زخمه

وب نوشت های یکی که دیر رسیدن عادتش است ...

زخمه

وب نوشت های یکی که دیر رسیدن عادتش است ...

پنجشنبه گردی

بعد از مدتها یک پنجشنبه گردی دیگه برام رقم خورد. از اون قدم زدنهایی بود که شنیدم و دیدم. آخرش هم تلپ شدن تو یه کافی شاپ و یه چیزی خوردن و آخرش هم دیدن کسانی که این سالها از اون چهره‌ها دور بودم.

وقتی پا به خیابون میذارم گوشی هدفونم را تو گوشم میذارم تا زمزمه‌های مردم رو نشنوم. نسبت به یه چهار سال پیش چهره‌ام خیلی عوض شده، عینکی شدم، موهام بلند شده و سپیدتر، اسپرت می‌پوشم و بیشتر سر به زیر شدم.

دغدغه هام فرق کرده، بیشتر از اونکه به فکر خودم باشم به فکر کسانی هستم که به فکرم نیستند. روزگاری احساس در وجودم جاری بود اما این روزها برای بدست آوردن باید از دست دادن رو تحمل کنم.

بعضی موقعها کسانی رو می‌بینم و یا صداشون رو میشنوم که برایم یادآور چیزهایی هستند که تکرارشان برایم قابل قبول نیست.

امروز یکی از دوستان بهم میگه برای اینکه اخلاقت درست بشه باید از تنهائی دربیایی و به جای اینکه هدفون به گوش تو خیابونها ول بچرخی با یکی دیگه دست در دست هم باشی تا بهتر از این شوی. دست از این حاضر جوابی  برداری و کمتر ولخرجی کنی. اما چه کنم که آدم مار گزیده از ریسمون سیاه و سفید می‌ترسه. اگه بگم الان حتی به چشمام هم اعتماد ندارم دروغ نگفتم چه برسه به اینکه به کس دیگه‌ای فکر کنم.

مشکل من برای بعضی چیزها اینه که متاسفانه حافظه خیلی خوبی دارم که همه چیز به خاطرم است و با دیدن یک نشانه اعصابم بهم میریزد، برای همین تو این هفته تصمیم گرفتم به گذشته نگاه نکنم و برای کسانی که در گذشته بودند اهمیتی قائل نشم و آروم آروم ذهنم را از خیلی چیزها پاک کنم. از کسانی که سوهان روحم بودند، از کسانی که به پای غرورم قربونیشون کردم، از کسانی که سخره محفلشان شدم، از کسانی که تحمل دیدن و شنیدنم رو نداشتند از این آدمها خالی خواهم کرد.

 

راستی این روزها از شیندن کاست جدید سروش لذت بسیار می‌برم. خدا رو شکر میکنم که سیگاری نیستم و تنها اعتیادم این روزها موسیقی و کتاب است. خوندن دوباره ابوذر و گفتگوهای تنهایی دکتر شریعتی و قمار عاشقانه دکتر سروش و ماجراهای شرلوک هلمز به همراه گوش دادن به ابرو گوندش و گونل و سروش و احسان خواجه امیری و داریوش لذتی دیگر و بس دست نیافتنی برایم داشته است.

 

از این آهنگ «دلهره» سروش لذت بسیار می برم.

قتی که لحظه ی رفتنت رسید

همه ی آینه ها دیوونه شدن

جاده ها پات رو گرفتن که نری

غنچه ها سر توی دیوار می زدن

وقتی که بهت می گفتم که نرو

آسمون شگفت زده نگام می کرد

دیوار ها داد می زدن گریه بسه

پنجره با دلهره صدام می زد

تو که رفتی خونه ، ویرون شده بود

قاصدک ها کوچه رو آتیش زدن

دیگه هیچ ستاره ای خنده نکرد

لحظه ها ساکت و تکراری شدن

 

یه روزی و روزگاری خوب ترانه می‌نوشتم اما خیلی وقته که حوصله ترانه رو ندارم روزگاری در سر کلاس یا آموزش سربازی یا تنهاییم خوب سیاه مشق می‌کردم، روزگاری بود برای دلم نوشتم:

بده دستاتُ به دستام

هرم نفساتُ میخوام

تکیه گاه گریه هام باش

تا پای جون باهات میام

 

تو بذار آروم بگیرم

به مامن گرم تنت

برم به سوی آسمون

از عطر خوش پیرهنت

 

تو به من نزدیکتر از من

نگیر سایه‌تو از سرم

حوصله کن گلایه هامو

ای همیشه هم باورم

 

راستی منم یه زمونی عجب دل خوشی داشتم.

نظرات 2 + ارسال نظر
محسن 10 اسفند 1387 ساعت 16:55

سلام اکبر اقا! راستش نمی دونم مطلب (میرحسین نیا، بیا!) رو چقدر جدی نوشتی. این چیزهایی رو که از میر حسین انتظار داری واقعا عجیبه. اخه میر حسین واسه اینها قرار نیست بیاد. گر چه ادمهای بد قصه تو روبروی همه از جمله میر حسین خواهند ایستاد ولی مطمئنا نه با اون شدتی که در مقابل خاتمی ایستادند. ولی این حرفهایی که زدی مطمئنا از اهداف میر حسین نخواهد بود. احساس می کنم در این مورد دچار اشتباه شدی. اگر این حرفها رو به خاتمی می زدی قابل قبول تر بود. مطلب دیگر انکه حتما تخریب میر حسین رو در سایت انصار نیوز و یا کلمه خوندی. انچه که مسلم هستش این ادمهای خشن و بی اخلاق تخریبهای خودشان را تا موقع انتخابات ادامه خواهند داد ولی واقعا حیفه که ما وقتمون رو صرف پاسخگویی به انها بگذرانیم. تا می توانیم باید از برخورد با این گروه خشن اجتناب کنیم. و بیشتر به نامزد مطلوب خود بپردازیم. در پایان اینکه نباید از نامزدها انتظاراتی داشت که اصلا از اهدافشون نخواهد بود. انچه که تقریبا قطعی هستش کنار کشیدن اقای خاتمی به نفع اقای میر حسین هستش ولی این دلیل نمیشه که خدایی نکرده ما به تخریب اقایان خاتمی و کروبی بپردازیم. ولی اگر از من سوال کنی که چه کسی باقی خواهد ماند قطعا خواهم گفت خاتمی. موفق باشید!

سلام محسن جان
اون مطلبم رو جدی جدی با نیش و کنایه نوشتم. اگر قرار باشد رئیس جمهور آینده‌مون بهتر از گذشته‌ها نباشه خب همون گذشته‌ها بمونند.
مهندس موسوی بعد از بیست سال سکوت الان اومده حرف میزنه و روز به روز که حرفاش رو میشنوم از اینکه حامی ایشان هستم پشیمان نیستم.
اما به من حق بده به عنوان یه جوان حداقل انتظاراتی از رئیس جمهور آینده‌مون داشته باشم که قبلی‌ها نتونستن برآورده کنند.
من چیز زیادی نگفتم که همه میگن توهین کردم. آقای هاشمی و آقای خاتمی و آقای احمدی نژاد روسای جمهور این کشور بودند معصوم که نبودند اشتباه نکنند حرف من این است که اگر مهندس موسوی برای ریاست جمهوری می آید آن اشتباهها را تکرار نکند.
من چیز زیادی از ایشان نخواستم فقط خواستم اشتباهات گذشته را تکرار نکنند.

مسعود 10 اسفند 1387 ساعت 20:32 http://talvaneh.blogsky.com/

سلام اکبرجان
ما و خاطرات زندگی را می سازیم به قول مهدی سهیلی:
زندگی دفتری از خاطره هاست
خاطراتی شیرین
خاطراتی مغشوش
خاطراتی که ز تلخی رنگ جان می گسلد
ما ز اقلیمی پاک
که بهشتش نامند
به چنین ره گذری آمده ایم
گذری دنیا نام
که ز نامش پیداست
مایه ی پستی هاست...
زیاد به حرف دیگران گوش نده خودت را به دلت بسپار و با تنهاییت حال کن!

سلام مسعود جان
ممنون از اظهار لطفت.
یه اتفاقی افتاده که بیشتر به این تنهائیم راضی هستم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد