زخمه

وب نوشت های یکی که دیر رسیدن عادتش است ...

زخمه

وب نوشت های یکی که دیر رسیدن عادتش است ...

یه جمعه آبی


امروز از اون روزهای جمعه است که خیلی دوسش داشتم و دارم. 18 آذر 90 رو برای همیشه ثبت میکنم. اون از صبحش که برام بهترین و دلنشین ترین لحظه رو رقم زد و فهمیدم که جسارت و دیوانگیم تمامی ندارد. خدایا ازت سپاسگزارم.
بعد از ظهر هم که با بروبچه های سپاس تو نمایشگاه تابلوهای نقاشی خانوم پروانه سپهری  و دیدن بچه ها بعد از چند وقت خیلی خوب بود. بعد از مدتها صدای دوست عزیز رو شنیدم که واقعا خوشحالم کرد. اما سورپرایز اصلی برد قاطعانه و عایل استقلال بود. وای دلم نمیاد سر بسر پرسپولیسیا بذارم اما آخر و عاقبت تیمی که مدیر عامل و مدیر فنی و مربی دستمال کش آخر همین میشه.



واقعا بعد از مدتها از ته دلم خوشحالم. بخصوص از حادثه صبح که بی نظیر بود برام. اما بردن پرسپولیس با سه گل هم واقعا عالی بود. خیلی حال کردم حال این استیلی موزمار اینجوری گرفته شد. هیچوقت یادم نمیره که خرداد 88 چطور تو مصلی خودش رو تام و جری میداد تا اینی که الان رئیس جمهوره، رئیس جمهور بشه یا اون پروین ملقب به علی دمبه که چجوری واسه دیدن این رئیس جمهور و مشائی اش، خودش رو به آب و آنیش میزد و آخرش هم دید و تو هیات مدیره راهش دادند. از مدیر عاملش هم که نگو حال آدم رو بهم میزنه که عکس سردارا رو پیرهن تیم میزنه تا بیشتر بگیره و به جیب بزنه. کلا از لنگی صفتها بدم میاد. خوشحالم که آبیهای عزیز اینا رو با آبکش یکی کردند آی حال داد آی حال داد.

راستی جای ناصر خان واقعا خالی بود تا به این دستمالها، مردانگی و مرد بودن رو یاد بده. واقعا جاش خالی بود.

نظرات 1 + ارسال نظر
مریم احمدنژاد 22 آذر 1390 ساعت 11:45

:))) گل گفتی.......
شاعر میگه : عزت جاوید اگر خواهی برو یکرنگ باش... قالی از صد رنگ بودن زیر پا افتاده است....

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد