و سحری هاش تنگ میشه اینم یه ترانه بود که سال قبل شب قدر نوشتم اما امسال فرصت نکردم چیزی بنویسم یا پر از غم و غصه بودم و یا تو عالم دیگه ای سیر و سیاحت میکردم الان هم نمیدونم چه حالی دارم از دوستانم غیر از یکی دو تا کسی نبوده و از عالم عشق هم نصیبی نبردم و چقدر این ترانه به حال و هوای این روزهای من میخوره .
بهر حال نمیدونم شاید به قول دکتر شریعتی کسی که تموم زندگیمو بهش مدیون هستم :
«اگه تنها ترین تنها شوم باز هم خدا هست او جانشین تمام نداشتن های من هست»
تنهاترین
خدای خــــــــوب و مهربون بدون تو تنهاترینم
دیگه ازم گذشته که بگم واسه کسی عزیزترینم
هیشکی با صـــــدای هق هقــم آشنا نیست
تواین شهر غریب دیگه کسی با وفا نیست
غم وغصه است که بغض ترانه ام شده
غریبی و جدایی ، آواز عاشقانه ام شده
دیگه حتی سازمم باهام غریـــبی میکنه
یه عمریه با زخمه هام خود فریبی میکنه
اگه تنها ترین تنهــــــا بشم هیچ غمی نیست
تو همه کسم میشی بهتر از تو همدمی نیست
دوباره آشتی میدم دلمـو با صدای سازم
با این صدای زخمی میگم از رازونیازم
میخونم از خودمو و از اینکه شدم یه غریبه
دیگه یاری نمونده و دلم از عشق بی نصیبه
نمیدونم چرا بازم بنویسم فکر میکنم اگه ننویسم یه جوری میشم یعنی دلتنگ میشم یه سال پیش شروع کردم الان نمیدونم کجا وایسادم هنوز شک دارم به حضور ترانه در خودم شاید اینا اصلا ترانه نیستن چون قاعده ترانه نویسی رو رعایت نمیکنم شاید فقط حرف دل هست که اینجا مینویسم که خالی بشم و راحت شم من که از آدمای حقیقی خیر آنچنانی ندیدم پس بذارید اینجا باشم با خوب و بدم باشم بذارین دلتنگیامو با شما تقسیم کنم و آسوده باشم دو تا دوست خوب دارم که خیلی کمکم میکنن یکی دکتر امیر جلایی از دوستان صمیمی دوران دانشگاهم هست که مث برادر بزرگترم می مونه و دوست دیگرم زینب زمان هست که تو این مدت با تموم دلسوزیاش باعث شده که بیشتر غم و غصه هامو فراموش کنم کاش تموم دوستانم مث این دو تا عزیزم بودم یکی که همیشه کنارمه و دیگری که هیچوقت ندیدمش و مسافتها ازم دوره اما کمکم کردن و جون پناهم بودن کاشکی هیش وقت از دستشون ندم .آخه عمر دوستی های صمیمی هم خیلی کوتاه هست و زود از پیشم میرن .
امروز تصمیم گرفتم اولین ترانه مو که نوشته بودم رو بذارم و بگین که با این آخریا چه تفاوتی داره از اینکه کمکم میکنید از همه تون ممنونم :
آهنگ
گیتارم میگه عاشــق نشو
دوباره به عشق لایق نشو
قصه عشق وفــــــــــا نداره
دیگه همرنگ شقایق نشو
تو این شبای سوت و کور آهنگ زندگیم کو؟
تـــو این هجوم بی کسی ساز دلتنگیم کو؟
این صدای تلخ و خسته راه گلومو بسـته
اسمتو فریاد میکنم با این بغض شکسته
تو نیستی دلمو میدم به دست گیتار
غــــزل دلتنگیمو زیر لبام میکنم تکرار
تو بودی با طعنه هات ترک آغوشـــــم کردی
تو قحطی محبت چه ساده فراموشم کردی
واسه این دل تنها دیگه سرپناهـی نیست
واسه غمای دلم دیگه آشک وآهی نیست
اکبر یارمحمدی
اولین ترانه ای بود که نوشتم و کاش نمی نوشتم که بدجوری منو دیوونه کردن ولی عجب حالی داره این دنیای ترانه «دوسش دارم»
اصلا هیچ حال و حوصله ای ندارم امروز آخرین ترانه ام رو مینویسم . یه نگا به ترانه های قبلی کردم دارم اصلاحشون میکنم و آروم آروم از وبلاگ حذفشون میکنم فکر میکنم یه مدتی ترانه نگم بهتره چون دارم حس میکنم که بدجوری دارم چرت و پرت مینویسم به هرحال این کار آخر هم حاصل اعصاب خردکنی تو کلاس معادلات دیفرانسیل هست بهر حال ببخشید دیگه البته وبلاگ رو به راه خواهد بود اما نه با ترانه های خودم بلکه ....
نمی دونم شایدم هم تعطیلش کردم . فقط بگم خسته ام خیلی هم خسته ام .
محتاج
یکی بیاد تا خستگیامو سر کنه
بیاد وتنهائیامو از دلم به در کنه
بی همنفس و بی همدم غریب مونده ام
چه شبایی که ترانه عشق و خونده ام
بیا و رها کن منو از غروب زندگی
یه عمری خودفریبی کردم با سادگی
سادگیامو ببخش ، تو خط دوز و کلک نشدم راه بلد
دیدی اون نگاه سردت چه جوری دشنه به قلبم زد
گناهم این بود که می گفتم دوست دارم
همینه که دل به خواب مرگ میسپارم
چه امیدی دارم به این زندگی
چه فایده از این همه دلدادگی
اون که باید می موندش منو تنها گذاشته
با رفتنش بذر غم و تو باغ دلم کاشته
اگه دلتنگ مرگم ، تو بدون که بی تو میمیرم
به حرمت عشق و وفا تا ابد دل از تو نمیگیرم
دیدی نفرینت نمیکنم گر چه سزاوار نفرینی
مگه نشنیدی که میگفتم برام از همه عزیز ترینی
باشه هر جا میری بگو دوسم نداری
کاش میدونستم یه روز میری و تنهام میذاری
تو که یادت نمیاد چه طعنه هایی که شنیدم
از رفیقم غیر رفاقت هر چی بگی من دیدم
دیگه تنهام ، نه رفیقی و نه دلداری
خسته و دلزده ، نه پائیزی و نه بهاری
محتاج یکی هستم که آرومم کنه
با ترانه هاش زخم دلم رو مرهم کنه
محتاج یکی هستم که امید آخرم بشه
تو راه زندگی بیاد و همسفرم بشه
بهر حال خیلی دلم میخواد ایراداتش رو بگین نترسین از نقد و انتقاد نمی ترسم حتی خوشحالم میشم که بهم فحش و ناسزا و بد و بیراه بگید من دلگیر نمیشم .
دیروز سر کلاس نقشه برداری استاد داشت رو مخمون پیاده راه میرفت منم عشقم کشید و این ترانه رو نوشتم .
تازه آخر حال بود بعدشم از سر کلاس در رفتم آخه من تو دودره بازی کلاسها لنگه ندارم تازه آخر حال بردن هم همینه.
شقایق
پشت پنجره نگاهی مونده به در
مرغ عشق کی میشه خوش خبر
خبر رسیدن مژده دیدار عاشق
هنوزم مونده به در چشم شقایق
شقایق غصه نخور زمستونم به سر میشه
مهر میاد و شب سیاهم سحر میشه
قاصد عشق اومده برات ترانه آورده
تو جاده های بی کسی واسه تو دل سپرده
گوش بده به این صدای عاشقانه
با حنجره ای لبریز آواز برات میگه ترانه
دلت گرفته کسی نمیاد به سراغت
تو این شبای تار ستاره ای نمیشه چراغت
آغوش گرمتو وا میکنی برای عشق
تموم هستیت رو میکنی فدای عشق
تموم اشکاتو میذاری پشت پنجره
هر چی بغضه آروم میشکنی تو حنجره
شقایق ترانه ها اسیر زندون نمیشن
از نقل حکایت عشق پشیمون نمیشن
اکبر یارمحمدی
خوب چطوره باور کنید روش اصلا کار نکردم و حسی نوشتم ایرادات شو شما بگین
در مورد امروز فقط اینا رو نوشتم دیگه چیزی نمیگم:
ای ایران
بر سر در قلبم نام تو را نوشتم ای ایران
آب و گلم را از عشق تو سرشتم ای ایران
بر قامت سبلان ، بر خاک ستارخان
از بیگانه و بیگانه پرست گذشتم ای ایران
قسم به سپیدی برف دماوند
قسم به بلندای سقف الوند
به استواری قامت بیستون
به پایمردی بی حرف سهند
تو بمان ای ایران ، تو بمان ای یادگار آریایی
تو بخوان ای ایران ، تو بخوان ای دیار رویایی
بر صفحه سپید لوت ، بگذر از این همه سکوت
بر پهنه خلیج فارس بنویس از عشقی خدایی
گویم از تو و اسطوره جاوید مزدا
از رستم تهمتن و عشق فرهاد شیدا
اثر ندارد آتش کین بیگانه بر سیاوش
فرّ ایزدیت بر همه عالم گشت پیدا
اکبر یارمحمدی
دیگه عاشق هم نیستم فقط مینویسم که هستم .
آره امروز بعد از دو سال راحت شدم بابا ول کنید گور بابای عشق .
عشق همش کشکه دیگه نمیخوام واسه یه لحظه عاشق بمونم پس میرم و برنمی گردم:
میرم و برنمی گردم
با یه حرفت کاخ آرزوهام ویرون شد
کبوتر عشقت از لونه دلم بیرون شد
تو خودت مواستی که برم واسه همیشه
گفته بودم یه روزی ، آخرش همین میشه
همه بهونه هام تو و عشقت بودن و بس
دلم میخواست فقط تو باشی برام یه همنفس
عیبی نداره اینم رسم روزگاره
چیکارش کنم دلم از دست تو آزگاره
نفرینت نمیکنم با اینکه لبریزه دردم
اما اینو بدون دیگه پیشت برنمیگردم
میرم اون جایی که واسم می میرن
جایی که بی من بهونه مو میگیرن
میرم اون جایی که قدرمو بدونن
واسه شب حضورم ترانه بخونن
نفرین به من که تو رو نشناختم
بی خودی واسه دلم قصر امیدُ ساختم
کاش نمی دونستم یه روزی این طوری میشه
حکایت من و تو میشه مث نقل سنگ و شیشه
دیگه تب و تابی از عشق برام نمونده
دیدی این عشق هم ما رو به جنون کشونده
این جوریه که تو هم دل مارو سوزوندی
نمیخوام بدونی اما چشامو هم گریوندی
میرم و برنمی گردم یادت باشه
میخوام دلم با عشق بی وفا شه
حال میکنید این دفعه واقعا میخوام همون جوری که هستم واستون بگم از این که رفیق خوبی ندارم و تو این دنیا تنها هستم و زخمه بر گیتار دلم میزنم .
سلام امتحانات به خوبی و خوشی تموم شد و راحت شدم اما بدجوری دلم هوای دانشگاه رو داره چه میدونم شاید به خاطر اینه که تا دو ماه دیگه قرار نیست ببینمش اما عیبی نداره روزا که نبینمش شبا تو خواب که می بینمش خیلی دوسش دارم .این دفعه یه ترانه عاشقانه دارم یه ترانه که حس خوبی بهم میده:
به یاد تو
همش دروغه که میگن دیگه دوسم نداری
تو بگو که میخوای سر به سرم بذاری
با این کارات می خوای شب و روزمُ حروم کنی
انگاری دوس داری این بازی رو خودت تموم کنی
حاشا نکن عشق منو که یه روز رسوا شدم
ببین زورقی شکسته تو موج دریا شدم
همش خدا خدا میکنم که دوباره برگردی
ببین با طعنههات باهام چهها که نکردی
تو شبونههام فقط تو رو میبینم
تو بهونههام بازم کنارت میشینم
میخواستم دنیا همیشه به کامت باشه
دلم میخواد تا ابد افتاده به دامت باشه
بذار بگم ترانههام قربونی ناز نگات
بذار دلم آروم بگیره تو اون گرمی دستات
گناه گذشتههامو تو ببخش به رسم دلدادگی
نذار تو قمار عشقت ببازم به همین سادگی
این روزا دلم محتاج یه تبسمه عزیزم
به یاد تو از عشق و جنون لبریزم
میبخشید که دیر به دیر میام نزدیک امتحانات هست . این امتحانات عملی هم بدجوری ما رو از کار و زندگی انداخته عیبی نداره اینا هم تموم میشن.
هر چقدر دلم میخواد عاشقانه ننویسم میبینم نمیشه بدجوری دلم به دامش افتاده یه ترانه دارم یه اسم «رسوای زمون» داغ داغ هست همین چند دقیق پیش تو اتوبوس نوشتم اگر هم ایرادی داشته باشه دیگه ببخشید حتی فرصت اصلاح رو هم ندارم شاید بعدا اومدم و درستش کردمحالا اینو داشته باشید:
رسوای زمون
دلم بدجوری هواتو کرده
تو غربت ترانه دنبال تو میگرده
تنگ غروب خسته و تنها
صدات میکنم ای هم آشنا
ناز نگاتو به دنیا ارزون نمیدم
ستارهی عشقمو به آسمون نمیدم
بیا تو خاطرههای خط خطی
سراغی بگیر از من پاپتی
چه کنم چی بگم از کدوم بهونه
دوست دارم رو فقط یه بار بگو عاشقونه
اون لحظه حس میکنم تو بهشتم
اینو بدون سرنوشتمو به نام تو نوشتم
بی تو من کبوتری پر شکسته
تو نیستی کنج قفس تنها نشسته
تو آسمون آبی عشق تو یه ترانه
واسه داشتنت منم اون حس عاشقانه
اگه من جنگل خشک تو ببار
با حضورت سرم یه دنیا بذار
رسوای عشقم بین پیر و جوون
بازم رسواترم کن بدتر از رسم زمون
بعد از چند روز دوباره بودم هر از چند گاهی ترانههای عاشقانه هم به دل آدم میچسبه سعی میکنم وارد حیطههای دیگر ترانهسرایی هم بشم تا ببینم چی میشه متاسفانه عاشقانههای من یه جوری غریبونه است آخه تو این جور ترانه ها فقط خودم هستم دنبال یه سوژه ناب و تازه میگردم البته نوع عاشق شدن من هم تازه است به همین خاطر هم عاشقانه کم مینویسم البته خیلی هم دانشگاهیام این جور ترانهها رو بیشتر میپسندن .
تازه ۱۰ روز دیگه هم امتحانات پایان ترم شروع میشه فردا هم هم امتحان «مقاومت مصالح» دارم اما من اینجا نشستم دارم این پست رو واستون مینویسم عجب باحال هستم .
راستی من اکثر ترانههامو تو کلاسهایی که حال و حوصله درس و نداشته باشم مینویسم اگه فرصت بشه دوس دارم از خاطرات کلاسا و متلک پرانی ها و تیکه انداختن به استادها رو هم بگم البته از اون جایی که خیلی پررو هستم و از طرفی شایدم مهره مار دارم اکثر استادام هوای منو دارن یعنی کاری به کارم ندارن .
دریای دوست داشتن
تو این ساحل تنهایی برام همدمی نیست
واسه زخمای قلبم دیگه مرهمی نیست
خونه من پره از تنهایی و اندوه جدایی
برای دل عاشقم این که غم کمی نیست
تو ساحل عاشقی واسم یه ترانه باش
تو التهاب لحظههام یه شعر عاشقانه باش
باورم نداری و برای این یار گم کرده ره
بیا تو هم واسه برگشتنم یه بهانه باش
شبونههام بی عشق تو ستارهای نداره
سوختن ترانههام بدون تو شرارهای نداره
اشک و آه با من و دل هم خونه میشن
این ترانه هم بی تو برام لطف دوبارهای نداره
بیا تا در دریای عشق و صفا شنا کنیم
غرق نشیم و دلامون و باهم آشنا کنیم
بیا تو هم غریبونه برام زورقی باش
با زخمه بر گیتار غمو از دلامون جدا کنیم
حرفی بزن بگو از عشق و سادگی
ترانه بخون از شیدایی و دلدادگی
خوندن من یه ترانه بی صداست
تو هم قصه بگو از رهایی و آزادگی
تو دریای ذوست داشتن دل من تو رو میخواد
قاصدک عشق تو رو دیگه نمیدم به دست باد
الهی که زنده و پاینده باشی به نور عشق
خاطره ای باش در ساحل این دریای آزاد
امروزم اومدم آخه شاید فردا فرصت نشه بیام فردا روز تولد مادرمه به خاطر اینکه خیلی دوسش دارم . البته من چیزی ندارم که به عنوان هدیه واسش بگیرم به همین خاطر یه ترانه واسش گفتم این دوم ترانهای هست که واسش میگم .
تو تموم ناباوریام تو تنها باورم هستی واسه تموم شبای دلتنگی تو مرهم زخم دلم هستی اگه تو نباشی دنیا برام ارزشی نداره تموم خورشید و ماه و ستارههای آسمون فدای یه تار موی تو . دوست دارم به قد هفت آسمون الهی که هیش وقت سایهات از سرم کم نشه بازم میگم دوست دارم :
ترانه بانو
یه ترانه دارم میخوام واست بخونم
از عشق و وفا فقط قصه تورو می دونم
همیشه و همه جا یادت تو خاطرمه
واسه تموم ناباوریام عشقت تنها باورمه
خنده هات هیش وقت نمیره از یادم
منجی قلبمی وقتی که رفته بر بادم
مادرم ،ترانه بانوی آهنگ صدامی
تو شعرم تو تنها صدای آشنامی
تموم ترانههام فدای مهربونیت
دوست دارم با اون نگاه آسمونیت
ترانه بانوعهد وفا رو با دلم تو بستی
دوست دارم به قربون هرچی عشق و مستی
خوندن از مهر تو آرزوی دلمه
هرچی از خوبیات بگم بازم کمه
مادرجون دوست دارم قد تموم دنیا
این ترانه هم تقدیم تو با مهر و وفا