ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
یه ترانه نوشتم که نمی تونم منتشرش کنم. درام از این همه خفقان می میرم. یه ترانه واسه امام حسین نوشتم و سه سال پیش گفتن مجوز نیمشه داد. واسه فاطمه زهرا نوشتم و گفتن اینم نمیشه. از چاه مولا نوشتم گفتن که اصلا حرفش رو نزن. اما از زیر دستشون در رفت و به آزادی مجوز دادند و جایی که نوشته بودم:
تو قفس واژه به واژه میمیره
باز مرغ عشقی به سکوت اسیره
هوای این شهر غم بار و تاریکه
این کوچه بن بست ساکت و باریکه
گفتن آفرین، بهترین تیکه ترانه ات همین است.
سال گذشته از عاشورا نوشتم اما فقط این بیتش رو می تونم منتشر کنم:
الله اکبر آهنگ شب ماست
یا حسین یا حسین ورد لب ماست
با شبای بدر و خیبر خفته ایم
با باکری یا حسین گفته ایم
برای سردار باکری نوشتم و گفتن که نمیشه.
از سال 81 به «نه» و «نمیشه» و «نمیتونم» عادت کردم دیگه از هر چی واژه منفی بدم میاد. دیگه سراغ ترانه نیمیرم آخه میگن ممنوعه باید خط قرمزها رو رعایت کرد و من هم که هیچ خط قرمزی رو نمیشناسم . من از هر چی که به رنگ قرمزه بدم میاد. قرمز یعنی خطر یعنی نرو جلو. از بچیگ از آژیر قرمز بدم میومد و بازم بدم میاد.
هم نفس تا رهایی از قفس
از هجوم سایه ها هم نترس
نگو از سیاهی، به سر میشه
شب دلواپسی، سحر میشه
پرم از واژه های ممنوعه. پرم از ترانه های خط شکن. اما نمیدانم چرا نمیشه نوشت و گفت و خوند.
از کوچ شبانه تا غم بامداد
قصه به یاد قلندر افتاد
بهای آزادی ، دیار مرگ
باز گوله گوله بارون تگرگ
عشق و خدا و نور، تو یه پستو
کی می دونه این پیام شاملو
آی شبونه های چله نشین
روزگار غریبی ست نازنین
اینان واژه هایی هستند که نمیشود خواند و نمیشود گفت و سرود.
و کلام آخر:
دیو شب دهنت رو واسه ترانه بسته
بغضی از سکوت به اون حنجره ات شکسته
سلام
توی همه جوامع برای برقراری نظم و انضباط و اجراء قانون یه سری خط قرمز وجود داره. اما این خط قرمزها امروز تو جامعه ما اونقدر زیاد شدن که محیطی رو که توش نفس میکشیم محدودتر و محدودتر کردن .تا جایی که حتی اندیشه ارو ازمون می گیرن و تو محبس ذهنمون ز ندانیش می کنند تا به شکل مقاله -ترانه- نقاشی- کتاب یا فیلم یا حتی یک جمله ساده درنیاد و بروز نکنه و تو و من و ما رو دچار خودسانسوری بکنه . اینجاست که خط قرمز جای خودشو به دیکتاتوری و خفقان میده و کسانی که تحملش میکنند مثل فنر فشرده یا آتش زیر خاکستری خواهند بود و منتظر تا شاید یک روز بیاید شاید...
یاد شعر زیبای مسعود سعد سلمان که در زندان نای سروده افتادم:
آتش است این بانگ نای و نیست باد
هر که این آتش ندارد نیست باد...
حرفهاتو گفتی وخوبم گفتی / کاش میشد ترانه هرکسی رو تا انتهای ترانه اش شنید/ سری به مطلب تازه من هم بزن از هدایت و موسیقی
میتوان کاسهی آن تار شکست
میتوان نغمهی آن ساز گسست
میتوان گفت هان، ای طبل گران
پس از این خاموش بمان
به چکاوک اما نتوان گفت مخوان
این شعر خوشگل بود ازش خوشم اومد گفتم اینجا هم برات بنویسمش
سلام. با همه اختلاف نظر ها ... به روزم...
سلام اکبر جان
احوالاتت؟
یادته یه بار فایل متنی تمام شعرهات رو بهم دادی؟
اون زمان هنوز زیاد باهم آشنا و صمیمی نبودیم!!!
گذشت اون روزها و گذشت
ولی حالا
هر وقت دلم بارونی و خاکستری میشه
مطمئنا شعرهای زیبای تو آرامش بخش من هست
....
موفق باشی
رفیق آسمونی من ....
لوگوی جدید مبارک مرد تنها !!!
خاک بر سرت اسم این ارجیفو گذاشتی ترانه ؟ حیف نون
دست گل شما هم درد نکنه بابت اظهار نظرتون
اکبر جان خسته نباشی بنظرم هر ترانه سرا و هر شاعری باید یه سبک جدید.حرف نو .همراه خودش بیاره تا متمایز باشه مثل سهراب که قطار رو اورد تو شعرش مثل خیام که با جسارت بود مثل حضرت حافظ که چند پهلو بود شعراش وحماسی بودن فردوسی تو ترانت چیز جدیدی ندیدم امید وارم نو اوری داشته باشی تو ترانه جدیدت
درود
مرسی از لطفتون.
منم با نظر شما موافقم
ولی فعلا ترانه دغدغه من نیست. این نوشته هم یه بهونه ای بود برای اینکه بگویم که هنوز خبری از آزادی نیست و قرار نیست به این راحتی ها نوشت.
اگه دوباره به ترانه روی آوردم حتما سعی خواهم کرد که رویکرد جدیدی بهش داشته باشم.
البته بیشتر ترانه هام فعلا قابل انتشار نیستند.