زخمه

وب نوشت های یکی که دیر رسیدن عادتش است ...

زخمه

وب نوشت های یکی که دیر رسیدن عادتش است ...

با هزار حنجره سبز از عشق«افشین سرفراز»

آن سوی مرزهای از خود گذشتن
از کوچه های مهبط وحی
برخاک خاستگاه کبیر می گذشتند
با صلابت کوهی در گامهایشان
با قواره ی دستها
تا نهایت معراج
که خروش عاصی دریاها بود
و
حضور آذرخش بر سینه ی شب
با صداقت هزار آینه
با هزار حنجره
- سبز از عشق -
روشن تر از آفتاب
می خواندند:
«درخت را برای جنگل می خواهیم و شقایق را،
برای تغزل سرودی سرخ
در گوشهای سنگی کوه»
شکفته برلب سرود فتح
هجوم سنگپاره
و آخته خنجر خونین خصم را
تاب آوردند
بی آن که بخواهند
حتی
گلی
با نامشان بروید
آری!
مظلومانه سوختند
فرو افتادند
تا با یاد نامشان
هر شام
ستاره ای بدرخشید


افشین سرفراز


پی نوشت: گفتم که هنوز زبان شعر نمرده است در این شبهای مقدس باید یادی از شهدای این سرزمین مقدس کرد چه اونهایی که سالها پیش رفتند و چه اونها که .... هنوز عاشقانه رفتند ببخشید که نمیشه بیشتر از این گفت.

نظرات 1 + ارسال نظر
[ بدون نام ] 29 آذر 1388 ساعت 03:40

سلام اکبر جان


حرفاتو میدونم.....


تو فقط اشاره کن بودنتو....آپم

سلام
دوست عزیز نه اسمی از خودت و نه آأرس وبت رو نذاشتی به همین خار نمیدونم کی و کجا آپ کردی.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد