زخمه

وب نوشت های یکی که دیر رسیدن عادتش است ...

زخمه

وب نوشت های یکی که دیر رسیدن عادتش است ...

از تو آموختم

سلام

سلام استاد

سلام معلم

سلام شمع من

سلام دادا علی

نمیدونم به کدامین کس باید سلام کنم امروز جمعه بود و سالروز رفتنت، همش به این فکر میکردم چرا و چگونه؟ چرا با من چنین معامله ای کردی؟ من که هشت سال پیش یکی بودم مثل بقیه، داشتم واسه کنکور میخوندم دروغ چرا پشت کنکوری بودم و تموم آرزوهام تو دانشگاه بود اما تو نذاشتی تو چشمامو باز کردی نشون دادی که جایی بزرگتر از دانشگاه است که میتونی یاد بگیری و بیاموزی.

من به تو مدیونم منی که یاد گرفتم صریح باشم و هیچوقت مصلحت طلب نباشم. یاد گرفتم همیشه حقیقت رو بگویم حتی اگه به ضررم باشه واسه همینه که این روزها تنها هستم واسه همینه که خودت میگفتی کسی که به این جا برسه تو آسمون تنهائیش پادشاهی میکنه و چقدر شادم که این روزها همون احساس تورو دارم، یادته تو کویر همین ها رو گفته بودی و من تازه رسیدم.

دکتر نمیدونی این روزها چی میکشم تو که نیستی ببینی وضعمون چطوریه؟ دکتر خیلیا این روزها زیاد سیگار میکشن تا نشون بدن داغونن حتی اونایی که بعد از سالها دوباره سیگار به لب شدن تا آروم بشن، تو چی؟ بازم سیگار میکشی؟ بابا این چه حرفیه مگه میشه تنها باشی و بخونی و ببینی و این همه داغ رو ببینی و آروم باشی. نکنه هنوز هم موتزارت گوش میدی یا دل به صدای داریوش دادی که میخونه «دوباره میسازمت وطن» این روزها نمیدونم چه حالی داری ولی حال من خرابه. سیگاری نیستم اهل قدم زدن نیستم . محبوس مصلحت شدم، می بینی دکتر چیزی که ازش همیشه فرار می کردم الان گریبانگیرم شده. از سیاست فراری شدم من و تو آدم سیاست نیستیم، آدمهای صریح و صادق به درد این کثافت کاریها نمیخورن. راستی خبر از خواهر و برادرهای دانشجومون داری؟ خبر از جوونهایی که پرپر شدن داری؟ آره مطمئنا آگاهی.

دکتر زندگی سخت شده، قرار بود تو این نامه باهات درددل کنم و بابت همه اون چیزهایی که بهم یاد دادی تشکر کنم اما نمیدونم چرا به اینجا رسیدم، این آرامینی که دارم گوش میدم بدجوری به این طرف پرتم کرد(خانم سارا نجفی باز هم از بابت آرامین متشکرم). دکتر همیشه میگفتی که وقتی در راهی پا گذاشتی نباید به اطراف نگاه کنی که حواست پرت میشه باید به صراط مستقیم بری تا به هدفت برسی.الان هم دارم به وصیتت عمل میکنم سعی میکنم از راهی که میرم منحرف نشم.

دکتر ممنونم که باعث شدی برم بودا رو بخونم زرتشت رو بخونم یهود رو بخونم مسیح رو بخونم اسلام رو بخونم راستی چه خوب شد که آدرس خونه گلی فاطمه رو بهم دادی آخه هر جور که فکر میکنم هر جا که می رفتم گمشده ام رو نمی تونستم پیدا کنم. همون خونه بود که جسارت رو یادم داد، پسرش حسین یادم داد که تو دنیا آزاده باشم و غیر از آزادگی به چیزی فکر نکنم و خودم رو اسیر هیچ کس و هیچ چیزی نکنم. از زینبش یاد گرفتم که در برابر ظلم سکوت نکنم و هر چقدر هم ظالم ظالمتر بود فریادم بلندتر باشد هر چند که به قیمت جان و مالم باشد. راستی تو اون خونه یکی به نام علی بود هم اسم تو بود سکوتش هم از فریاد خیلیها بلند تر بود او بود که هیچ کس صدایش رو نشنید و نفهمیدند که چه میگوید راستی چرا تو این دور و زمونه که همه مدعی علی بودن  هستن چراغ بیت المال روشن مانده است؟

نمیدونم چی میگم نمیدونم چی شده؟ حالم خوب نیست. خیلی حرفها ته دلم مونده و کسی نیست که بهش بگم. تموم موبایلها از دسترس خارج شدن. ولی نباید به کسی چیزی بگم خودت یادم دادی که مرد نباید ناله کنه مرد باید مرد بمونه.

نه عزیز، نه ناله میکنم نه درددل میکنم و نه از خودم دفاع میکنم همه اینها کار افراد ضعیف است و من از تو یاد گرفتم قوی باشم. از تو یاد گرفتم که به ایمانم متوسل بشم و اونو دو دستی بچسبم که قوی ترین مامن و پناهگاه برای دلتنگی ها و دل خستگی هاست.

دکتر دیگه حرفی ندارم چرا داشتم اما بذار برای روزگاری که حالم خوب باشه این روزها وقتی کسی ازم میپرسه :«خوبی؟» خنده ام میگیره. دکتر جان حالم اصلا خوب نیست.

دکتر میدونی من به کسانی که خیلی دوسشون دارم و نمیخوام که از پیشم برن هیچ وقت نمیگم خداحافظی نمیکنم واسه همین هم دلم نمیاد ازت خداحافظی کنم پس به امید دیدار.

شاگرد کوچیک و همیشه ناراضیت

اکبر یارمحمدی

بیست و نه خرداد یک هزار و سیصد و هشتاد و هشت


پی نوشت:

از همه دوستانی که تو این چند روزه پیگیر احوالم بودن ممنونم بهرحال هنوز هستم و زنده ام و معلوم نیست که فردا چه اتفاقی بیفتد. اگر دیدین که چند مدتی نیستم زیاد نگران نشوید احتمالا ... بی خیال اتفاق خاصی نمیفته. یه بار به یکی گفتم که نمیدونم چپ و راست نیستم اما اینو خوب میدونم که کله ام بدجوری بوی قورمه سبزی میده و به این بو هم تعصب دارم. مواظب خودتون باشید.

نظرات 5 + ارسال نظر

سلام دوست عزیز اتفاقی با وبلاگ شما دوست عزیز اشنا شدم ولی در همان نگاه اول و خواندن متن هایتان تمامش به دلم نشیت
بنده خقیر دست کوچکی در نوشتن دارم بیشتر میشود هذیان نوشت اسمش و گذاشت تا نوشتن ولی در زمینه عکاسی خدا رو شکر کار بلد هستم و در خبرگزاری هیا متعددی کار میکنم
خوش حال میشم اقا یار محمدی یک سری به بنده حقیر بزنین
کوجک شما رویا عکاس 21 ساله

سعید حیدری 31 خرداد 1388 ساعت 11:44 http://naniha.blogfa.com/

سلام اکبر آقا حال شما خوبه خیلی ممنون که به وبلاگ ما هم سری زدید.ماراهم بین یاران زخمه جادهید خیلی دوستون دارم.
راستی روز اولی که هم دیگر رو دیدیم یادتونه.یادش بخیر.فعلا خدا نگهدار

شبنم 1 تیر 1388 ساعت 10:53 http://shabnamnameh.blogfa.com

سلام
ُدیدی بنام دین سر دین را بریدند

فرهاد 1 تیر 1388 ساعت 14:01

با سلام.در پی وبلاگی جدید از آقای مهندس حسین زمان بودم که سر از وبلاگ شما درآوردم.موفق و بهروز باشید.

فرشته 2 تیر 1388 ساعت 16:08 http://onlychild.persianblog.ir/

http://onlychild.persianblog.ir/

انا الله و انا الیه راجعون

یا حسین

یا حسین

یا حسین

ای سید شهدا

ای آزاده ترین انسان

ای پدر

مگر تو در کربلا فریاد آزادی و آزاده خواهی سر ندادی؟؟؟؟

مگر شهادت تو در کربلا شهادت برای آزادی و آزادگی نبود؟؟؟

مگر پیام، پیام آور کربلا آزادگی نبود؟؟؟

حالا فرزندان این مرز و بوم یک صدا یاحسین گفتند و فریاد آزادی، آزادگی سر دادند

حالا جوانان وطن من پاسخ به هَل مِن ناصر یَنصُرنی ترا دادند!!!!!

تو در کربلا تنها بودی و ما در ایران یا حسین حالا کیست یاری رسانی که یاریشان کند؟؟؟؟؟

یا حسین تو شفاعت شیرانی که فریادت را شنیدند بکن حالا تو از خدا بخواه که یاریمان کند

حالا تو به فریاد هَل مِن ناصر یَنصُرنی جوانان ایران لبیک بگو!!!!

تا حقمان را بگیریم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد