ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
نوشته پائینی رو یه زمونی برای دلتنگی خودم نوشته بودم تو پانوشتش تاریخ زدم شهریور ۸۶ اما این چند روزه که نمیتوانستم زخمهای درونم رو باز کنم تا کسی باورم کنه بهترین بهونه است بیشتر نپرسید که نگفتنم برای بودنم است:
تو هم برو به سلامت
خیلی وقتها احساس می کنم که کاش بیشتر نگاه می کردم تا حرف بزنم کاش بیشتر سکوت می کردم کاش فقط زندگی میکردم. اما نمیدونم چرا دلتنگیامو فقط غیر از خودم هیشکی دیگه باور نکرد.
زندگی شاید همین باشه همین اومدن و همین رفتن. باختن !!!!!!نه باورم نمیشه یعنی منم یه روزی باختم؟ نه من هنوز نباختم باید بجنگم باید ثابت کنم که من بهتر از همه هستم لیاقتم بیشتر از اینی هست که هستم باید صاحب بهترینها بشم باید حاکم بشم من باید فرمان بدم من از فرمانبرداری بیزارم متنفرم از اینکه کسی بهم بگه این کارو بکن یا اون کارو نکن.نه من متنفرم.
شایدم عاشقم عاشق خودمم. آره تو هم برو، تو هم بهونه بیار، تو هم به خودت دلخوش باش، تو هم مثل خودم مغروری و خودخواهی تو نیمه گمشده من نیستی تو خود خودم هستی با اون خودخواهی خاص خودت. آره بهونه بیار که نمیتونی.
خیلی وقته که گوشم به این کلمات عادت نکرده بود یادم رفته که یکی بهم میگفت نمیدونم، نمیتونم، نه، نمیشه.
اما حالا بازم انگار داره گوشم عادت می کنه: عزیزم نمی تونم.