زخمه

وب نوشت های یکی که دیر رسیدن عادتش است ...

زخمه

وب نوشت های یکی که دیر رسیدن عادتش است ...

دینِ جنون




مرز در عقل و جنون باریک است

کفر و ایمان چه به هم نزدیک است

عشق هم در دل ما سردرگم
مثل ویرانی و بهت مردم
گیسویت تعزیتی از رویا
شب طولانی خون تا فردا
خون چرا در رگ من زنجیر است
زخم من تشنه تر از شمشیر است
مستم از جام تهی حیرانی
باده نوشیده شده پنهانی
باده نوشیده شده پنهانی
عشق تو پشت جنون محو شده
هوشیاریست مگو سهو شده
من و رسوایی و این بار گناه
نو و تنهایی و آن چشم سیاه
از من تازه مسلمان بگذر بگذر
بگذر از سر پیمان بگذر بگذر
دین دیوانه به دین عشق تو شد
جاده ی شک به یقین عشق تو شد
مستم از جام تهی حیرانی
باده نوشیده شده پنهانی

باده نوشیده شده پنهانی


افشین یداللهی



مرز بین عقل و جنون یا کفر و ایمان چقدر است؟ میشه حدی قائل شد؟ به نظرم هر کدوم از این موضوعها چنان در هم تنیده شده اند که نمیشه مرزی بینشون قائل شد. حر صبح یزیدی بود و به لحظه ای حسینی شد شاید این ملموس ترین حادثه تاریخی برای مثال زدن باشد اما در بین خودمان چنین نبوده است تا حالا شده بین عقل و جنونتان مرزی قائل شوید؟ یا تا به حال وقتی با خود تنها شدید و به حساب خود رسیدید دیدی چقدر فاصله ای بین کفر و ایمان نیست یه ناشکری در لحظه ای سخت نمود کفر است یا خوشحالی بی موقع در لحظه دست یابی به موفقیتی می تواند مصداق کفر باشد، نیست؟ نمیگویم حتما بعد از هر موفقیتی باید دو رکعت نماز شکر به جا آورد اما همین که از قلبمان بگذرد خدایا شکرت این یعنی ایمان، ایمان گفتن شهادتین و اعتقاد به وجود خدا نیست بلکه جاری شدن خدا در زندگی انسان است. این تجربه خودم است شده خیلی وقتها باهاش حرف می زنم اما نمازم قضا شده یا نخوانده ام خیلی وقتها نماز خواندم و بعدش رو به قبله گیتار زدم و پرواز کردم و میدانم که بعضی از نمازهایم مصداق کفر است زیرا رو به خدا برای غیرخدا ایستاده و نماز خوانده ام که این یعنی  کفر.

ایمان به داشتن حجاب و ریش و جای مهر بر پیشانی نیست ایمان در قلب آدمهاست نمودش در پندار و گفتار و کردارش است. به همین خاطر به دین و مسلک هر موجودی در روی زمین احترام می گذارم و هیچگاه کسی را به خاطر دین و آئینش مذمت نکردم و جالب اینجاست که خیلی از دوستهای غیر همکیشم رفقای خوبی برایم بودند. من مسلمانم آن هم سنی محمدی و شیعه علوی اما همه ادیان را دوست دارم و برای پیروانش احترام میگذارم و هیچگاه در این دنیا برای کسی دادگاه الهی تشکیل نمیدهم و به جهنم و بهشتش نمیفرستم شاید آن دوست زرتشتی یا آن دوستی که پیرو دین یاری یا مسیحی یا یهودی یا حتی بی دین است خدا را بهتر از من شناخته است ما که از قلب آدمها خبر نداریم پس حق قضاوت نداریم.

عاشقی هم همین گونه است شاید دو نفری را که باهم هستند و ما نمی پسندیم قلبهایشان از قلبهای ما به همدیگر نزدیکتر است. هر قدر نگاه میکنم و مقایسه میکنم می بینم هیچگاه عشق را تجربه نکردم فقط یه شمایلی زیبا از دور دیدیمش و رهایش کردم و ترسیدم سراغش بروم ترسیدم وقتی نزدیکش شدم کار دست خودم بدهم ترسیدم به مجنون بودن متهمم کنند در حالی که جنون در رگهایم جاری است خوب یادم است وقتی در سالهای نه چندان دور به دختری پیشنهاد دوستی دادم و جواب رد داد و بر سر لج و لجبازی به کس دیگه ای اهمیت ندادم بهم توصیه کرد که دنبال کارشناسی ارشد باشم و سربازیم را درست کنم و کار درست و حسابی داشته باشم عقلم میگفت اگر میخواهی به چنگش بیاوری تلاش کن تا خواسته هایش را برآورده کنی اما جنونم گفت که او تو را نمیخواهد بلکه مدرک تحصیلی و کارت پایان خدمت و فیش حقوقت رو میخواهد پس همان بهتر که نباشد درسم تمام شد و سربازی هم به سر شد و فیش حقوق به دست شدم اما من عوض نشدم و همان دیوانه شش سال پیش بودم و هستم پس این ورقه ها چیزی به من ندادند بلکه فقط چشم عاقلان را باز کرد که ایول این کیس خوبی برای مزدوج شدن میباشد اما تا بهش نزدیک میشوند و جنونش را می بینند از او فرار میکنند چون آواز دهل از دور خوش است. عاقل بودن خوب است اما برای اهلش نه برای ما که جزو قوم مجانین هستیم دوستانی را که از سر جنون پیدا کردم دوام بیشتری داشتند تا دوستانی را که از سر عقل انتخاب کردم و انتخابم کردند. حیف که نمیشود از اینان اسم برد اما جنون را بر عقل ترجیح میدهم زیرا عاقلان همیشه مصلحت طلبند و موقعیت سنج، و این برای من یعنی خودکشی.

هنوز بر همان عهد قدیمی پایبندم اما حیف و صد حیف که روزگار همان روزگار نیست. از شنیدن این آهنگ فردین خلعتبری که با صدای زیبای علیرضا قربانی همراه است خشنود میشوم و بیشتر این ترانه دکتر یدالهی را وصف حال خود میدانم و می پذیرمش.

نظرات 2 + ارسال نظر

سلام اکبرجان
راستی نقد قرارعاشقی چی شد
دیرنشده؟
این وبلاگ اقای زمان هم که حالا حالاها قرار نیست اپ بشه
موفق باشی.

سلام
یکی دو روز دیگه یه نقد خوب رو یکی از دوستان قدیمی انجام داده که در وبلاگ خواهم گذاشت.
موفق باشی

یاس 12 دی 1388 ساعت 00:39 http://www.shabnam.blogfa.com/

سلام بر شما بزرگوار...
عزاداری هاتون قبول ......
خیلی زیبا نوشته اید ... حرف دل را خوب گفته اید ...
مرز بین کفر و ایمان عجیب به هم تنیده شده اند...
در واقع ما مصداق ها را به جای اصل گرفته ایم
و از معنای عام و انسانی و انسان شناسانه کفر غفلت کرده ایم و حقیقت کلی ایمان را درک نکرده ایم...
بگذاریم شک به یقین برسد ... و از شیطان عبور کنیم ...
دکتر شریعتی خیلی زیبا گفته اند:
«چه قدر ایمان خوب است! چه بد می کنند که می کوشند تا انسان را از ایمان محروم کنند چه ستم کار مردمی هستند این به ظاهر دوستان بشر ! دروغ می گویند ، دروغ ، نمی فهمند و نمی خواهند ، نمی توانند بخواهند. اگر ایمان نباشد زندگی تکیه گاهش چه باشد؟ اگر عشق نباشد زندگی را چه آتشی گرم کند ؟ اگر نیایش نباشد زندگی را به چه کار شایسته ای صرف توان کرد ؟ اگر انتظار مسیحی ، امام قائمی ، موعودی در دل نباشد ماندن برای چیست ؟ اگر میعادی نباشد رفتن چرا؟ اگر دیداری نباشد دیدن چه سود؟ و اگر بهشت نباشد صبر و تحمل زندگی دوزخ چرا؟ اگر ساحل آن رود مقدس نباشد بردباری در عطش از بهر چه؟ و من در شگفتم که آنها که می خواهند معبود را از هستی برگیرند چگونه از انسان انتظار دارند تا در خلأ دم زند؟ »

گاهی مجنون بودن به نفع آدمهاست... گاهی جنون رو بیشتر از عقل دوست دارم

صد حیف که روزگار همان روزگار نیست...

این آهنگ مرز در عقل و جنون باریک است اونقدر زیبا و پر معناست که آدم را مجنون می کند...

امیدوارم همیشه در سایه سار لطف الهی شاد و سلامت باشید

در پناه حق........

سلام
ممنون از اظهار لطفتون
آره واقعا همین طوره و نوشته دکتر هم دقیقا حرف دلم خودم است.
همیشه سبز و سرفراز باشید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد