زخمه

وب نوشت های یکی که دیر رسیدن عادتش است ...

زخمه

وب نوشت های یکی که دیر رسیدن عادتش است ...

عاشقت نمیشوم ...

می‌بوسمت اما
عاشقت نمی‌شوم
که نه از لبخند براقت تبر بسازم
و نه از گیس‌هایت
ریسمان دار….
به مدار چشمانت نشسته‌ام عزیز
و همین جا که ایستاده‌ام خوب است
که دورتر
یخ می‌زنم و نزدیک‌تر
پر خیالم می‌سوزد.
همین‌جا ایستاده‌ام
و به هر کس
که در سیاه چاله‌ی چشمانت غرق می‌شود می‌خندم
که او
نه تو را
که دیوانگی را بوسیده است.
نه!!
عاشقت نمی‌شوم
یکی دیوانه شد….
یکی سر به کوه زد….
من اما می‌خواهم
در آغوشت بنشینم و
من و
شما و
دو استکان لبخند…..
می‌خواهم
بنشینیم و
به دل شوره‌های هم بخندیم و
دنیا را عصبانی کنیم.
می‌خواهم
وقت خداحافظی
تمام شویم

و دوباره با سلام بعد…

شروع

که نه چشمی تر شود
و نه دلی خراب
و نه سازی تا سحر بی‌خواب…
می خواهم ببوسمت اما
نه!!
عاشقت نمی‌شوم...

مهدی نژادقلی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد