زخمه

وب نوشت های یکی که دیر رسیدن عادتش است ...

زخمه

وب نوشت های یکی که دیر رسیدن عادتش است ...

مسلمانم آرزوست

این نوشته پائین دلنوشته ای است برای یک کارکتر سینمائی. امشب بعد از دیدن فیلم کتاب قانون دلم بد جوری گرفت. انصافا آقای رحمانیان فیلمنامه خوبی نوشته بودند و آقای میری هم خوب ساخته بودند. بد جوری با نقش آمنه (ژولیت) احساس همدردی کردم به همین خاطر تصمیم گرفتم بعد از مدتها بنویسم و مخاطبم نیز آمنه باشد. حرفهای دلم بود که خیلی وقت بود نمیتونستم بگم و حالا با این زبان نوشته ام. عنوان مسلمانم آرزوست رو از شعر «دی شیخ با چراغ همی گشت گرد شهر / کز دیو و دد ملولم و ٫ انسانم آرزوست» حضرت مولانا گرفتم با اینکه در این شعر قافیه ای با این عنوان نیست اما با الهام از این شعر نوشتم که : مسلمانم آرزوست.


پی نوشت: متن اولیه را به کمک دوست بزرگواری ویرایش کردم و اصلاح شده اش را الان اینجا گذاشتم. از این دوست بزرگوار بسیار سپاسگزارم

 

 

 

درود آمنه جان

 

نمیدانم کجائی اما ازت سپاسگزارم که نشانم دادی چه کسی مسلمان است. خوشحالم که امشب چیزهایی را خاطرم آوردی که هر روز می بینم و چشم بر رویشان می بندم.

آری من مسلمانم و تو تازه مسلمان. من وقتی که نوزاد بودم در یک گوشم اذان خوانده اند و در گوش دیگرم اقامه گفته اند. ما مادرزاد مسلمانیم و تو به قول خودت در جاهلیت بودی.

راستی اسم آن کتابی که در دستت بود ،چی بود؟ برهان، قرآن، کتاب ؟ چی بود؟

آره کتاب قانون بود.

کتاب زندگی بود.

میدانی ما از این کتاب استفاده های بهتری می کنیم .

مثل تو نیستیم که برای زندگی از او استفاده کنیم.

 ما برای زندگی از کتابهای مفاتیح الجنان و هزاران کتاب اخلاق من در آوردی دیگر  که آداب مستراح رفتن و استحمام و هزاران امور زندگی را بهتر از قرآن به ما یاد می دهد، استفاده می کنیم.

قرآن برای بوسیدن و بدرقه کردن مسافر استفاده می شود همان چیزی که در اول این تصاویر (صحنه ها)دیدیم که چگونه رحمان را راهی کرد.

ما بر سر امواتمان قرآن میخوانیم،تا مستوجب آمرزش خداوند گردند.

 تو که نمیدانی خواهر من، ما وقتی زنده ایم فرصت این کارها را نداریم که بخواهیم قرآن بخوانیم ولی وقتی مردیم وراث مان یه عده قاری رااجیر میکنند تا بر سر قبرمان تنبلی های ما را جبران کنند تازه معتقدیم قرآن خواندن برای اموات ثواب زیادی هم دارد.

گفتی تفکر بر آیات قرآن؟

شوخی میکنی خواهر من.

 ما حتی فرصت خواندنش را نداریم چه رسد فرصت تدبر و تفکر بر آیاتش .

نه خواهرم چنین چیزی نمیشود.

قرآن خوب است برای کسی که تازه خانه خریده است تا با آوردنش و گذاشتن برسر طاقچه یا کمد باعث جاری شدن برکت به خانه بشود . تازه نمونه هایی کوچک از آن  را هم چاپ کرده ایم و در اتومبیل مان میگذاریم تا از قضا و قدر در امان مان بدارد.

آهان یادم رفت بگویم  سر سفره های  عقد ازدواج مان  هم یک جلد نفیس آن را گذاشته ایم که هدیه اش هم کم نیست و گاها زر نگار استبه امید آنکه  زندگی مشترکمان برکت داشته باشد اما خواندن و تدبر کردن در آیاتش را؟نه وقت نداریم .

شاید از دستوراتش در زندگی مشترکمان استفاده کنیم.گفتم شاید با اطمینان نمی توان گفت.

آمنه جان تو تازه مسلمانی!

 نمیدانی که ما مسلمانها چه آداب نیکویی داریم.

 ما غیبت نمیکنیم مگر اینکه طرف مستحق غیبت باشد(لا تجسسوا و لا یغتب تبصره داره شاید نمی دانی)

 یعنی جزو کفار باشد غیبتش ایرادی ندارد

تازه دروغ هم نمیگوییم

 مگر مواقعی که به صورت مصلحت لازم باشد برای دفع شر و فتنه از آن استفاده میکنیم.

خواهرم!

 تو نمیدانی که حتما باید حرف ح از مخرج درستش ادا شود والا خدا قبول نمیکند که رحمانش را رخمان یا رهمان بگوئیم.

این را علمای دینمان به ما یاد داده اند.

 اما در آن کتابی که در دستانت  داشتی خداوند میفرماید

 ما را بخوانید تا شما را استجابت کنیم،

اما نگفته چگونه بخوانید، نگفته حتما باید آداب و مراسم خاصی را بجا بیاوریم. بلکه حتی اگر از قلبمان نیز بگذرد خداوند ندایمان را می شنود و پاسخ میدهد

 اما ما برای پاسخ به وسواس های مان نسخه هایی چاپ کردیم تا کارمان را راحت کرده باشیم هزاران ادعیه ساختیم تا شب جمعه ها و بعضی شبها کنار هم  و باهم بخوانیم تا گناهی برایمان باقی نماند و چوب خط گناهان مجازمان پر نشود آخر میدانی می شود گنه کار بود و توبه کرد و توبه شکست و باز هم گناه کرد

تازه خودمان هم نمیخواهد بخوانیم

بلکه می شود یک عده را استخدام کرد تا برایمان بخوانند .

تازه آخرش هم یک روضه حضرت عباس می خوانند تا با اشک ریختن گناهانمان پاک گردد.

 می بینی ما چقدر کار خدا را راحت کرده ایم؟

تازه بعضی از شبها از قرآن برای گذاشتن بر سر استفاده میکنیم(شبهای قدر)

 آخر میگویند شب قدر بهتر از هزار ماه است و قرآن بر سر گذاشتن ثواب زیادی دارد.

بهرحال این هم از استفاده های این کتاب خوب است و نو چه میدانی از خواص این کتاب قانون زندگی در دنیا.

آمنه جان بسیار ازت سپاسگزارم

 که برایم یادآوری کردی که ما چقدر مسلمانان خوبی هستیم.

 راستی یادم رفت بگویم تو هنوز بعضی از آداب مسلمانی را خوب نمیدانی.

وقتی خداوند برای انسان بودن همه ارزش یکسانی قائل است.

و میگوید(ان اکرمکم عندالله اتقیکم) هر کس با تقوا تر است به من نزدیکتر است، ما خودمان را به زن و مرد تقسیم کردیم و برای مردانمان امتیازات ویژه قائل شدیم در حالی که خداوند هیچ جای کتابش برای مردها امتیاز ویژه ای قائل نشده است و همیشه از ضمایر جمع برای زن و مرد استفاده می کند حتی در داستان آفرینش انسان هم میگوید ابلیس آنها را فریفت و نمیگوید که اول زن یا مرد را فریفت بعد دیگری را.

تازه خودمان را مجاز کرده ایم هر گونه کار خلافی انجام میدهیم با استناد به روایات جعلی کلاه شرعی درست کنیم تا مبادا فردا ما را به بهشت راه ندهند.(نه ببخشید فردایی را که معتقد نیستیم تا مردم ساده اندیش را بفریبیم که از خدا ابا داریم).

خواهرم حالم خوب نیست.

دلیلش بسیار واضح است .

در کشوری مسلمان زندگی میکنم که مسلمانی در آن آرزویم است.

اسلام به ذات خود ندارد عیبی هر عیب که هست از مسلمانی ماست.

خود خدا را فراموش کرده ایم و هزاران خدای جعلی برای خودمان ساخته ایم.

برای بدست آوردن ثروت و شهرت حاضریم هزاران دروغ بگوییم.

 زیر آب این و آن را بزنیم.

 و به هر کسی تهمت ناروا  بزنیم و از غیبت کردن هم ابایی نداشته باشیم.

 عمری را اینگونه زندگی میکنیم و آخرش هم با صاف کردن مالمان (خمس مال حلال ممزوج به حرام) به خانه خدا مشرف می شویم تا حاجی شویم و تازه مسلمان.(همانند روزی که از مادر زاده شده ایم)

راستی آمنه جان!

 تو آن کتاب را بهتر از ما خواندی مگر خدا جائی گفته که به خانه نیاز دارد؟ خانه دل را خدا خود بنا نهاد و خانه کعبه را ابراهیم خلیل الله.

راستی من خوانده ام که خدا می گوید که من از رگ گردن به شما نزدیکترم آیا تو میدانی چرا این خدا برای خودش خانه ای ساخته است تا مردم گرداگرد آن عبادتش کنند؟

خواهرم ما در جنگ هشت ساله فرماندهانی داشتیم که مکه نرفته بودند و لی حاجی بودند یعنی حاجی صدایشان می کردند. مگر میشود کسی که به حج مشرف نشده است حاجی باشد؟

 من نمیدانم خواهرم چرا این سوالها اینگونه در من جولان میدهند و من پاسخی ندارم؟

راستی خواهرم در کتاب خدا چیزی در مورد کتک زدن هم کیش و هموطن چیزی گفته است؟

 در مورد تجاوز به زندانی چه؟

 آخر من در این چند وقت اخیر در کشور اسلامیمان شنیده ام که از این اتفاقات افتاده است.

تازه دیده ام که یک نفر که لباسی پوشیده است که می گفتند حافط مال و ناموس کشور است یک دختر جوان را با باتوم می زد.

نه خواهرم، بهتر است حرف سیاسی نزنیم.

 ما در کشوری هستیم که مسلمانان در آن اکثریت است اما نمیدانم چرا همیشه هر جا بوده ام مواد مخدر و مشروبات الکلی هم وجود دارد و خیلی ها پنهانی از آن استفاده می کنند.

 مگر خوردن شراب حرام نیست؟ نمیدانم شاید نیست که خیلیها می خورند.

آری خواهرم ما بخت خویش را در این شهر آزموده ایم.

میدانم که حافظ را خیلی دوست داری کاش این غزل حافظ را نیز یک بار دیگر بخوانی تا معنای مسلمانی ما را بهتر درک کنی. انگار حضرت حافظ خیلی بهتر از خود ما احوالمان را به ما نشان داده است.

 

 

دانی که چنگ و عود چه تقریر می‌کنند

پنهان خورید باده که تعزیر می‌کنند

 

ناموس عشق و رونق عشاق می‌برند

عیب جوان و سرزنش پیر می‌کنند

 

جز قلب تیره هیچ نشد حاصل و هنوز

باطل در این خیال که اکسیر می‌کنند

 

گویند رمز عشق مگویید و مشنوید

مشکل حکایتیست که تقریر می‌کنند

 

ما از برون در شده مغرور صد فریب

تا خود درون پرده چه تدبیر می‌کنند

 

تشویش وقت پیر مغان می‌دهند باز

این سالکان نگر که چه با پیر می‌کنند

 

صد ملک دل به نیم نظر می‌توان خرید

خوبان در این معامله تقصیر می‌کنند

 

قومی به جد و جهد نهادند وصل دوست

قومی دگر حواله به تقدیر می‌کنند

 

فی الجمله اعتماد مکن بر ثبات دهر

کاین کارخانه‌ایست که تغییر می‌کنند

 

می خور که شیخ و حافظ و مفتی و محتسب

چون نیک بنگری همه تزویر می‌کنند

«خواجه محمد حافظ شیرازی»

 

 آمنه جان باز هم ازت سپاسگزارم که یادآوری کردی که مسلمانی یعنی چه. کاش این کتاب قانون الهی که تو همیشه بهش استناد میکردی دوباره بر زبانها و افکار ما جاری شود.

نظرات 23 + ارسال نظر
بهشت 15 اسفند 1388 ساعت 08:22 http://nochagh.blogsky.com

سلام اکبر جان پسر خواهر خوبم(و پسر خوب خواهرم)
من از اینکه همه وبلاگم را ترکاندم هیچ متاسف نیستم وقتی از خودم به شدت بدم آمد که هیچ تاثیری بر جهان اطراف خود ندارم و یه سری رفتار هایی دارم که نمی پسندم وبلاگم را به عنوان اولین خط دفاعی از شخصیتم ترکاندم ممکن بود باز هم پیشروی کنم یه روز دیگه ام همه مدارک گذشته ام را و یک روز همه ورق های پایان نامه ام را به عنوان اعتراض چنین کردم در استعداد من خودکشی هم هست نمی خواهم بر گردانم شان و اما نظرم راجع به مطلب قشنگی که نوشتید سر صبر می خوانم و نظرمیدم

درود بر شما
مممنون از بابت این همه لطفی که نسبت به من داشتین.
همیشه پاینده باشید.

حسین زمان 15 اسفند 1388 ساعت 09:09 http://www.hosseinzaman.com

اکبر عزیز سلام

مطلبت را خواندم و آنچه بیش از هر چیز نمایان است صداقت و دلسوزی است که در نوشته شما وجود دارد .امیدوارم خداوند به همه ما توفیق شناختش را عطا فرماید تا با شناخت درست و صحیح او و قرائت دقیق و اصولی از اسلام عزیز راه را پیدا کنیم و بر روی هر چه نا امیدی و یأس است خط بطلان بکشیم .

درود آقای زمان عزیزم
ممنون از لطفی که نسبت به من داشتید امیدوارم همان گونه که شما گفتید بتوانیم با شناخت صحیح اسلام خط بطلانی بر یاس و ناامیدی بکشیم.

محسن سخندانی 15 اسفند 1388 ساعت 09:30

سلام اکبر جان
من هنوز فیلم کتاب قانون رو ندیدم.آمنه هم نمیشناسم.اما انصافا حق مطلب رو خوب ادا کردی. به قول ما شیرازیها دستت طلا.دمت گرم.

درود محسن جان
ممنون از لطفی که نسبت به من داشتی.
همیشه سبز و سرفراز باشی.

بهشت 15 اسفند 1388 ساعت 09:46 http://nochagh.blogsky.com

آنچه با آمنه در میان گذاشته ای خواندم مث اینکه سرت را گذاشته باشی رو شونه های یه تازه مسلمان با اراده و بخواهی دلداریت دهد البته او با سلامت نفس خود میتواند تکیه گاه خوبی باشد ولی دلتنگی هایت پر.ده نشده و ناب نشده لطف کن یکبار دیگر آنچه را بی اختیار بر قلمت روان شده بازنگری کن شاید لازم باشد در تلطیف نوشته خود بکوشی من نیز سعی خودم را می کنم با لطافت بخوانم. با بعضی فراز های آن نتوانستم ارتباط برقرار کنم.به هر حال شکر خدا که تلطیف روحیه شدی راجع به برای الی هم مطلبی بنویس

درودی دوباره
سعی میکنم راهنمائی هایتان را در نوشته هایم لحاظ کنم.
در مورد درباره الی هم اگر فرصتی باشد حتما خواهم نوشت.
موفق باشید.

ندا 15 اسفند 1388 ساعت 10:24 http://nedaiefarda.blogfa.com

سلام
نه ببخشید درود
منم این فیلمو تازه دیدم نه یک بار که سه بار نگاهش کردم تا همیشه به یادم بمونه. از کند ذهنی نبود، از سر ...
بگذریم
حق با توست آمنه جان
اینجا مسلمونها با تمام مسلمونهای جهان متفاوت هستند. اینجا مسلمان به کسانی دیگر می گویند! پست قبلی تو هم بعداً می خونم فردا چاپ دارم دیروز هم اینترنت نداشتم در ضمن درسته اینطوری قبلاً ننوشته بودی اما از قلم زیباتون برمی اومد که اینچنین هم بتونی بنویسی

درود بر شما
مرسی
سه بار دیدن کافی نیست بلکه باید تو خاطرمان حک شود چرا اینگونه شده است.
باز هم ممنون.

فریاد بی صدا 15 اسفند 1388 ساعت 12:46 http://fateme2.blogfa.com

سلام آقای یارمحمدی من از وبلاگ آقای دیناوند به اینجا اومدم دل نوشته هاتون خوندم من ه کتاب قانون دیدم وو اولین چیزی که نظرم جلب کرد اون حقیقت تلخی بود که توی فیلم بود و اینکه ما با اون همه ادعای مسلمونیمون همه به هم دروغ میگیم... و به نام مسلمونی و پشت اسلام... واون وقت هرکسی را نسبت به دین واسلام بدبین میکنیم دوست خوبم اولین چیزی که من کشوند اینجا نام فامیلتون بود که با من یکی است مستدام باشید و به من هم سری بزنید

درود بر شما
حق با شماست.
حتما سر فرصت به شما هم سر خواهم زد.
سبز و سرفراز باشید.

الناز 15 اسفند 1388 ساعت 14:09 http://lonelinessmemories.blogfa.com

سلام
آپتون بی شباهت به آپ آقای دیناروند نبود فکر ها یکی اما انگیزه نوشتن دو چیز بود.
من هم وقتی این فیلم رو دیدم همین حس رو داشتم و وقتی فیلم سنگسار ثریا رو دیدم بدتر حتی توی فیلم اخراجی ها ۱ وقتی اون حاجی رو که نقشش رو شریفی نیا بازی می کرد میدیدم هم همین حس رو داشتم.
ای کاش ما ایرانیها اجبارا مسلمان نبودیم اما انسان بودیم و انسانیت رو یاد می گرفتیم که خداوند گفته کافر خوش اخلاق نزد من از مومن بداخلاق عزیزتر است.

دل خوش از آنیم که حج می رویم
غافل از آنیم که کج می رویم
کعبه به دیدار خدا می رویم
او که همین جاست کجا می رویم؟
دین که به تسبیح و سر و ریش نیست
هر که علی گفت که درویش نیست

به امید روزی که دین جای خودش رو داشته باشه و توسط عده ای خاص ازش استفاده ابزاری نشه.
{گل}

درود
آره کاملا با شما موافقم و چه ابیات زیبا و پرنغزی را انتخاب کردید و اینجا نوشته اید.
همیشه سبز و سرفراز باشید.

م 15 اسفند 1388 ساعت 18:28 http://jadeyenamnak.blogfa.com

به نظر من این اشتیاق به افعال ممنوعه از همان سیب سرخ ممنوعه نشات می گیره که آدمی را از بهشت ...

نه زیاد باهاش موافق نیستم.
میوه ممنوعه به نظرم نوعی برهنگی و آگاهی بود.

با سلام دوست همراه و همدرد اکبر آقا،

از حضور سیزتان در وبلاگ گذر زمان تشکر می کنم. اامروزه با وجود میلیارد مسلمان باید همچنان دنبال مسلمانی که از اسلام رسم آن و نه اسم آنم را آموخته باشد. البته اینچنین موحدینی زیادند اما کشف آنها در میان مدعیان بسیار سخت گشته است.

در ضمن برای دسترسی سریعتر و سهل تر خود و دوستان وبلاگتان را لینک کردم.

موفق و پیروزو همواره سبز باشید.

درود جناب علیرضای عزیز
از حضورتان بسیار خرسند شدم.
ممنون از لطفتان
منم شما در لیست دوستانم قرار می دهم.

مهرداد جمال الدینی 15 اسفند 1388 ساعت 18:44

سلام اکبرجان
معلومه که دل پری داری.راست میگی من یکی که خیلی وقته از معنویات دور شدم
کتاب قانون رو هم دیدم خوشم نیومد نمیدونم چرات فیلمهای مازیار میری چنگی به دل نمیزنه.پاداش سکوتش هم اش دهن سوزی نبود.
پیشنهاد میکنم حقیقت گمشده رو ببینی
نیش زنبور هم بدنیست
موفق باشی.

درود مهرداد جان
نه دل پری ندارم اما نمیتونم حقایق رو ببینم و ساکت بشینم.
در مورد خود مازیار میری منم خودمم نظر مساعدی ندارم اما انصافا فیلم خوبی ساخته است با اینکه میدانم تا حدودی دچار ممیزی شد اما خیلی بهتر از بقیه فیلمهای دیگه ای بود که دیدم.
نیش زنبور رو هنوز ندیدم با اینکه بازیگر مورد علاقه ام رضا کیانیان هم بازی کرده اما حتما سر فرصت می بینم.

سلا اکبر جان و سلام دوست عزیزم و برادرم ... آری حرف تو راست است ... من الان فرصت بهم نمی دن ( کافی نت می خواد ببنده . درکم که می کنی ؟ ) نمی تونم مفصل بنوسم .. فردا انشاالله مفصل می نویسم ...معذرت .... /یا علی...

درود محسن جان
منتظر نظراتت هستم
فعلا

عکاس 16 اسفند 1388 ساعت 02:04 http://akass9431.persianblog.ir

سلام اکبر
نوشته ات خوب بود خوندمش
یاد یه مطلبی افتادم که خلاصه اش اینه

*****************************
کشیشی آخر عمری حاصل عمرخود را به شاگردانش اینطور بیان کرد
وقتی کوچک بودم میخواستم مردم دنیا را عوض کنم
کمی که بزرگ شدم فهمیدم دنیا خیلی بزرگه
گفتم پس مردم کشورم را عوض میکنم کمی که بزرگ شدم فهمیدم اونم بزرگه تصمیم گرفتم که مردم شهرم را عوض کنم ...دیدم اونم بزرگتر از توانمه...تصمیم گرفتم مردم محله مونو عوض کنم
اما نشد که نشد
الان که نفسهای آخر را میکشم به این نتیجه رسیده ام که اگر همون اول خودمو عوض میکردم الان دنیایی را عوض کرده بودم
عزت زیاد

درود
خب خوبه که یادتون افتاد چیزی هم یاد گرفتید؟
من چندین بار کامنتهای شما رو به خاطر لحن زشتتان تائید نکردم اما شما انگار از رو نمی روید.
شما در جایگاهی نیستید که به من و یا بقیه امر بفرمائید که اول خودتون رو تغییر بدین بعد بقیه رو.
من واقعیتی را گفتم پای حرفم ایستادم چیزهایی را که در این جامعه دیدم و گفتم و میگویم که ایرادی از اسلام نیست مسلمانی ما ایراد دارد.
مطمئن باشید من مثل کمال نیستم که بخواهم با شما دهن به دهن بشوم و برای وقت خودم خیلی بیشتر از اینها ارزش قائل هستم که حتی رو لینک وبلاگ شما کلیک کنم. امیدوارم این بار متوجه شده باشید که من علاقه ای برای تبادل افکار و رد و بدل کردن دیدگاه با شما را ندارم.
از سایر دوستان هم معذرت میخوام که بعضا مجبورم بعضی از کامنتهای بی ربط نظیر این کامنتی را که ملاحظه میکنید را تائید کنم.

بی بی بانو 16 اسفند 1388 ساعت 09:33

همیشه فکر می کنم حرف زدن بهتر از سکوت کردنه البته باید اینو تصحیح کنم.همیشه حرف زدن بهتر از سکوت کردن نیست.

سعدی درین باره میگه

دو چیز طیره عقل است لب فروبستن به وقت گفتن و گفتن به وقت خاموشی

سعدی حکیم است و وقتی میگه وقت

یعنی یعنی تو باید تشخیص دهی زمان هر عمل را

هر چیز حدی داره

سکوت حدی داره حرف زدن هم حدی داره

بعضی ها با خود می اندیشند چه بگویم؟

اینکه این کنم یا آن کنم نشان از اختیار انسان داره ترجیح میدهد سکوت اختیار کند خاموش باشد مبادا نسنجیده گویی شود

این دست به عصا رفتن این تردید و دو دلی این نگرانی میتواند علامت نداشتن اعتماد به نفس باشد

میتواند نشانه اضطراب نشانه وسواس هم باشد

پس حرف بزن تا بدانم اعتماد به نفس داری قادر به گرفتن حق خود هستی منفعل نیستی نمی نشینی تا آب از سرت بگذرد

اما چه بگویی؟

گفتن هر چیز؟

میدانی تا مرد سخن نگفته باشد

عیب و هنرش نهفته باشد؟

پس چون شاخص حفظ شخصیت همین نگفتن است باید بدانی سکوت هم کم ارزش نیست

خب بگو تا بدانی کی هستی ادبیاتی را که بکار می گیری تا بدان وسیله خودی نشان داده باشی همان است که یا همه چیز را به ضررت می کند یا همه چیز را به نفعت

ببین عزیزم درست است که انسان تنها حیوان ناطق است و حیف است این قدرت نطق خود را معطل بگذارد ولی وقتی شخصیت تو که همه چیز توست در معرض تهمت و یا قضاوت قار می گیرد بهتر نیست احتیاط به خرج دهی؟شرط عقل احتیاط است

نه هر که آینه سازد سکندری داند

نه هر که چهره بر افروخت دلبری داند

پس هشیار باش

نه هر کلکی شکر دارد

بله اگر کلک تو شکر پراکنی می کند بفرما بگو

درود
با شما موافقم
بعضا خودم هم می مانم یا حرف بزنم یا نزنم. برای چه بگویم؟ حرف نزنم عذابم میده که چرا چیزی نگفتم و اگه چیزی بگویم باز خودم را شماتت میکنم که چرا چنین حرفی زدم.
متاسفانه همیشه من در حال محاکمه خودم هستم و همیشه از خودم میخوام که چیزی نگویم که باعث رنجش کسی نشود اما باز هستن کسانی که برنجد.
سپاسگزارم که با صحبتهای خوبتون منو همراهی کردین.

Ania 16 اسفند 1388 ساعت 15:03

اگر زندگی را با جست و جوی خدایی آغاز کنید که در پیرامون شماست، هر دَم، یک عبادت می شود.
وبلاگ زیبایی دارید..
موفق و پیروزباشید.

درود
ممنون از لطفتون
همیشه سبز و سرفراز باشید.

محسن دیناروند 16 اسفند 1388 ساعت 21:20

سلام اکبر جان ... خوبی که ... اولش گویم که من فیلم کتاب قانون را ندیده ام لذا نمی توانم ان فیلم را درباره اش نظر بدهم ... اما همین هفتهی قبل بود که بسیج دانشچویی دانشگاه ما این فیلم رو گذاشته بود و از انجا که تمایلی ندارم با این جماعت دگم حشر و نشری داشته باشم نرفتم یعنی هیچ وقت به مراسم های اتیشان نمی روم ... خب ولی برخی دوستان رفته بودند و من از زبان آنها شندیم چیزهایی را و داستانش را هم خوانده ام ... و البته بگویم این یک جریان خطرناک است که به وجود آمده بسیجی های امروزی البته که کتاب قانون در نقد اونا ست رو خودشون پخش می کنن . یعنی یک جور روشنفکر نمایی ... نظر شما چیه در این مورد؟ اما در مورد حرفاتون من نتیجه ی همه ی حرفای شما رو جماتون استفاده می کنم:
در کشوری مسلمان زندگی میکنم که مسلمانی در آن آرزویم است.

اسلام به ذات خود ندارد عیبی هر عیب که هست از مسلمانی ماست.

کلا با شما موافقم لذا نیاز به توضیح بیشتر نیست اما یک مورد هست که باید گویم و آن این است که : همانطور که خودت گفتی ایراد از ما مسلموناست لذا باید اسلام رو جدا از مسلمونا دید .. و معتقدم اگه آمنه می آمد و مسلمونها رو می دید منظورم اینه که معیار تشخیصش مسلمونا می بودن ... هیچوقت مسلمون نمی شد ... درست می گم ؟ و نکتهی مهم دیگه اینه که .. اکبر جان ادعیه ما بد نیست ... قران بر سر گرفتن ما بد نیست ( شب قدر .. تو قران اومده ) و... اینا بد نیست .. می دونی چی بده ؟ خوندن بی شعور بده ... اینکه ما دعا کنیم ندونیم چی می خونیم ... قر آن بخونیم و ندونیم چی می خونیم ... قران بر سر بگیریم و ندونیم که چیه ... گریه کنیم اما نه از سر شعور بلکه همینجوری... هر چند که می دونم شما هم احتملا همینو می گین .. اما گفتم که برا خودم یادآوری باشه .. در کل لذت بردم از مطلبتون . دمتون گرم ... رفیق موفق باشی سبز و سر بلند ...

درود محسن جان
با نظرت موافقم
اما باهات حرف ندارم.
دعا را به هر زبانی میشه گفت
اما خدا تو قرآن گفته شب قدر است اما برای ثوابش نگفته قرآن سر بگیری از نظر من هر شبی شب قدر است به شرطی که با تفکر و تدبر و با خدا بودن باشد.
تو هم همیشه سبز و سرفراز باشی رفیق.

سلام اکبر جان
امیدوارم مثل همیشه سر حال باشی
راستش در موردد پست آخرت نمی دونم چی باید بگم دوس دارم یه بار دیگه هم بخونمش بعد نظر بدم
منم آپم ...دوس دارم مثل همیشه نظرتو در موردد پستم بدونم
یا علی

درود
حتما سرفرصت بهت سر می زنم.
ممنون
فعلا

داود 17 اسفند 1388 ساعت 12:02

سلام
حرف دل منو زدی دمت گرم
الرینگ آقروماسون
یا علی

درود داود جان
مرسی از لطفت
سبز و سرفراز باشی رفیق

فریاد بی صدا 17 اسفند 1388 ساعت 14:03 http://fateme2.blogfa.com

سلام دوست عزیزم من به روزم و منتظر حضورتون

ندا 18 اسفند 1388 ساعت 10:07 http://nedaiefarda.blogfa.com

الرینگ آقروماسون
داش اگه ترک نیستی و یا بلد نیستی بنویسی اصلاً اشکالی نداره اما بد ننویس لطفا

شما عصبانی نشوید
داود از دوستان خوبمان هستند اما خب هر از گاهی از این اشتباهات رخ میدهد
خب بلاگ اسکای اجازه ویرایش به کامنتها رو نمیدهد به همین منم همن جوری تائید کردم.

فرهاد 18 اسفند 1388 ساعت 10:57

سلام اخوی
خوبی ؟ مطلب خوبت را خواندم ...نکته ای به نظرم رسید خواستم تو هم بدانی.درست است که واقعا اسلا م عیبی ندارد و ما همه در انجام عقاید اسلام مشکل داریم ،اما من خودم به شخصه دنبال مسلمان نمیگردم ...بیشتر دوست دارم دنبال خودم بگردم و آنروز که خودم رایافتم و توانستم درون خود را موافق با اسلام بیابم- البته بگویم این اسلامی که در جامعه باب شده و هر روز یک چیز تازه به التقاط در آن وارد میکنن را نمیگویم منظورم هماناسلامی است که پیام آور صلح و آرامش است نه جنک و دعوا_...القصه اگر کمی هم خودم مسلمان باشم بهتر است از اینکه بگردم و همان یک ذره اعتقادی را هم که دارم به علت "بد دینی" مردم مشرک که هر لحظه بتی برای خود جانشین خدا میافرینند از دین برنجم و از آنجا رانده و از اینجا مانده شوم...اسلام دین عقل و تفکر است پس هرگاه عقل در فریضه ای که اینان بدعت گذاشته اند انگشت بدهان گزید بدان باید در‌آن شک کرد و بدنبال گرفتن احکام درست از صاحبان امر بدون غرض گشت...اکبر جان خیلی خودت را درگیر مردم نکن که اینان مانند باورهای ما ریشه در توهم دارند و هرگاه به حقیقت برسی خواهی دید که حقیقت اصلی در باور هم نمیگنجد...دلت را بگیر و با توکل به حق جلو برو ...اسلام هیچ نماد و یا صورتکی برای حکم و ایمان قبول ندارد فقط خدا...فقط خدا...فقط خدا...هرگاه دیدی کسی سنگ چیزی یا کسی را بیش از خدا حتی به گفته خودش برای رضای خدا به سینه زد در ایمانش شک کن و بدان که خودت هم از این امر مستثنی نیستی.
در پناه خدا باشی

درود برادر
ممنون که با نظرات پربارتون منو مورد لطف خودتان قرار دادید.
سعی میکنم این نکاتی رو که گفتین رعایت کنم.
همیشه سبز و سرفراز باشید رفیق.

ندا عبدی 18 اسفند 1388 ساعت 13:38 http://nedaiefarda.blogfa.com

این دفعه رو محض گل روی داش اکبر چیزی نمی گیم

ok

داود 18 اسفند 1388 ساعت 18:10

سلام به اکبر و ندای عزیز
خب منم ترک هستم اما ترک خراسان یه ذره ترکیمون فرق فوکوله اما اصل اونه که اصلیتمو حفظ کردم
و ترکی رو بهترین زبون دنیا میدونم
اگه کلمه ای رو اشتباه تلفظ میشه به گردن بدیاد گرفتن نذارین بلکه این طرز گفتار سمت ما است. مهمتر اینکه کلمات فارسی داخلش زیاد وارد شده به قول شماکه به ترک های دیگر مناطق ایران ترک ناخالص!!!
ما باز کلماتی داریم که شما ندارین
مثلا شما به کجا میری میگین
هایرا گدیر سن!
ما میگیم
نیره گدیر سن؟!
این اصل ترکیشه که توی ترکیه استفاده میشه!!
سرتو نوبدرد نیارم فقط خواستم بگم که چه ترک چه فارس و...
همه ایرانی هستیم
یا علی

درود داود جان
مرسی از توضیحت
آره بابا ما همه ایرانی هستیم.
همیشه سبز و سرفراز باشید.

فریاد بی صدا 19 اسفند 1388 ساعت 13:10 http://fateme2.blogfa.com

سلام دوست عزیز ممنون از حضورتون من آپم خوشحال میشم از حضور دوبارتون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد