کلاهم رو میذارم رو سرم و میزنم به خیابون تا به سرکارم برسم حال سوار شدن ماشین نداشتم تو گوشم امید میخونه:
با تو و عشق تو زنده بودم
بعد تو من خودم هم نبودم
بهترین شعر هستی رو با تو
مانده بودی اگر می سرودم ...
ترانه تموم میشه و یکی دیگه شروع میشه و منم زیر بارونم، گونه ام خیسه، نمیدونم از اشکامه یا قطرات بارونه، وایبرم رو روشن میکنم. از اون سر دنیا برام اس ام اس اومده تو چرا غمگینی؟، صدای حامی تو
گوشم میپیچه:
می دونی فرقی نداره گوش من یا چشم تو ...
یه صدا فقط میاد، صدای دل که بد شکست ...
همینی که هست !
سوار تاکسی میشم، خودمو ول میکنم تو صندلی عقبش و به بارون و سه شنبه و تـــــــــو فکر میکنم، چشام گرم میشه و تصویرت میاد جلوی چشمام، اس ام اس دیگه ای از یه دوست بزرگوار میرسه خوش بحال آنکس که میداند که نمیداند و باز صدای حامی تو گوشمه و قطرات بارون به شیشه میزنه و منم نمیذارم اشکام سر سره بازی کنن:
انگاری دلت گرفته آ خدا...
عیبی نداره، گوش نکن یا که نبین
تو فقط گریه بکن ...
گریه بکن تا که بباره آسمون
که بباره چشم من یا بغره گوش اون
تا بفهمه دل تو، تا صدامون برسه به آسمون
آ خدا!
دو تا سمعک واسه چشمام
دو تا عینک واسه گوش
آ خدا!