زخمه

وب نوشت های یکی که دیر رسیدن عادتش است ...

زخمه

وب نوشت های یکی که دیر رسیدن عادتش است ...

یک با یک برابر نیست

معلم پای تخته داد میزد
صورتش از خشم گلگون بود
و دستانش به زیر پوششی از گرد پنهان بود
ولی آخر کلاسی‏ها،
لواشک بین خود تقسیم می کردند
وان یکی در گوشه‏ای دیگر جوانان را ورق میزد
برای آنکه بیخود های و هو میکرد و با آن شور بی‏پایان
تساوی‏های جبری را نشان میداد
با خطی خوانا، بروی تخته‏ای کز ظلمتی تاریک
غمگین بود
تساوی را چنین نوشت:یک با یک برابر است
از میان جمع شاگردان یکی برخاست،
همیشه یک نفر باید برخیزد…
به آرامی سخن سر داد:
تساوی اشتباهی فاحش و محض است
نگاه بچه‏ ها ناگه به یکسو خیره گشت
و معلم مات برجا ماند
و او پرسید:اگر یک فرد انسان، واحد یک بود
آیا باز هم یک با یک برابر بود؟
سکوت مدهشی بود و سوال سخت.
معلم خشمگین فریاد زد آری برابر بود
و او با پوزخندی گفت:
اگر یک فرد انسان، واحد یک بود
آنکه زور و زر به دامن داشت بالا بود آنکه
قلبی پاک و دستی فاقد زر داشت پایین بود
اگر یک فرد انسان واحد یک بود
آنکه صورت نقره‏گون چو قرص مه میداشت بالا بود
وان سیه چرده که مینالید پایین بود؟
اگر یک فرد انسان واحد یک بود،
این تساوی زیر و رو میشد
حال میپرسم، یک اگر با یک برابر بود
نان و مال مفت‏خواران از کجا آماده میگردید؟
یا چه کس دیوار چین‏ها را بنا میکرد؟
یک اگر با یک برابر بود
پس که پشتش زیر بار فقر خم میشد؟
یا که زیر ضربت شلاق له می گشت؟
یک اگر با یک برابر بود
پس چه کس آزادگان را در قفس میکرد؟
معلم ناله آسا گفت:
بچه‏ها در جزوه‏ های خویش بنویسید:
یک با یک برابر نیست…

زنده یاد خسرو گلسرخی


امسال بعضی از دوستان پائیز رو بهم تبریک گفتن اما دیدم امسال دل و دماغش رو ندارم که به یاد پائیز باشم.دیدم واسه این حال خرابم این شعر زنده یاد گلسرخی بیشتر می چسبد.

این روزها خدا در نزدیکم است و احساسش میکنم. به زودی با یکی دو مطلب جالب همگی رو غافلگیر خواهم کرد.

نظرات 3 + ارسال نظر

این شعر گلسرخی محشره
وچه سلیقه ای این شعرو انتخاب کرد برای این حال و هوای پاییزی

ناصریا 1 مهر 1388 ساعت 21:10 http://shahireshab.blogsky.com

سلام اکبریا
انتخاب شعرت از گلسرخی عالی بود
من که پائیز رو تبریک گفتم
آخ حال میکنم
آخه منم به خدا نزدیکم
موفق باشی عزیز

حسن 2 مهر 1388 ساعت 21:59

آخه آدم کوچیک تو فکر کردی کی هستی؟
تو و اون موسوی و کروبی و خاتمی وطن فروشت رو راهی جنهم خواهیم کرد تا درس عبرتی باشه برای بقیه عناصر خودفروخته.
دیدی امروز دستان الهی از آستان آقای دکتر احمدی نژاد رئیس جمهور محبوبمان بیرون آمد و تودهنی محکمی به استکبار و آمریکا و انگلیس زد؟
امسال تو که به حکم عظمای ولایت سر نمی نهند مستوجب عذاب الهی هستند.
بدبخت تو روز عید روزه گرفتی و دچار گناه کبیره شدی حالا هم اومدی و با افتخار اینجا جار میزنی مفلوک برو به فکر توبه باش.

سلام هموطن یا همکیش یا ...
نمیدونم چی خطابت کنم؟ چون این چیزهایی که گفتم نمیشه به شما اطلاق کرد.
میبینم که به نمایندگی از خدا اینجا هم یه شعبه قیامت و حسابرسی باز کردید.
وطن فروشم منم یا اون رئیس تو که وقتی از قتل یه هموطن ازش سوال میشه عکس یه زن عرب رو در میاره و و از اون دفاع میکنه. احتمالا خون عربها از خون ما ایرانی برای ایشان سرختر است.
اگه منظورت سخنرانی برای چهل تا کشور و صد و خورده صندلی و تخته بود بلی دیدم و واقعا از خودم شرمسار شدم که وقتی یه زمانی شهید رجایی به چینن مجمعی میرفت همه کشورها گوش به حرفش میدادند و یا وقتی آقای خاتمی در مجمع سخنرانی میکرد و پیشنهاد گفتگوی تمدنها داد همه دنیا باهاش یکصدا شدند اما امروز حتی نمیانده لبنان هم نموند راستی نماینده فلسطین رو دیدین که خانم در دماغشون دنبال آدرس رئیس شما میگشت؟
آره قبل از اینکه شما یادآوری کنید توبه کردم و امیدوارم روزی بیاد تا دلیل توبه خودم را بازگو کنم.

اما دوستان دیگر:
این کامنت را تائید کردم تا باز یادآوری کنم چرا با کسی بحث نمیکنم. و دور از مباحث روز هستم. بماند که بعضی از برادران پاسدار هم گاها اینجا مارو مورد ارشاد و راهنمایی قرار میدهند اما ما عادت کردیم. در ضمن خواهران زینبی که چند باری مهمان اینجا شدند و سعی در هدایت بنده داشتند باید متذکر شوم که من مثل برادران ارزشیتان قرار نیست به راه هدایت شما راست شوم.
این ادبیات محترمانه من است والا ممکن است در آینده از ادبیات اروتیک استفاده کنم که ممکن است بیشتر خوشایندتان باشد.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد