زخمه

وب نوشت های یکی که دیر رسیدن عادتش است ...

زخمه

وب نوشت های یکی که دیر رسیدن عادتش است ...

من باختم

به دوستانی که این روزها سرخوشانه در پی پیروزی هستند توصیه میکنم که این نوشته را نخوانند که به هیچ عنوان به کارشان نمی آید. این روزهای امیدواری را با این نوشته ناامید کننده خراب نکنید در پی همان بزم شبانه خیابانی و دور هم بودن های دوستانه انتخاباتی و شاد بودنتان باشید و این شیرینی شاد لحظات خوشتان را با نوشته من خراب نکنید.


این روزها روزهایی است که خیلی از هم نسلان من و مردم ایران در خیابانها  هیجان خود را تخلیه می کنند اما من خالی از این شوق و هیجانم. این روزها یاد گرفتم بر احساساتم غلبه کنم و کمتر احساسی شوم این روزهای دوری از خانه و خانواده فرصتی برایم بود تا یاد بگیرم که زندگی همش این روزمرگی نیست این قضاوتهای ساده در محیط سایبر نیست، دروغ چرا، بعد از عید تصمیم داشتم ازدواج کنم اما الان دیگر به نقطه ای رسیدم که نمیتوانم نمیگویم تلاش نکردم چرا کردم حتی پیش قدم شدم اما برگشتم به دلیل اینکه هنوز خودم را نشناخته بودم. سخت نیست اعتراف بکنم که خیلی سخت گیر شدم به این آسانی دلبسته هیچ چیز و هیچ کسی نمیشوم به راحتی بر دوستیهای گذشته خط میزنم و رد میشوم چون میبینم که خیلیها از من رد شدند. این روزها به قول دوستی که میگفت خیلی بی هیجانی، خالی شدم. خالی شدم از خاطراتی که زمانی با آنها زنده بودم از چهار سال پیش که زندگی را بر خود سخت گرفتم و چیزهایی را بر خود حرام کردم که نباید می کردم، ولی من کردم به قول دوست نازنینی زندگی برای ما ایده آلیستها سخت است، نه ما این زندگی را تحمل می کنیم و این زندگی ما را تحل خواهد کرد و براستی که نیز اینگونه بوده است.

 ترانه و شعر و آهنگ را کناری نهادم چون دیدم ناپاک شدم چون حرمت خودم را نگه نداشتم و بدین وسیله تا روزی که تطهیر نشدم دست به قلم نخواهم برد. اهل معامله نیستم اما از این دلگیرم که به دل آدمها راهی ندارم. شاید هم بلد نیستم کسی را دلبسته خودم بکنم، همین باعث شده که بر این غرورم افزوده شود و خودم را کم نبینم. بله، من به «نه» شنیدن عادت کردم نه از غریبه ها که از آشنایان بیشتر شنیدم.

دوستان انتظار نداشته باشید که بخواهم باز شبی را در کنارتان جوگیر شوم و فریاد کنم. دیگر هیجانی ندارم. نمیدونم نظریه «پیری زودرس» چقدر درست است اما دیگر احساس میکنم هیچ چیز خاصی نمیتواند هیجانی در وجودم بیآفریند شاید این از همان علایم است به سادگی برای هر چیزی نمیخندم، ایراد از کسی نیست از خودم است که نمیتوانم جوانی کنم.

برای خودم متاسفم که هنوز نتوانستم خودم را با معیارهای جامعه ام منطبق کنم، هنوز یاد نگرفتم که در مقابل خوبی که به دیگران انجام میدهم توقع داشته باشم که که برایم کاری انجام دهد و چقدر راحت پذیرفتم که اگر کسی لطفی در حقم کرد تا همیشه مدیون باشم و در مقابلش چیز نگویم و مقابله نکنم. این روزها و ماههای اخیر کسانی را شناختم که کاش هیچ وقت اینگونه باهم رو در رو نمیشدیم کاش به همان تصویر خوب گذشته بسنده می کردیم و این گونه خود را آلوده نمی کردیم. دلگیرم از خودم که بد کردم. بد شناختم و بد تا کردم.

زندگی شاید صبوری میخواهد، شاید اعتماد میخواهد شاید میخواهد بداند چقدر تحمل سختی را دارم. به صراحت می گویم صبورم و بردبار اما تحمل بی اعتمادی رو ندارم وقتی می بینم عزیزی یا کسی بهم بی اعتماد است نمیتوانم راحت باشم  و از خودم و زندگی منزجر میشوم.

مشکل من این است که تحمل یکی نبودن حرف دل و زبان را ندارم. از تعریف بی خودی هم منزجرم. در ضمن  میخواهم مساله ای را برای همیشه  همین جا تمامش کنم این روزها نه دلبستگی به کسی دارم و نه میخواهم داشته باشم و تا بعد از اتمام دهه سوم زندگیم علاقه ای ندارم برای خودم همسفری داشته باشم چه برای زندگی و چه برای دقایقی برای همنشینی و مصاحبت.

به این تنهایی خو کردم و دلبسته همین هستم که کسی بهم نگوید چرا کی کجا و چگونه و ....

از این واژه ها بیزارم.

این روزها برای خیلیها روزهای امید و آرزو است اما برای من فرقی ندارد که چگونه خواهد بود و اگر تا آخر ایستادم بر اساس عهد و پیمانی است که فقط و فقط با خودم بستم که لااقل این یک قلم را بر خلاف ماشینهای کشاورزی، گیتار، ترانه، آواز، کارشناس فنی بودن و ادامه تحصیل در رشته مدیریت، به انتها برسانم و بر همان عهد خود پافشاری میکنم و اگر در تهران هستم فقط خواستم ثابت کنم که از عهده خیلی کارها بر می ایم و بر خلاف خیل عظیمی از دوستان چشمداشتی نیز ندارم.

من گفته بودم که زود امیدوارم میشوم و زودتر ناامید میشوم اما شما ناامید نشوید قرار نیست همه مثل هم باشیم شما باید ببرید اما من از همین حالا باختم و باختن هم جزئی از زندگی است.

نظرات 9 + ارسال نظر
بهشت 19 خرداد 1388 ساعت 05:52 http://nochagh.blogsky.com

با سواد ها حتی وقتی دانشگاه آزاد و پیام نور هم درس خوانده باشند با شعورشان آدمو به تحسین وامیدارند ولی تو نمی دونم چی هستی آیا شاگرد ممتاز مدرسه و دانشگاه بودی؟آیا چون پدربزرگ محشری داشتی چنینی؟!آیا نقش مادر بر شخصیتت چنین تندیسی از تو ساخته فقط بگم تو این وانفسا از نوشته ات حظ کردم موفق باشی پیروز میدان زندگی

بهشت 19 خرداد 1388 ساعت 08:03 http://nochagh.blogsky.com

سلام.مطلب شما را دوباره خواندم نمی دانم شما تغییرش داده ای یا من نوع دیگر فهمیدمش.تو جوانی منی با این تفاوت که من در سن بیست و یکی دو سالگی حال

بهشت 19 خرداد 1388 ساعت 08:09

شما فوق العاده اید نیرویی در درون شماست که از خودتان هم عظیم‌تر است که شما را هدایت و راهنمایی می‌کند. نیرویی بسیار قوی و عظیم که وقتی به آن اجازه رشد و شکوفایی می‌دهیم و به آن اعتماد می‌کنیم ما را به مقصد نهایی که همان عشق و آرامش و شادی است.می رساند

سلام
ممنون از اظهار لطفتان. نه من مطلبم را تغییر ندادم. وممنون از این همه اظهار لطفتان. امیدوارم که همانگونه شما گفته باشم.
من تو دوران تحصیل هم زیاد نمیخوام صحبتی داشته باشم .شکر خدا پدر بزرگی دوست داشتنی داشتم که زود از میان ما رفت و مادری دلسوز و مهربان که اگه روزی صدایش رو نشنوم انگار در آن روز گم کرده ای دارم و امیدوارم که خداوند هیچ وقت این نعمت را از بنده نگیرد.
موفق باشید.

پریسا قدرتی 19 خرداد 1388 ساعت 10:39

سلام چی شده یهو اینقد دپرس شدین ؟تازه الان به این نتیجه رسیدین جوونا خیلی وقته نا امید ن .گمن ناپیدان آویزونن ولی چرا دروغ من جزو اونایی هستم که چند روزه هیجان زدم امید وارم نا امید تر از این نشیم.

سلام خانم قدرتی
خیلی وقته که خودم هم مثل این جوونها شدم اما مشکل من اینه که مثل این جوونها ه الان تو خیابون هستند نمیتونم هیجانم رو تخلیه کن شاید به این دلیل که دیگر هیجانی ندارم.
امیدوارم که هیچکس این روزها ناامید نشود.

عکاس 20 خرداد 1388 ساعت 02:36 http://akass9431.persianblog.ir/

سلام اکبر جان
خسته نباشی
تازه از ماموریت کاری برگشتم تهران هم سری زدم واون شبها و چها رراههای خیابون ولیعصر رو هم دیدم هم خوشحال از اینهمه شور وهم ناراحت از لقد مال کردن نام میر حسین توسط عده ای مثلا طرفدار
اگر میر حسین پیروز شود این آزادی که من دیدم ازبعضی این طرفداران به اصطلاح..... بهتر هیچی نگم امیدوار نباشند که اینطور بی بند باری راه بیندازند مگر میر حسین عزیز گفت بیاین خیابونا رو به گند بکشین که اینا یا این وضع خودشونو قاطی طرفدارای میر حسین کردند چرا طرفدار های میر حسین به کار این افراد اعتراض نکردند نمیدانم اما....
من از میدون فردوسی پیاده تا راه آهن رفتم بلاجبار از این کار بعیضا که همه چهار راههای موجود خیابان ولیعصر را (نه همه خیابون ولیعصر)بند آورده بودن وبا سوء استفاده از پاکی جوانان وطرفداران مهندس عزیز
با بدترین وضع موجود همه ما را به سخره گرفته بودند
ومردم بیچاره ای که خسته از کار روزانه مجبور بودند پای پیاده خودشونو به خانه هاشون برسانند و مسافرانی چون من که مجبور شدن با خستگی راه همه مسیر را پیاده تا قطار بروند
بگذریم میشنیدم که مردم میگفتند هنوز نیامده چهار راهها روطرفداراش بند آوردند اگر بیاد چه کار خواهند کرد به هر حال مردم آزاری هم حدی دارد
اما بعضی جاها مثل میدان منیریه واقعا برنامه خوبی داشتند من خودم از کارشون خوشم آمد هم از شعارهای خوبشون و هم اینکه راه را برای ماشینای مردم باز گذاشته بودند
ایکاش همه جا اینطور بود با اینکه دیرم شده بود و خسته هم بود ایستادم و در جمعشون قاطی شدم
اینجا با دیگر تقاطع ها کلی توفیر داشت
باز هم میگم امیدوارم این شور وپاکی ادامه داشته باشه امیدوار م طرفدارهای مهندس جان مواظب بعضی سو استفاده های فرصت طلبها باشند
یا حق

سلام عکاس عزیز
شما هم خسته نباشید.
به خدا من که زبونم مو در آورد ولی کو گوش شنوا؟
انگار همه رها شدند و فقط میخوان بالا و پائین بپرند و از هیچ کسی هم حرف شنوی ندارند. من از این بابت خیلی نگرانم.
فقط امیدوارم که خدا عاقبتمون رو ختم بخیر کنه.

کمال 20 خرداد 1388 ساعت 14:56 http://baroonedeltangi.blogsky.com

سلام
به امید روزی که به قول میرحسین عزیز کرامت انسان پاس داشته شود
مومن آن است که در میکده به رویش باز باشد و به مسجد برود
این هیچ تناقضی با افکارات میر حسین عزیز نداره
به امید روزی که حکومت بفهمه با مردم نباید مثل حیوون برخورد کرد
اکبر جان شما به تغییر روش شاید نیاز داشته باشی
از روزمرگی بیا بیرون
البته من که دارم اینو می گم محکوم به روزمرگی هستم و شاید کمی کمتر از قبل
اما شما موقعیت خوبی داری
همه چی رو بسپار به خدا
اگه این مردم دوست دارن این فلاکتو چرا ما حرص بخوریم
بذار 4 سال دیگه هم قشنگ کار ریدمان خودشو ادامه بده
اونوقت بعد از 4 سال قیافیه طرفدارای احمدی دیدنیه
چون دیگه نفت 150 دلاری ندارن
یا حق

ramin 20 خرداد 1388 ساعت 17:22 http://ram.parsiblog.com

Salam,to google search mikardam weblogetuno didam,khosham umad,az un posti ke mirhossein az khomeini estefna kardeh bood baraye namaz khoondan to vaghte edari kheili khosham umad,

be manam sar bezan man linketo to weblogam gozashtam aziz.c u

بهشت 21 خرداد 1388 ساعت 05:24

خوشحالم که...ارتباط برقرار کردی

حسین زمان 21 خرداد 1388 ساعت 09:49 http://www.hosseinzaman.com

اکبر عزیز سلام

میدانی که من قطعا بیش از تو سختی دوران کشیده ام و فراز ها و نشیب ها طی کرده ام . هیچگاه به دنیا و اطراف خود ایده آل نگاه نکن . این سرد شدن ها و گرم شدن های هیجان گونه واقعیت یک نظام تحت سلطه و ستم کشیده است . عکس العمل در مقابل اختناق ، سرکوب و فشار اجتماعی همین هاست که می بینی . باید یاد گرفته باشیم که از بزرگان بت نسازیم که اگر ساختیم با شکستشان ما نیز خواهیم شکست . اگر به دنیای اطرافمان نگاهی معقول و عاری از احساسات محض داشته باشیم بهتر میتوانیم وقایع را تحلیل نماییم . دوست عزیز من اگر میخواستم اینگونه حساس و تاثیر پذیر از وقایع اطرافم زندگی کنم هم اکنون هیچ دلیلی برای حیات نداشتم . با توکل و با این اندیشه که ما از اوییم و برای او میتوانیم بر هرچه پوچی و افسردگی و نگرانی است خط بطلان بکشیم . مقصود اوست کعبه و بت خانه بهانه . امیدوارم با اراده و محکم در مسیر حق و عدالت ثابت قدم باشی .

سلام آقای مهندس
این روزهای آخر همگی احساس خستگی میکنیم اما با این صحبتهای شما مطمئنم که انرژی دیگری بدست آوردم و با امید و توکل به خدائی که همیشه ناظر و مراقب ماست پیروزی را بدست خواهیم آورد.
خوشحالم که به این مرحله رسیدم که از کسی برای خودم بت نسازم و خوشحالم که دوست و استاد بزرگواری چون شما را دارم اینگونه با راهنمائی هایش همیشه امیدوار کننده راهم بوده است.
آقای مهندس متشکرم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد