زخمه

وب نوشت های یکی که دیر رسیدن عادتش است ...

زخمه

وب نوشت های یکی که دیر رسیدن عادتش است ...

خیال نقش تو


خیال نقش تو در کارگاه دیده کشیدم

به صورت تو نگاری ندیدم و نشنیدم
اگر چه در طلبت همعنان باد شمالم          
به گرد سرو خرامان قامتت نرسیدم
امید در شب زلفت به روز عمر نبستم          
طمع به دور دهانت ز کام دل ببریدم
به شوق چشمه نوشت چه قطره​ها که فشاندم          
ز لعل باده فروشت چه عشوه​ها که خریدم
ز غمزه بر دل ریشم چه تیر ها که گشادی          
ز غصه بر سر کویت چه بارها که کشیدم
ز کوی یار بیار ای نسیم صبح غباری          
که بوی خون دل ریش از آن تراب شنیدم
گناه چشم سیاه تو بود و گردن دلخواه          
که من چو آهوی وحشی ز آدمی برمیدم
چو غنچه بر سرم از کوی او گذشت نسیمی          
که پرده بر دل خونین به بوی او بدریدم
به خاک پای تو سوگند و نور دیده حافظ          
که بی رخ تو فروغ از چراغ دیده ندیدم


حضرت حافظ



امسال برخلاف همیشه که خودم فال حافظ می گرفتم یکی از دوستان برام فال حافظ گرفت. خودش میگه که همیشه درست از آب در میاد و منم به حرفش ایمان دارم. حس خوبی داره این غزل. از جنس غزلهایی است که خوب میشه دوستش داشت. فقط همین

نظرات 1 + ارسال نظر
الناز 3 دی 1389 ساعت 00:16

خیال نقش تو در کارگاه دیده کشیدم
به صورت تو نگاری ندیدم و نکشیدم
هوای خواجگیم بود بندگی تو جستم
امید سلطنتم بود خدمت تو گزیدم

{گل}

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد