ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
قرار بود این نوشته رو یک ماه پیش اینجا قرار بدهم در همین صفحه چرکنویس بلاگ اسکای ذخیره اش کرده بودم تا به موقع اینجا قرار دهم. اما دلم نمیومد زودتر این کار رو بکنم تا اینکه این روزها که خونه به دوش و چمدان به دستم دیدم بهترین فرصت است تا چند صباحی که نیستم (البته بشنوید و باور نکنید هر جا باشم اولین چیزی که میتونم خوب پیدا کنم اینترنت است) این بهترین بهونه برای بودن است. این روزها روزهای جالبی دارم از طرفی از خیلی چیزها دل کندم. از رفاقتها و دلبستگی های گذشته، از بهانه دوست داشتن جدیدم، از شیطنتهای خاص خودم اما از یک چیزی هنوز دل نکندم و آن هم بودن خودم و غرورم است. همین دو روز پیش کسی برام نامه ای داد که دگرگونم کرد و دیدم که چقدر برای بزرگ شدن راه دارم. خوشحالم زود بیدار شدم اما نمیدانم چرا میخواستم کسی دیگری را در حساب بچگیام آلوده کنم و خوشحالم که هنوز چنین نشده است. این روزها عزیز شده بودم اما دیدم که نباید بشه. پس تا اطلاع ثانوی این هم قدغن.
نمیدونم چرا بعد از مدتها رو به ترانه آوردم و فکر نمیکردم وضعم اینقدر خراب باشه، اعتراف میکنم اون جوون پر شر و شور قبلی نیستم خیلی سخت گیر شدم راحت مثل گذشته نمینویسم این یه تیکه را ده بار خوندم با گیتار زدم و باز خوندم تا ایراداتش رو پیدا کنم نمیدونم چرا این ترانه تر و تازه رو خیلی بیشتر از بقیه ترانه هام دوس دارم شاید واسه خاطر این است که حکایت خودم است. تو این ترانه مخاطب خودم بودم رو به آئینه وایستاده بودم و یکی رو دیدم فکر کردم خیلی آشناست سالهاست که دیدمش اما نمیشناختمش دارم یواش یواش می شناسمش یه پسر بچه شیطون که هر سال بزرگتر میشه باز بچه تر میشه نمیخواد قبول کنه که بزرگ شده باید به فکر مسئولیت باشه هنوز نمیخواد باور کنه دیگه یه پسر بچه پنج شش ساله نیست که بخواد تو باغ و مزرعه شیطنت کنه آره من و این پسر بچه تنهائیم و داریم بهم عادت میکنیم ولی این پسر بچه خیلی دوست داشتنی است حداقل که من خیلی دوسش دارم بخصوص وقتی لج میکنه قیافه اش دیدنی میشه. «تنهائی» حکایت خودم است حکایت همیشه دیر رسیدنم هاست. به قول آقای علی حاتمی در سوته دلان «همیشه عمر دیر رسیدیم»
تنهایی
همیشه به خواستنت دویده ام
ولی به ندیدنت رسیده ام
تو بازی چرخ و فلک داغت رو
روی دوش زخمیم کشیده ام
میدونی سهم من از همه سوختن
یه دل سوخته بود به جرم لب دوختن
اما تو رفتی و خوشی به همرات
من موندم و این تنهایی شب شکن
وای، همیشه عمر دیر رسیده ام
واسه رهائی، اسیر رسیده ام
اسمتُ فریاد زدم ولی چه دور
ببین به نگات چه دیر رسیده ام
بذار بگم، آخر مصیبتم
واسه گریه روضه خونی ندارم
گوشه تنهایی و منِ خسته
واسه موندن دیگه جونی ندارم
ببین همیشه عمر دویده ام
ولی به نرسیدن رسیده ام
رو به همین قبله محمدی
از خودِ عاشقم دل بریده ام
«اکبر یارمحمدی»
راستی جایی که قراره باشم شنیدم خیلی خوش آب و هواست دوست دارم زودتر مستقر شوم تا ببینم چه حالی دارد.
راستی در مورد دانلودها هم عجله نکنید من تقریبا تمامی آلبومهای آقای زمان را آپلود کردم و فقط منتظرم تا سر فرصت برای دانلود در اختیار دوستان قرار دهم.
سلام اکبر جان
ممنونم که سر زدی
من چهار ساله هر سال می نویسم
هر سال
نا امید نیستم اگه بودم که العان کوشه خیابون باید گدایی میکردم ... فقط به این خاطر که سالگرد ارتحال پدرم بوده اینو نوشتم و هر چی باشه و بشه هر سال تا هر وقتی وب بنویسم و زنده باشم هر سال ۱۷ شهریور در این مورد مینویسم
در مورد قالبم باید بگم نمی دونم چرا میگی قالبه سنگینه .چون هر وقت هر جایی خودم یا هر کس دیگه ای بازش میکنه میگه زیادم سنگین نیست شاید سرعت جایی که تو توش هستی یکمی پایینه
خودم میدونم این قالب دقیقا قالب ۴ سال قبلمه .
نه این که نخواستم عوضش کنم
خواستم ولی میدونی که وقت گیره باور کن وقتشو ندارم
اما دارم کم کم روی یه قالب خوب کار می کنم که اتفاقا تیره هم نیست
در مورد ادبیاتم باید بگم من عاشق این طور نوشتنم
هر چه از دل برا ید زبون زبونمه نه زبونه عقلم !!!
بازم ممنون واسه تذکراتت!!
سلام
کاش یکی از اینارو با گیتار و صدای خودت آپ می کردی
مطمئنم که بد می خونمشون
ولی شعر جالبی بود
خوش بگذره
یا حق
سلام خوبی؟
مرسی اکبر جان واقعا
دیشب داشتم به حرفات فکر میکردم
اما باید بگم اشتباس بگم تو بی خبری
خودتم می دونی
می دونم منم مثل تو برام مهم نیست که چیزی که می نویسم چیه فقط از دلم می نویسم .
اما در این مورد که برات مهم نیست کسی بخونه یا نخونه یا اصلا وب بزدید داشته باشه یا نداشته باشه موافق نیستم
درسته ما واسه دلمون می نوسیم اما اگه وبت بازدید نداشته باشه دلسرد میشی
یه نگاه بنداز میبینی توی وب من پرشن استات هست
توی اون قنگ معلومه روزی چند تا آدم از کجا و چطوری اومدن
می دونیم که نصف بازدیدکننده هارو گوگل واست جور میکنه
دلیل اینکه آهنگ توی وبم می ذارم واسه دانلود همینه
روزانه وقتی تو پرشن استات نگا میکنم میبینم که نصف بیشتر گوگلیایی که وارد وب شدن با موضوع دانلود فلان آهنگ وارد وب میشن که خیلی بازدید وبو برده بالا
اینکه می بینم وب روزی ۱۰ تا یا ۵ تا یا گاهی مثلا ۲ تا روزانه بازدید داشته نباید فرقی بکنه اما باعث میشه دلسرد بشم
در مورد آهنگ روز وبم باید بگم من اینقدرام که توفکر میکنی تازه کار نیستم بابا مثلا یه عمره دار
م با وب و کامپیوتر ور میرم
حجم آهنگی که می ذارم ماکزیمم ۳۰۰ کیلوبایته با کیفیت پایین به اندازه یه عکس بزرگ با کیفیت معمولی
خودمم می دونم که دیگه از من گذشته آهنگ بذارم امامی تونی بری بخونی نظراتتو
توی پست قبل نصف بیشتر نظرات تا در مورد خود وب یا مطلبم باشه در مورد آهنگ و بوده
د مورد رنگ پشت قالبم باید بگم همه مثل منو تو نیستن که مطلب براشون مهم باشه عقلشون به چششونه
من یه هفته داشتم رو عکس پشت قالب کار میکردم تا این طور در اومد
این کاری ه بزرگ شدن یا نشدن نداراه
بزرگ شدن به عقله نه به چشم درسته ؟ گاهی وقتا بعضی بایگرای بزرگ و معروم مجبورن واسه کارشون لباس بچه هارو به تن بکنن
درمورد ادبیات باس بگم رشته خودم ادبیاته البته انگلیسی
انواع و اقسام رمان و هر چی بگی خوندم و در ود انواع ادبیات نوشتاری می دونم
حتما می دونی که منظور از ادبی نوشتن لغوی نوشت نیست
ده ها نویسنده معروف هستن که به شیوه omnisient می نویسن که من عاشقاین سبکم وتی می خونم فکر می کنم داره با خودم حر ف می زنه واسه همینم منم سعی میکنم همین طور بنویسم حال اگه نا توانم در نوشتم اشتباهم د انتخاب شیوه نگارشم نبوده بلکه نا توانی خودم بوده
یا حق