زخمه

وب نوشت های یکی که دیر رسیدن عادتش است ...

زخمه

وب نوشت های یکی که دیر رسیدن عادتش است ...

آی نازنین مریم


آی گل سرخ و سفیدم کی می آیی
بنفشه برگ بیدم کی می آیی
تو گفتی گل درآید من می آیم
وای گل عالم تموم شد کی می آیی


باورم نمیشه آخه یه ساله که وقتی تو زنگ میزنی این ملودی صداش به گوش میرسه. یادت میاد جان مریم؟


جان مریم چشماتو وا کن ، منو صدا کن
شد هوا سپید ، در اومد خورشید
وقت اون رسید که بریم به صحرا
آی نازنین مریم


جان مریم چشماتو وا کن مگه قرار نبود دوتائی به استقبال خورشید بریم پس چرا تو دیگه چشاتو وا نمیکنی؟ یادت میاد گفتی منم با شماها سبز میشم و با شماها میخونم  «شد هوا سپید، در اومد خورشید»؟


باز دوباره صبح شد ، من هنوز بیدارم
کاش می خوابیدم ، تو رو خواب می دیدم
خوشه غم توی دلم زده جوونه دونه به دونه
دل نمی دونه چه کنه با این غم
آی نازنین مریم


خب جان مریم صبح شده و من بیدارم اما تو که دیشب خوابیدی خب چرا؟ مگه قرارمون این بود؟ آره خوشه غم تو دلم جوونه زده، خب تو بگو چیکار کنم با این غم آی جان مریم؟


بیا رسید وقت درو ، مال منی از پیشم نرو
بیا سر کارمون بریم ، درو کنیم گندما رو
بیا بیا نازنین مریم ، نازنین مریم
آی مریم مریم ، ای نازنین مریم


مگه نمیبینی گرمای امرداد رو؟ میگن نگو مرداد آخه مرداد یعنی مرگ و امرداد یعنی زندگی یعنی میخوای بگی وقت درو وقت مرداده؟ جان مریم چشماتو وا کن.


محمد نوری رفت و من موندم و زمزمه مریم نازنین که یه ساله که وقتی کم میارم میخونم «جان مریم چشماتو وا کن ، منو صدا کن». مریمم میگه این یه نشونه است که جان مریم یعنی رفت و من چقدر امروز غمگینم.

دیدی مریم که چه زود امیدوار میشوم و زودتر ناامید میشوم .دیدی که هفته شادیبخش قبلم امروز غصه دار شد.

یاد محمد نوری همیشه در دلهای ما سبز است آخه اون با دل آدمها کار داشت و کسی هم که سر و کار با دل باشه مگه فراموش میشه؟

نظرات 10 + ارسال نظر
ن.عبدی 10 مرداد 1389 ساعت 21:00 http://nedaiefarda.blogsky.com

درود
درود خدا بر همه آنان که بر دلهای بندگان خدا رنگی از عشق پاشیدند و یادگاری به پهنای تاریخ در دلها کاشتند و رفتند و چه زود یادمان می روند و وقتی رفتند تازه یادمان میاید که بعضی ها بودند در میان ما و ما...

آره یادش همیشه همراه ماست

سلام اکبرجان
خدایش بیامرزد
این قضیه هم ترانه شدن با افشین سرفراز چیه؟ درحد حرفه یا قطعی شده
این سبزهم یه ذره بی روحه
وقت کردی بهم سر بزن
موفق باشی

درود مهرداد جان
فعلا یه صحبتهایی با هم داشتیم اما هنوز قطعی نشده.
خب دیگه این سبز رو نمیشه کاری کرد
حتما سر می زنم
من یه هفته بود اینترنت نداشتم

مریم* 10 مرداد 1389 ساعت 23:35

فقط اشک ریختم عزیزم..حرفی نمیتونم بزنم

میدونم عزیزم

مسعود 11 مرداد 1389 ساعت 00:20

سلام
اکبر جان چه طوری؟
رفتن بزرگانی چون نوری برای ما ضایعه یی است؛ که نمی فهمیدمش و آن گاه که می روند با آهی و تاسفی بر این "نبود" افسوس می خوریم.
نوری و دیگر هنرمندان تا این جهان به جاست می مانند و این ماییم که می رویم.
مگر هایده ی بزرگ مرده است؟
مگر قیصر رفته است؟
مگر...
تا نوای خوش و زیبایی محور این عالم است اینان پابرجایند و این ماییم که باید فکری به حال خویش نماییم.

یادش گرامی

زنده باشی و سبز

درود مسعود جان
بد نیستم و روزگار سر میکنیم
باهات موافقم
وای بر حال ما

الناز 11 مرداد 1389 ساعت 16:29

سلام

صدای مخملی و پر احساسی داشت
آهنگ جان مریمش جزء اولین ترانه هایی بود که من حفظ شدم

حیف... خدا خوبها رو گلچین می کنه
روحش شاد

{گل}

درود الناز خانوم
مرسی
من اما جان مریم رو جور دیگه دوست داشتم
روحش شاد

Mohsen 13 مرداد 1389 ساعت 01:18

سلام اکبر. حالت خوبه؟ چه خبر؟ بعد از 6 ماه اومدم تا یه چیز رو یاد اوری کنم: هیچی نــــــــــــــــــیستی. باشه پسر خوب؟ حالا هی بگو چرا سر نمیزنی!!!؛

درود بر محسن دودره باز قهار
نیستی بابا جان
تعطیلات خوش میگذره؟
چی گفتی؟ نمیبینمت
یعنی ریز می بینمت
اصلا سر نزن

منصوره 14 مرداد 1389 ساعت 02:03 http://zakhmeh2010.blogspot.com

آنقدر زیبا نوشته ای که اشک به چشمانم آوردی.با هر سطر نوشته ات صدای او در گوشم طنین انداز شد... همیشه سرزنده و شاد باشین و قلمتان نیرومند

مرسی از لطفتون
شما هم همیشه سبز و سرفراز باشید

سلام خدمت دوست عزیزم اکبرخان
صدای استاد نوری یادآور خاطراتی بس زیبا از کودکی ام است
خدایش بیامرزد
سبز بود جاودانه سبز شد.
بعد از دوری چندین روزه بهتون سر زدم
چه خبر؟خوش میگذره تعطیلات؟آب و هوای اونورا خنکه؟
نوشته این پستت خیلی قشنگ بود هوای مارو بارونی کردی
سن قوربان اولاروم
یا علی

الناز 16 مرداد 1389 ساعت 11:47

متوجه شدم

محسن 16 مرداد 1389 ساعت 20:02

هییییییییییییییییییییییییی پسر! چی کار کردی؟ تک خورییییییییییی؟ هااااااااااا؟ کجا دیدیش؟ البته من خونه ام. اگه هم خبر می دادی باز نمی تونستم باهات بیام به هر حال، اخبار کامل رو از تو میخوام

خب دیگه من اساسا تک خورم بخصوص که پای دیدار مهندس زمان در وسط باشد به همین خاطر به کسی چیزی نگفتم. حدس زدم که اینجا و نزنگیدم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد