نگات میکنم، وقتی که
چشماتُ آروم میبندی
رو به نگام باز میکنی
اون چشماتُ، باز میخندی
تموم دلخوشیم اینه
تو چشمای تو بمیرم
من باشم و چشمای تو
همونجا آروم بگیرم
تو با چشمای عسلیت
واسه دلم ناز میکنی
من واست ترانه میگم
تو با تارت ساز میکنی
چشم عسلی تو نگام میکنی
نگات برام چه شیرینه
همین که یادت باهامه
خوشبختی برام همینه
بذار حسودا بدونن
من تو رو کم نمیارم
بذار از نگات دق کنن
وقتی که من تو رو دارم
چشم عسلی، چشم عسلی
وای که چقد دوسِت دارم
آخه که چقد حالم خوبه
وقتی که باز تو رو دارم
برای هر کی ترانه نوشتم به سادگی راهی شد ... بی خیال شاید زندگی همین ترانه های بی وفا هستند که نصیب من میشن و قسمت تو نمیشن ...