زخمه

وب نوشت های یکی که دیر رسیدن عادتش است ...

زخمه

وب نوشت های یکی که دیر رسیدن عادتش است ...

خرداد بد من


از دو سال پیش خرداد دیگه برای من ماه ماتم شده است و امسال که انگار بیشتر روی سیاهش رو به ما نشان داده است. همان قدر که اردیبهشت برام زیبا و دلنشین و خوب بود، خرداد برایم دلگیر کننده است. اون از دوم خردادش که با خبر درگذشت ناصر خان اینگونه شروع شد و اینم از امروزش که تولد مادرم بود و صبح با شنیدن خبر مرد اخلاق سیاست ایران مهندس عزت الله سحابی حالم گرفته شد. تو یه هفته شده به طور فشرده حرفهایی شنیدم که کاش هیچ وقت نمیدیدم و نمیشنیدم.

کلا خرداد رو از دو سال پیش دوس ندارم. هر چی که به آخرش نزدیک میشیم باز یه "ندا" میگه که یادت نره "ما به خرداد پر حادثه عادت داریم"

خدائیش بچه های نسل بعدی وقتی بخوان حوادث خردادهای گذشته را بیاموزند کلی دهنش مورد عنایت قرار خواهد گرفت که چرا تو هی ماه این همه حادثه.

سر در وبلاگ رو به دستخط ناصرخان حجازی اختصاص دادم تا عمری به یاد مردونگیش باشم. هنوز با مرگ کنار نیومدم. هنوز باور نشده که عزت ایران هم رفت. مردی که آزادگی و ایرانخواهی را همیشه در زندگیش الگو قرار داده بود. ده سال پیش زنده یاد دکتر یدالله سحابی رفت و حالا پسر آزادمنشش هم به او و رهبر همیشه دلبسته اش دکتر مصدق پیوست.

روحشان شاد و یادشان سبز.



پی نوشت: هاله سحابی هم در اثر ضرب و شتم ماموران در هنگام تشییع پیکر عزت الله سحابی دچار ایست قلبی شد و در بیمارستان به پدرش عزت سحابی پیوست. خدایش بیامرزاد و چقدر خوشبخته آقا عزت که حالا هاله اش هم در کنارش است. امروز خیلی غمگینم حالم از این روزهای غمبار بهم میخوره. یازده خرداد نود چقدر غمباره.

نظرات 2 + ارسال نظر
دوست قدیمی 11 خرداد 1390 ساعت 01:30

سلام اکبر خان
راستش خدا همه درگذشتگان دلسوز انسانیت را بیامرزد هرکی میخاد باشه خدا از باطنش بیشتر از من وتو خبر داره
راستی دیکتاتور ممکنه چند روزی ادعای آزادی بکنه !!!!!!
اما جنسش عوض نمیشه!!!!!!!!!!!!!!!!
منم معتقدم اینایی که اردیبهشت و مرداد بدنیا میان ذاتا دیکتاتور بدنیا میان .... توهم که ماشالله بزنم به تخته ....بله....
چی شده تازگیا آزادی طلب شدی........نازنین

الناز 11 خرداد 1390 ساعت 15:47

سلام
بعضی وقتها اینقدر غم آدم زیاده که نمیشه با کلمات بیانش کرد... من الان همین جورم ...
هر بار که از خیابونهای اصلی شهر رد میشم و چماق داران رو کنار خیابون میبینم چیزی به قلبم فشار میاره و یه فریاد فروخورده هم به گلوم...
هم وطن گریه تو برای من یه مرحمه
هرچی اشکه رو زمینه برای این غصه کمه...

روحشون قرین رحمت

درود
دقیقا حال من هم این روزا اینگونه است. حتی مسافرت و ماموریتهای کاری هم حالم رو عوض نمیکنه.
تنها راهش رفتن و رفتنه.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد