زخمه

وب نوشت های یکی که دیر رسیدن عادتش است ...

زخمه

وب نوشت های یکی که دیر رسیدن عادتش است ...

برای ایران من ...


ز گریه مردم چشمم نشسته در خون است
ببین که در طلبت حال مردمان چون است
به یاد لعل تو و چشم مست میگونت
ز جام غم می لعلی که می‌خورم خون است
ز مشرق سر کو آفتاب طلعت تو
اگر طلوع کند طالعم همایون است
حکایت لب شیرین کلام فرهاد است
شکنج طره لیلی مقام مجنون است
دلم بجو که قدت همچو سرو دلجوی است
سخن بگو که کلامت لطیف و موزون است
ز دور باده به جان راحتی رسان ساقی
که رنج خاطرم از جور دور گردون است
از آن دمی که ز چشمم برفت رود عزیز
کنار دامن من همچو رود جیحون است
چگونه شاد شود اندرون غمگینم
به اختیار که از اختیار بیرون است
ز بیخودی طلب یار می‌کند حافظ
چو مفلسی که طلبکار گنج قارون است

حضرت حافظ


بعد از چندی تفالی به دیوان حضرت حافظ زدم و این غزل آمد و چقدر حالم مثل این غزل خوب است نیتم نه برای خودم که برای سرزمینم بود این روزها خودم را فراموش کردم. دلم برای وطنم می تپد و می سوزد از این شب رنگی که بر آسمانش گرفته است.

دلم برای آذربایجان می تپد برای کردستان می سوزد و برای گیلان و مانزندرانش پر می زند. دلم برای اصفهان و شیراز و یزد و کاشان ضعف می رود. دلم بلوچستان و کرمان و بندر بعباس و جنوب با صفایش تنگ میشود. دلم برای تهران و لرستان و سمنان و بختیاری خون میشود. این روزها به هر بهانه ای به نام ایران اشک می ریزم.

همه با یک نام و نشان
به تفاوت هر رنگ و زبان
همه با یک نام و نشان
به تفاوت هر رنگ و زبان
همه شاد و خوش و نغمه زنان
ز صلابت ایران جوان

این روزها ایران غریب است غریب تر از غربت مولایمان  حسین و چقدر دلم برایش می سوزد کاش زودتر از این شب مرگی رها شود و آرام گردد که ورد زبانم نام زیبای ایران است.

نام جاوید ای وطن
صبح امید ای وطن
جلوه کن در آسمان
همچو مهر جاودان
وطن ای هستی من
شور و سرمستی من
جلوه کن در آسمان
همچو مهر جاودان
بشنو سوز سخنم
که همآواز تو منم
همه ی جان و تنم
وطنم، وطنم، وطنم، وطنم


ایران همیشه سبز و سرفراز باشی.

نظرات 7 + ارسال نظر
خردمند 19 بهمن 1388 ساعت 20:05 http://www.kheradmand.mihanblog.com

ترسو می بازه و بازنده ترسوست.
ایرانیها هرگز ترسو نبودند. همین عدم ترسشون بود که باعث شد صدام به اهدافش نرسه.
تو خود بخوان حدیث مفصل از این مجمل

آره باهات موافقم و به همین خاطر که همه با شجاعت پیش میریم.

یه نفر 19 بهمن 1388 ساعت 20:58

خوشحالم که اولین وبلاگی که بعد از وبلاگ خودم بعد از اتصال به اینترنت باز می کنم، وبلاگ توئه جوون!

بله!!!
چی ننه؟
باشه راحت باش.

کمال 20 بهمن 1388 ساعت 02:43 http://baroonedeltangi.blogsky.com

سلام اکبر جان
تو این زمونه وطن پرستی هم رسمش گم شده
همه خودشونو وطن پرست می دونن و جالب این که مملکت تقسیم شده به دو قسمت که هیچ کدوم کوتاه بیا نیست و هر کی فقط خودشو بر حق می دونه
نمی دونم چطوره که چشم نداریم عقیده ای خلاف عقیده ی خودمون ببینیم
خیلی بده که یه آدم آرزو کنه برگرده به تمدنی که 2500 سال پیش داشته
اما این یه حقیقته
پیروز و سربلند باشی

سلام کمال جان
خب دیگه الان اینجوری شده است و هیچ کاریش هم نمیشه کرد.

ندا 20 بهمن 1388 ساعت 09:24 http://nedaiefarda.blogfa.com

سلام. حالا دیگه نظر منو تائید نمی کنید؟!
باشه...
اما اینو حتما داشته باشید از من
هرگز نخواب کوروش
دارا جهان ندارد
سارا زبان ندارد
کارون ز چشمه خشکید
البرز لب فرو بست
حتی دگر دماوند
آتشفشان ندارد
دیو سیاه در بند
آسان رهید و بگریخت
رستم در این هیاهو
گرز گران ندارد
روز وداع خورشید
زاینده رود خشکید
زیر دل سپاهان
نقش جهان ندارد
بر نام پارس دریا
نامی دگر نهادند
گویی که آرش ما
تیر و کمان ندارد
دریای مازنی ها
بر کام دیگران شد
نادر ز خاک برخیز
میهن جوان ندارد
دارا کجای کاری
دزدان سرزمینت
بر بیستون نویسند
ایران جوان ندارد

بابا چه خبره.
من که همیشه آنلاین نیستم
باشه تائیدش کردم.

الناز 20 بهمن 1388 ساعت 23:38 http://lonelinessmemories.blogfa.com

۱- وقتی همه زندگی نوستالژی باشه اونوقت؟...
۲- ممنون که لینکم کردین
۳- این ترانه تقدیم به شما:

ای وطن ای مادر تاریخ ساز

ای مرا بر خاک تو روی نیاز

ای کویر تو بهشت جان من

عشق جاویدان من ایران من

ای ز تو هستی گرفته ریشه ام

نیست جز اندیشه ات اندیشه ام

آرشی داری به تیر انداختن

دست بهرامی به شیر انداختن

کاوه آهنگری ضحاک کش

پتک دشمن افکنی ناپاک کش

رخشی و رستم بر او پا در رکاب

تا نبیند دشمنت هرگز به خواب

مرزداران دلیرت جان به کف

سرفرازن سپاهت صف به صف

خون به دل کردند دشت و نهر را

بازگرداندند خرمشهر را

ای وطن ای مادر ایران من

مادر اجداد و فرزندان من

خانه من بانه من توس من

هر وجب از خاک تو ناموس من

ای دریغ از تو که ویران بینمت

بیشه را خالی ز شیران بینمت

خاک تو گر نیست جان من مباد

زنده در این بوم و بر یک تن مباد

وطن یعنی همه آب و همه خاک

وطن یعنی همه عشق و همه پاک

به گاه شیر خواری گاهواره

به دور درد پیری عین چاره

وطن یعنی پدر مادر نیاکان

به خون و خاک بستن عهد و پیمان

وطن یعنی هویت اصل ریشه

سرآغاز ,و سرانجام و همیشه

ستیغ و صخره و دریا و هامون

,ارس ,زاینده رود اروند کارون

وطن یعنی سرای ترک تا پارس

وطن یعنی خلیج تا ابد فارس

وطن یعنی دو دست از جان کشیدن

به تنگستان و دشتستان رسیدن

زمین شستن ز استبداد و از کین

به خون گرم در گرمابه فین ,

وطن یعنی اذان عشق گفتن

وطن یعنی غبار از عشق رفتن

وطن یعنی هدف یعنی شهامت

وطن یعنی ,شرف یعنی شهادت

وطن یعنی گذشته حال فردا

تمام سهم یک ملت ز دنیا

وطن یعنی چه آباد و چه ویران

وطن یعنی همین جا یعنی ایران

وطن یعنی رهایی ز آتش و خون

خروش کاوه و خشم فریدون

وطن یعنی زبان حال سیمرغ

حدیث جان زال و بال سیمرغ

سپاه جان به خوزستان کشیدن

شهادت را به جان ارزان خریدن

نماز خون به خونین شهر خواندن

,مهاجم را ز خرمشهر راندن

وطن یعنی اذان عشق گفتن

وطن یعنی غبار از عشق رفتن ,

,وطن یعنی هدف یعنی شهامت

وطن یعنی ,شرف یعنی شهادت

وطن یعنی گذشته حال فردا

تمام سهم یک ملت ز دنیا

وطن یعنی چه آباد و چه ویران

وطن یعنی همین جا یعنی ایـران









ممنون از لطفتون

ناصر 21 بهمن 1388 ساعت 12:13 http://shahireshab

وطن؟؟؟
.....
برای من یکی از ریشه هایم می باشد
اما وطن؟؟؟
...

ندا 21 بهمن 1388 ساعت 20:23 http://nedaiefarda.blogfa.com

سلام
اینو گفتم که یه چیزی گفته باشم:
هیچ اگر سایه پذیرد
ما همان سایه هیچیم
می بینم که دیگه وقت نداری آپ کنی یولداش!

سلام
خواهم نوشت اما فعلا حالش رو ندارم
منتظرم
تا ببینم چه پیش میآید
دلم به نوشتن نمیرود.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد