زخمه

وب نوشت های یکی که دیر رسیدن عادتش است ...

زخمه

وب نوشت های یکی که دیر رسیدن عادتش است ...

سیستم صوتی ...


پریروز سوار یه ناکسی پیکان شدم که راننده اش یه پیرمرد باحال بود، سیستم صوتی مدرن نداشت در عوض خاطره میگفت و زیر آواز از کارهای روحوضی قدیمی میخوند مث مرتضی احمدی
اما یه جاش از زبونم پرید که غم همه وجودمون رو گرفته و آقای راننده باحال با اون صدای گرمش خوند:
چه غم ز بی کلهی
چه غم ز بی کلهی
آسمان کلاه من است
زمین بساط و در دشت بارگاه من است

هیچی نتونستم بگم، اشک گوشه چشمم رو پاک کردم و منم باهاش هم نوا شدم و زیر لب میخوندم که گفت بلند تر بخون جوون:
اشک من ! خودتو نگه دار ،
نیا پایین منو رسوا می کنی
آخه غم تو میون جمعی ،
چرا تنها ، منو پیدا می کنی

می شکنی منو با نگاهت ، پیش مردم ،
آخه ای چشم سیاه
خون قلب منو هر شب ، جای باده ،
توی مینا می کنی


مسیر نیم ساعته ونک تا جمهوری برام انگار ده دقیقه طول کشید
بازم میگم سیستم صوتی مدرن نداشت تاکسیش هم سمند نبود اما خیلی لذت بخش بود اون تاکسی پیکان چراغ کوچیک فکر کنم مدل 60 یا 61 بود.
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد