زخمه

وب نوشت های یکی که دیر رسیدن عادتش است ...

زخمه

وب نوشت های یکی که دیر رسیدن عادتش است ...

همه چی آرومه




چند وقتی خیل دلم میخواد بنویسم اما حال و حوصله اش رو ندارم دلیلش رو هم نمیدونم چیه؟ شاید زندگی رو بیخودی و زیادی از حد جدی گرفتم تو وبلاگ بعضی از دوستان کامنتهایی گذاشتم که با این راه و روش چند وقت پیشم زیادی در تضاد بود. خیلی دوست داشتم واسه این دو سه روزی که مناسبتهای خوبی بود چیزی بنویسم دیدم هر چیزی بنویسم یه بوی خاص قورمه سبزی ازش بلند میشه که فعلا حال و حوصله این حرفا رو ندارم و ترجیح میدم بازم به سیک و سیاق این نه ماهه خودم سکوت کنم تا ببینم چی میشه.

دوری چندین ماهه از این محیط شهری و آذربایجان باعث شده تا بیشتر به خودم رجوع کنم و تا حدودی در عقاید و اعتقادات گذشته خودم تجدیدنظر کنم و با دید جدیدی به زندگی نگاه کنم  خودم میدونم دلیل این دید و بینشم چیه. اما خب اونقدر تو این وبلاگ افراد نامحرم و مغرض میان و میرن که دوست ندارم برای این دوست عزیز و نازنینم حرف حدیثی پیش بیاد.

یه زمونی شاعر خوبی بودم و خوب ترانه می نوشتم اما خب چند وقتیه که این حس رو ندارم و تنها دلیلش رو این میدونم که عاشق نیستم و واژه ای رو که بی عشق بنویسی به درد جرز لای دیوار هم نمیخوره.

یه زمونی یه ترانه زیبایی نوشته بودم که خیلی دوستش دارم اما با دیدنش امروز حالم از حال خودم بهم میخوره که بیخود و بی جهت خودم رو کوچیک میکردم برای کسانی که لیاقتش رو نداشتند.

برای یه نگاه، حروم

شدم و تو نفهمیدی

پیش چشمات پرپر زدم

ولی اشکامو ندیدی

 

دارم به آخر میرسم

به غربت عادت میکنم

ترانه‌هامو بی‌هوا

با بارون قسمت میکنم

 

خیلی وقته که میتونم

باز به گریه‌هام بخندم

کسی سر راهم نمونده که

در روی نگاش ببندم

 

این از اون ترانه ها بود نمیدونم همیشه یه چیزی بوده که از خودم راضی نبودم و انتظارم از خودم زیاد بوده اما متاسفانه از دوستانم که کمترین توقع رو داشتم و به ندرت کسی بوده که حالم رو بفهمه.


نه،حالم خراب نیست، عاشق نیستم، اما نمیدونم چیزی است که اصلا برایم خوشایند نیست. به تجربه دیدم وقتی حال و احساسم خوب نباشه بیشترین تاثیرش از جو محیطش است. تو تهران راحتترم به خاطر اینکه بیشتر دوستانم اونجا هستند. حال هیچی رو نداشته باشم از ونک تا میدون ولی عصر رو پیاده گز میکنم. شبهای تهران رو بیشتر از بقیه جاها دوست دارم. امسال میخواستم عید به شیراز و اصفهان برم. حتی یکی از دوستان برام بلیط کنسرت امید رو برای ایروان گرفته بود اما تمامی این برنامه سفر رو کنسل کردم. دوستی از مشهد دعوتم کرده بود که سال تحویل اونجا باشم اما نرفتم. امسال حتی دوس ندارم که سال تحویل برم دهمون. تنهایی رو خیلی دوس دارم. تو تنهایی دیگه مجبور نیستی جواب سوالات کسی رو بدی. تو تنهایی میتونی راحت کتاب بخونی و موسیقی گوش کنی.

الان هم همین طور است. بیشتر روز رو استراحت میکنم میدونم که تا چند روز دیگه باز کار به شدت شروع میشه. به همین خاطر از زندگی لذت می برم. میشینم تحقیر شدن آلمانیها رو در مونیخ مقابل شاگردان مارادونای بزرگ می بینم و لذت می برم. تو کامپیوترم بازی PES 2010 رو ریخته ام فقط آرژانتین و رئال مادرید بازی میکنم و حالش رو میبرم. کلی کتاب نخونده دارم که دارم میخونم. از شنیدن ترانه های آذری خاطره و نامیگ حال میکنم. دوباره لئونارد کوئن رو کشف کردم. بازم سلن دیون گوش میدم و شبم رو با آرامین به خواب می رم.

میشه به تنهایی از زندگی لذت برد و زندگی کرد.

اما خدا.....

همیشه در زندگیم جاری است نمیدونم ولی لطف عجیبی بهم داره. همه جا همرام است. زیاد تو قید و بند شریعت و این حرفها نیستم اما حضور اوس کریم باعث شده خیلی وقتها از انجام خیلی کارها و زدن خیلی از حرفها رویگردان شوم.


این روزها دنبال یه شادی خاص هستم یه شادی مثل دعوت به عروسی یا یه پارتی خوب و مردونه که هیچ زنی اونجا نباشه. کلی با بچه ها بگیم و بخندیم و برقصیم و شر و ور بگیم.

زمانی که در کرند غرب بودم بچه هایی بودند که خیلی اهل حال بودند سیامک و امین و اسلام  و خیلیهای دیگه. چقدر فیلم می دیدیم و حال میکردیم و شر و ور می گفتیم. یادش بخیر.


کار انتقال وبلاگم هم روی وردپرس نصفه و نیمه ولش کردم. حال و حوصله طراحی و این حرفها رو ندارم. شاید از همین قالب ساده استفاده کنم با یه المانهای جدید. تا شروع عید این کار رو نمیکنم. بعد از عید به احتمال نود درصد می برمش وردپرس و خودم صاحبخونه خودم میشم و از دست این تبلیغهای لعنتی راحت میشم.


پریروز هم تولد کسی بود که ازش یاد گرفتم که دچار کیش شخصیت نشوم و قهرمان پروری رو از یاد ببریم، سید بزرگوار بابت همه خوبی هایت ممنونم امیدوارم که همیشه سبزترین لحظه ها را داشته باشی.

 

فردا درگذشت زنده یاد دکتر محمد مصدق است حرف خاصی ندارم که بنویسم یه شعری داشتم که اونم فعلا صلاح نمیدونم منتشرش کنم پنج شش سال پیش نوشتم که حال و حوصله ویرایشش رو ندارم. اما یان شعر دکتر شریعتی را خیلی دوس دارم و اگه خدا بخواد شاید تو سال جدید روش آهنگسازی کردیم و منتشرش کنیم. حرف دیگه در مورد دکتر مصدق این مرد آزادی ندارم.

 

مرد شیرگیر

در حیرتم ز چرخ که آن مرد شیرگیر

با دست روبهان دغل شد چرا اسیر

آن شاهباز عزّ و شرف از چه از سریر

با های وهوی لاشخوران آمدی به زیر

این آتشی که در دل اسن مُلک شعله زد

با نیروی جوان بُد و با فکر بکر پیر

با عزم همچو آهن آن مرد سال بود

با جویهای خون شهیدان سی تیر

با مشت رنجبر بُد و فریاد کارگر

با ناله های مردم زحمتکش و فقیر

با خشم ملتی که به چنگال دشمنان

بودند با زبونی یک قرن و نیم اسیر

با آن که خفته است به یک خانه از حلب

با آن که ساخته است یکی لانه از حصیر

با مردمی که آمده از زندگی به تنگ

با ملتی که گشته است از روزگار سیر

افسوس شیخ و نظامی و مست و دزد

چاقوکشان حرفه ای و مفتی اجیر ... 

« دکتر شریعتی»

 


امروز هم که میلاد پیامبر اسلام بود به کی تبریک بگم؟ به مسلمانانی که پیامبرشون رو نمیشناسن اما ..... بقیه شو بی خیال. همون تبریک خشک و خالی هم بگم چیزی ازم کم نمیشه.

به همه آزاد اندیشان و رهروان پاک طینت حضرت محمد که درود خدا بر او و خاندان پاکش باد، میلادش را تبریک می گویم.


یه زمانی شعر معر زیاد میگفتم دیدم خالی از لطف نیست یه ترانه ای بخوانید که فقط از آدمای عاشق و دیوانه ای مثل من بر میاد چنین واژه هایی را کنار هم بچینند و از گفتنش ابا نداشته باشند. نمیدونم قراره این ترانه را برای چند نفر ایمیل کنم؟ بیخود از این خبرها هم نیست قرار نیست از هر کی که زود از راه رسید گدائی محبت بکنیم.

 

مواظب باش

 

مواظب باش رو لب تو

بوسه هامو جا نذارم

از اون دستای سردت هم

دیگه دستامو بردارم

 

مواظب باش بهت نگن

از سرتم زیادی بود

مگه اون عاشقت نبود

واست غزل نمی سرود؟

 

حالا که دیگه من نیستم

تو دیگه پشیمون نشو

عاشق یکی دیگه باش

باهاش نامهربون نشو

 

مواظب باش که مث من

زیادی عاشقت نشه

شب و روزش یکی نشه

هم بغض هق هقت نشه

 

زیادی ناز نکن شاید

مث من صبور نباشه

ثانیه هارو نشمره

نخواد ازت دور نباشه

 

مواظب باش کم نیاری

شاید مث من ساده نیست

انگار اون از من سرتره

مث من هم پیاده نیست

 

غزلهامو آتیش بزن

مواظبشون هم نباش

به هیشکی هم حرفی نزن

به فکر آخرم نباش

 

مواظب باش رو لب تو

بوسه هاشو جا بذاره

واسه همیشه دستاشو

از دستات هم برنداره

 

«اکبر یارمحمدی»

 

اینم به تلافی چند وقتی که تو نت نبودم و از هر دری نوشتم. خیلی زیاد و طولانی شد لااقل میشه ازش پنج شش تا مطلب وبلاگی در آورد اما حالش نیست همین طوری بهتره. خیلی وقته که این طوری ننوشته بودم.به قول معروف جای نگرانی نیست « همه چی آرومه»


پی نوشت:

بلاگ اسکای یه امکان جدید برای آپلود فایلها گذاشته است که این عکس رو آپلود کردم و دیدم بد نیست. اینم شاهکار عکاسی خودم است. سوژه کم بیارم از اتاقم عکاسی میکنم.

 

نظرات 3 + ارسال نظر
ناصر 14 اسفند 1388 ساعت 12:41 http://shahireshab.blogsky.com

سلام
احوال اکبر الدوله عزیز
دیدی من حرف بی خود نمی زنم ؟
گفته بودم یه چیزیت شده ؟
باز نوستالژی آخر سال گرفتی
درک ات می کنم !
نیومدم به نوشته هات جواب بدم
فقط اومدم بگم که

هی رفیق
امیدوارم همیشاه عاشق باشی و بارونی...!!!

درود
یه چیزی میگم بهت ها
منو و نوستالژی؟
هنوز مونده
خودت میدونی که عاشقی از من گذشته اما بارونی بودن رو باهات موافقم
اما این روزها بیشتر ابر بهاریم تا بارونی.

سلام اکبر جان ... خوبی .. آخر تو سر پل بودی یا اسلام آباد غرب ؟ من چند بار اومدم اسلام آباد اگه می دونستم اونجایی می دیدمت... . بازم رقص و ... میشناسمت دیگه اکبر... شعرت حرف نداشت .. بیسته واقعا بیسته ... لذت بردم ... امیدوارم که بخونن بعضی ها.. تاثری روشون داره .. ؟ موفق باشی ...

درود
فرقی نمیکنه
از هر دو تا به یه نسبت فاصله داشتم.
نه تاثیری رو کسی نداره.
اگه داشت که من شاعر نمیشدم.
میشدم یکی مثل بقیه.

ندا عبدی 17 اسفند 1388 ساعت 10:03 http://nedaiefarda.blogfa.com

۱- پیش میاد این جزو لاینفک زندگی همه آدمهاست یه روز عاشق عاشق و یه روز بیزار بیزار! درک می کنم
----------------------
2- پیشنهاد می کنم یه NEED FOR SPEED هم نصب کنی که با سرعت زیاد تو اون دلت باز شه تا می تونی هم بکوب به در و دیوار
----------------------
3-
------------------------
4- یعنی می خوای وبلاگ جدیدتو عیدی بدی به دوستات؟
----------------
5- کدوم سید؟ نکنه منظورت؟ سید ما که متولد ماه مهر بود، عین خودم دکتر شریعتی رو هم خدا رحمتش کنه با این نوشته های قشنگ و دلنشین و دلخراشش
------------------
6- دیگه یه جوری باید تبریک گفت دیگه اما تبریک تو یه جوری بود که به صاحبش می رسید! یعنی به واقعی ها
------------
7- یه زمانی شعر معر زیاد میگفتم ؟؟؟؟ شعر معر؟ درسته بهتره از کسی گدایی محبت نکنیم! شعرمعرت قشنگ بود اما تلافی اوقاتی که نبودی نبود
-----------
8- دست شما درد نکنه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد