زخمه

وب نوشت های یکی که دیر رسیدن عادتش است ...

زخمه

وب نوشت های یکی که دیر رسیدن عادتش است ...

ساغر هستی



ساغر هستی

ساقیا در ساغر هستی شراب ناب نیست

 و آنچه در جام شفق بینی بجز خوناب نیست
 زندگی خوشتر بود در پرده وهم خیال
صبح روشن را صفای سایه مهتاب نیست
شب ز آه آتشین بکدم نیاسایم چو شمع
 در میان آتش سوزنده جای خواب نیست
مردم چشم فرومانده است در دریای اشک
مور را پای رهایی از دل گرداب نیست
خاطر دانا ز طوفان حوادث فارغ است
کوه گردون سای را اندیشه ز سبلاب نیست
ما به آن گل از وفای خویشتن دل بسته ایم
 ورنه این صحرا تهی از لاله سیراب نیست
آنچه نایاب است در عالم وفا و مهر ماست
ورنه در گلزار هستی سرو و گل نایاب نیست
گر ترا با ما تعلق نیست ما را شوق هست
ور ترا بی ما صبوری هست ما را تاب نیست
 گفتی اندر خواب بینی بعد ازین روی مرا
ماه من در چشم عاشق آب هست و خواب نیست
جلوه صبح و شکرخند گل و آوای چنگ
 دلگشا باشد ولی چون صحبت احباب نیست
جای آسایش چه می جویی رهی در ملک عشق
موج را آسودگی در بحر بی پایاب نیست

رهی معیری


بعضی از شعرها حال آدم رو خوب سرحال میارن. الان که از سرکار برگشتم و از شدت خستگی نای حرکت ندارم با دیدن و خواندن این غزل ناب از زنده یاد رهی معیری کلی دلشاد شدیم. واقعا اگه شعر و ترانه و موسیقی نبود زندگی خیلی سخت میشد.یه روزی قصد دارم این غزل را ترانه خوان باشم.

این روزها آرامین گوش میدهم (باز نگین که چقدر از این آرامین میگه بخدا خیلی لذت بخش و دوست داشتنیه) تا خستگیم از تن در بره و آرام باشم. منوچهر  طاهرزاده را با آهنگهای قدیمی و سنتیش تازه پیدا کردم و چه زود رفت که کاش بیشتر میماند و بیشتر از «پائیز» می خواند.

دلم برای تعدادی از موسیقیهایی که تو هارد کامپیوتر خونه ام دارم خیلی تنگ شده بخصوص که خیلی هوای پینک فلوید و لئونارد کوهن و سلن دیون رو کردم.

موسیقی رو دوس دارم و قراره چند ماهه دیگه سازم رو نو بکنم و برای خودم گیتاری تازه بخرم تا دلتنگیامو باهاش قسمت کنم و با صداش اشکام رو جاری کنم و با زخمه بر تارش دلم رو قرص و استوار کنم.

من موفق میشوم و روزی می رسد که به هدفم خواهم رسید و بعدش .......