زخمه

وب نوشت های یکی که دیر رسیدن عادتش است ...

زخمه

وب نوشت های یکی که دیر رسیدن عادتش است ...

غریبه


غریبه


نمیشه ازتو دور باشم
وقتی که در کنارمی
نمیشه خزون بشم گر
چه تو هنوز بهارمی

خواستن تو یه معجزه
بود واسه همه وجودم
با خیال تو شب و روز
باز ترانه می سرودم

با هر کی بودم اسم تو
جاری بود رو لبای من
هر جا که بودم عکس تو
بود تو قاب چشمای من

بگذر که دیگه خنده هم
با لبام غریبه گشته
ببین با جوهر اشک رو
گونه هام غمو نوشته

نمیدونم کی به آخر
میرسه این غم سرنوشت
کی میخواد دوباره بگه
از اون چه بر سرم گذشت

غریبه ام با خودم و
با دنیای بی تو بودن
رفیق مرگم در غم و
عذاب بی تو سرودن


«اکبر یارمحمدی»


سالها پیش فکر کنم 83 بود که این ترانه رو نوشتم. یکی از مواردی که تو این چند ساله از همه پنهونش کردم همین حس ترانه سازیم است به دلیل اینکه چند وقتیه که آنگونه که عاشقانه باید بسرائم ترانه ای نمی نویسم. این ترانه رو خیلی دوس دارم. موقع گفتن این ترانه حس خوبی داشتم و جز اون ترانه هایی بود که براش مجوز هم گرفته بودم حتی تا ملودیش رو هم خودم ساخته بودم و با گیتار زده بودم و اتودش رو هم خودم خونده بودم اما سال 86 تصمیم گرفتم همشون رو پاک کنم و چیزی از اون ملودی و اتود نمونده است. اما این روزها فکر میکنم بهتر از اون موقعها می تونم بخونم و اجراش کنم. شاید دوباره که یه گیتار نو گرفتم و تو خونه خودم این کارها رو دوباره بازسازی کنم.

عصر جمعه ها چقدر دلگیره. مطلب قبلیم به خاطر یه عکسی بود که یه جایی دیدم و داغ دلم رو تازه کرده بود نوشته بودم و هیچ هدف سیاسی و این جور مسائل نداشتم.

یه ترانه در آخرین روزهای 88 نوشته بودم اما فعلا ترجیح میدم به حال و هوای 88 برگردم که کلا توش خیلی کم ترانه نوشتم شاید 5 تا هم نشد و خوشحالم که زود تموم شد.

نظرات 11 + ارسال نظر

زیبا بود...
سر بزن به من....
منتظرم...

مهدی 20 فروردین 1389 ساعت 16:12 http://spantman.blogsky.com

سلام یادمه 2 سال پیش تو وبلاگ زخمه اصلی نوشته بودی دیگه می خوام با وبلاگ خداحافظی کنم اما میبینم که پشیمون شدی
ای ول

الناز 21 فروردین 1389 ساعت 01:12

غریبه تو از راه دور اومدی
غریبه تو از پیش نور اومدی
غریبه به جون هردومون قسم
که تبار عاشقا کم شده کم

حیفه این همه احساس و استعداد نیست؟ خوشحالم که دوباره به فکر بازسازیشون افتادین.
سال ۸۸ کلا سال بدی بود و مسایل سیاسی همه رو تحت تاثیر قرار داد حتی من هم حوصله نوشتن دو خط کلام ساده رو هم نداشتم هنرمندهایی مثل شما که جای خود دارند.
به امید اینکه امسال سال بهتری باشه برای همه
{گل}

الناز 21 فروردین 1389 ساعت 01:16

راستی یادم رفت بگم به نظرم میشه رسید و باز هم عاشق بود
اگر انسانها می تونستند همیشه تو همه لحظات زندگی عاشق باشند اونوقت میشد که در وصال و فراق هم عاشق بود

ندا 21 فروردین 1389 ساعت 08:40 http://nedaiefarda.blogfa.com

اون عکس و اون ترانه خیلی به هم می آن. عکس اورک منو سیخماخ کرد.

غریبه ام با خودم و
با دنیای بی تو بودن
رفیق مرگم در غم و
عذاب بی تو سرودن
وای سلام اکبر جان چه زیبا نوشتی استاد شاعر هم بودی و رو نمیکردی درود هنرمند .

سلام ... دوباره بخونش ... خوبه ...

یه نفر 23 فروردین 1389 ساعت 00:18

منم سال 86 همه نوشته هامو به استثنای چند تا ریختم تو شهرچایی

عکاس 23 فروردین 1389 ساعت 03:53

سلام اکبر
اینکه دیگه ذوق شعر وترانه نداری
بخاطر اینه که قاطی کردی اونم بدجوری
خوب انشالله درست میشی
هرچند امیدی هم بدرست شدنت نیست
راستی یه پست جهت سو استفاده از سخنان شهید باکری زده بودی
خواستم بگم اگر باکری زنده بود حتما دشمن اون هم بودی حالا که نیست ازحرفاش استفاده بنفع منظور میکنی
تو خودت با همفکرات جز دسته خون بدل کن.. باقیمونده های جنگی ....شیطون
الکی هم شعار زنده باد مخالف من نده
حنای شما دیگه پیش خودتون هم رنگشو باخته
جناب دیکتاتور و حامی دیکتاتور
یه فکری به زندگی خودت بکن عذب اوغلی
عزت زیاد و.....

وقت ندارم جوابی واسه حرفهای شما بدم.
فقط تائید میکنم تا افراد دیگر با نظرات گهربار شما بیشتر آشنا شوند.

سلام با مصیبت نامه ای به روزم دوست خوبم

ندا 24 فروردین 1389 ساعت 10:20 http://nedaiefarda.blogfa.com

هر چند خودت هم می بینی ولی داستان تموم شد حتماً بخونیدش

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد