زخمه

وب نوشت های یکی که دیر رسیدن عادتش است ...

زخمه

وب نوشت های یکی که دیر رسیدن عادتش است ...

خورشید خاتون

خورشید خاتون، غروبت رو بیشتر از طلوعت دوس دارم واسه اینکه بعد از غروب تموم شب دلخوشم به اینکه کی طلوع می کنی؟ اما بعد از طلوع همه روز  دلهره اینو دارم که کی وقت غروبت  میشه؟

(خب اینم از افاضات خود خودم هستش، چیکار کنم که مجبورم از خودم جملات قصار در کنم)

نظرات 5 + ارسال نظر
الناز 26 مهر 1389 ساعت 12:56

سلام

غروب رو با همه دلگیر بودنش دوست دارم چون سرآغاز سکوت تاریکی و آرامشه

{گل}

درود الناز خانوم
تا حدودی باهات موافقم
اما من اصولا هیچ میونه خوبی با سکوت و آرامش ندارم. شاید برای اینه که هیچوقت نداشتمشون و از رسیدن بهشون می هراسم

کمال 27 مهر 1389 ساعت 00:51 http://baroonedeltangi.blogsky.com

از قیافه ی خورشید خانم مشخصه که از شخص شخیص جناب عالی انتظار داره زیر سیکل صحبت کنید
دیگه بنده از سر خیر خواهی این راز نهان رو عیان کردم
تصمیم نهایی با خودتان
ولی خودمونیم جمله ی باحالی بود
یه خورده از اینا به ما تلپاتی کنید لطفا

کمال جان خب بلوتوث دلم خراب شده نمیتونه چیزی رو به کسی سند کنه.
نه بابا بعید میدونم خورشید خانوم چنین چیزی رو بخواد

شادی 27 مهر 1389 ساعت 12:51 http://anroozha.blogfa.com

وقتی به وبلاگ شما رسیم نا آشنا بودم خواندمتان و با نوشته های خوب شما آشنا شدم و خوشحال شدم از اینکه دست خالی بر نگشتم

منم خوشحالم که شما راضی و خرسند از اینجا دیدن کردین

رامین 27 مهر 1389 ساعت 18:50 http://raminramin.iranblog.com

یه روز یکی میره بقالی، میگه: آقا صابون داری؟ میگه: آره . مرده میگه: پس لطفا دستات رو بشور، به من یه کیلو پنیر بده


به ما هم سر بزن خوشحال میشیم

ممنون از لطفتون حتما سر خواهم زد

قلی 28 مهر 1389 ساعت 22:23

مثل پنجشنبه صبح که از صبح جمعه باحالتره
مثل 27 اسفند که از1 فروردین باحالتره
مثل من که منتظر فردام

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد