زخمه

وب نوشت های یکی که دیر رسیدن عادتش است ...

زخمه

وب نوشت های یکی که دیر رسیدن عادتش است ...

به قیمت خدا تومن

روز 13 آبان تولد یکی از دوستان صمیمیم بود اما من که اینجا به ندرت تولد دوستانم رو تبریک میگویم و طبق همان عادتم و با توجه به حال و هوای دو سه روز بعد از 13 آبان که اینترنت تقریبا قطع بود و تبریک نگفتم اما دروغ چرا این ها بهانه بود و من می توانستم این کار رو بکنم و نکردم.

به این فکر میکنم که تو دوستی هایمان چقدر ثابت قدم هستیم چقدر به دوستامون اهمیت میدیم و چقدر حاضریم که حتی یه خواهش کوچک آنها را برآورده کنیم خواهشی که بعضا برایمان کاری ندارد اینکه از کسی بخواهیم ما را با اسم کوچکمون صدا بزنند و ما از این کار خودداری میکنیم مگر دوستی این است که وقتی نیاز مالی داریم به سراغ رفقا بریم تا تا کارمون گیر میفته زود یاد دوستان می افتیم.

مهم نیست که این دوست پسر است یا دختر مهم این است که با با یک فرد ادعای دوستی داریم اما از برآوردن کوچکترین خواهشهای هم خودداری میکنیم.

چه ایرادی داره من بادوستان دختری که باهام راحت هستند را به اسم کوچک صدا کنم و یا وقتی به جای مهندس گفتن کسی بهم اکبر جان میگه چقدر دلشاد میشم چه ایرادی داره خیلی راحت به زبونمون بیاریم الناز جان، سارا جان، مریم جان، فرحناز جان،فریده جان،ناصر جان، علی جان، حمید جان،حسام جان، امیر جان،نوشین جان،فرناز جان، شورا جان،فرهاد جان، ابوذر جان، پیمان جان، ساناز جان، اصغر جان، نسرین جان، محسن جان، حسین جان، امید جان و .... جان و .... جان های فراوان دیگر(1).

مگر یک تبریک تولد گفتن چقدر سخته که به خودمون این زحمت رو نمیدیم و یا چقدر برای هم ارزش قائل نیستیم که همیشه اس ام اس های گروهی و کیلویی برای تبریک مناسبتی به هم می فرستیم.

شاید من زیادی دارم آرمانی فکر میکنم اما باید قبول کنیم که دوستی هایمان هم رنگ معاملاتی گرفتند تا زمانی که رابطه مون به نفع همدیگه باشیم قربون بند کیف هم هستیم اما وقتی خرمون از پل رد شد دیگه رد تماس دادن برایمان عذاب وجدان نخواهد آورد و خواهیم گفت به جهنم.

من میتوانستم با یه تبریک ساده دل دوستی عزیز را شاد کنم در حالی که هر روز اینجا میام و هر از گاهی هر جفنگیاتی رو به خورد ملت میدم و عین خیالم میدهم در حالی که با یه تبریک تولدت مبارک می توانستم دل دوستی نازنین و بی نظیر در رفاقت را بدست بیاورم و بیش از پیش در قلبش عزیزتر شوم.

خیلی وقتها آرزو داشتم که به جای کادو گرفتن دوستانم تولدم را تبریک بگویند اما دریغ از یه بار و به ندرت پیش اومده غیر از بابا و مامان و اصغر و ساناز کسی تولدم رو تبریک بگه.

متاسفانه وقتی دوستیها بر پایه این شکل میگیره که از همدیگه نفع ببریم و اونم نفع مادی باعث میشود که نارفاقتی هم شکل بگیره. الان دوستانی دارم که واقعا بر اساس معنویات باهم هستیم و از مصاحبت با هم لذت می بریم و خوشحالم که چنین گوهرهای گرانی در کنارم است.

هیچگاه به فکر جیب و حساب و کتاب نبودم اما تو این چند روزه دیدم که چقدر از بیل گیتس ثروتمندترم به دلیل اینکه دوستانی دارم که دوستم دارند و برایم ارزش قائلند و این کم ثروتی نیست. آدم با زدن بانک هم ثروتمند بشه و یا با راه اندازی یه کارخانه پولدار بشه اما مسلما هیچ رفیق خوبی رو نمیشه از جائی دزدید و یا کارخونه اش رو زد.

متاسفانه ما خودمون قدر ثروتهایی رو که داریم که قیمتش خدا تومن میشه و به حساب نمیاد.


1. این اسامی اتفاقی نوشتم و منظور خاصی نداشتم خواهشا فکرهای ناجور نکنید و سعی در رمز گشائی و این حرفا هم نداشته باشید که توشون هیچ رمزی وجود نداره.


نظرات 1 + ارسال نظر
[ بدون نام ] 22 آبان 1388 ساعت 11:51

خیلی خوبه که همه همیشه یادمون باشه که خیلی آسون میشه باعث شادی دوستی شد و البته خیلی آسونتر دلیل غمش......

خب دیگه زندگی همینه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد