ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
دروغ چرا این چند روزه رشته افکارم بوسیله چند نفر از هم گسسته شده بود بعضی ها نیک و زیبا مثل مادرم و خواهرم و دوستانی خوب و از طرفی دیگر کسانی که بی خیال گفتنش خوب نیست اما بهرحال افکارم مثل قطبهای مثبت و منفی در حال نوسان بود تصمیم داشتم دو تا ترانه که در ذهنم بودند را رو کاغذ بیاورم اما به دلیل هدفی که ذهنم رو اون زوم کرده منصرف شدم. دروغ چرا دلم برای ترانه و موسیقی تنگ شده حتی با بعضی از دوستان ترانه سرا و آهنگساز گپ میزنم حسرت میخورم که چرا کاری نمیکنم در حالی که از دستم بر میاد اما با این حال باید امسال فعل خواستی رو صرف کنم که ده سال پیش باید می کردم و نکردم اما هر کاری کنم باز ار ترانه جدا نیستم این ترانه شاهکار بینش پژوه خیلی به دلم میشینه و این روزها دوستش دارم البته این ترانه چند سال پیش در کتاب کافه نادری شاهکار چاپ شده و در آلبوم ادبیاتی دیگر با صدای خودش منتشر شده بود اما خوندنش رو به دوستان توصیه میکنم. برداشت بد نکنید فقط از این ترانه خوشم میاد حالا هر کی یه برداشتی دارد شاید اون دیگری اونی نیست که همه فکرش رو میکنند شاید همونی است که هستیم بیشتر بخوانید و بیاندیشید:
دیگری
باز با آن دیگری دیدم تو را
جای قهر و اخم خندیدم تو را
باز گفتی اشتباهت دیده ام
گفتمت باشد ، بخشیدم تو را
باز هم این قصه ات تکرار شد
با رقیبان رفتنت انکار شد
آنقدر کردی که دیگر قلب من
از تو و از عشق تو بیزار شد
آن رقیبان یک شبت می خواستند
ذره ذره پاکی ات می کاستند
شب به مهمان خانه ات مهمان شدند
صبح اما از برت برخاستند
آمدی گفتی پشیمانی دگر
زین پس اما پاک می مانی دگر
گفتمت توبه به گرگان چاره نیست
گفتی ام چون کوه ایمانی دگر
گفتمت باشد بخشیدم تو را
اخم وا کردم و خندیدم تو را
زین حکایت ساعتی نگذشت تا
باز با آن دیگری دیدم تو را
شاهکار بینش پژوه
* عکس تزئینیه هیچ ربطی به مطلب نداره و همین جوری خوشم اومد اینجا گذاشتم. البته اگه الان آب انار باشه ازش نمیگذرم.
ترانه زیبایی بود