زخمه

وب نوشت های یکی که دیر رسیدن عادتش است ...

زخمه

وب نوشت های یکی که دیر رسیدن عادتش است ...

شبانه

 

 

بعضی از دوستان بهم گله می‌کنند که جو اینجا از اون جو قبلی خارج شده و از نکاتی حرف می‌زنی که از من بعید است، حق با دوستان است. یک زمانی بعضی از مسائل را زیادی جدی می‌گرفتم اما الان اینگونه نیستم.

یک زمانی به دلیل علاقه به یک فردی احساسم را ترانه می‌کردم و از غصه‌هایم می‌گفتم ولی الان مسائل مهمتری در دور و بر وجود دارد که از احساس و دوست داشتن برایم مهم‌تر است، یک زمانی سر کلاسها می‌نوشتم و اینجا می‌گذاشتم اما این روزها در پی خستگی روزانه فرصت دوست داشتن را ندارم.

یک جای دنجی در کافه دانشجو پیدا کردم و خودم با قهوه‌های تلخش سرم را گرم می‌کنم. هدفون گوشی تلفنم را در گوشم می‌نهم و به چیزی فکر می‌کنم که حکایتش خودم هستم.به رفتنی فکر می‌کنم تا لحظه رفتن برای ماندن بجنگم.

یک روز گونل، روز دیگر داریوش، وقتی دیگر ابرو گوندش و احمد کایا و وقتی دگر اکبر گلپایگانی گوش می‌دهم و اگر بخواهم آرامش بگیرم صدای آبی حسین زمان همدم خلوتم می‌شود. به خنده‌های دختر و پسر جوان اهمیتی نمی‌دهم و هیچوقت حسرت نداشتن چنین لحظه‌هایی را نمی‌خورم. چه آسان به این گذرگاه رسیدم.

همین هفته هم در همین کافه دفترچه یادداشتم را درآوردم و با خودنویس پارکرم این واژه‌ها را پشت سر هم ردیف کردم. یک زمانی کسی مخاطب شعرهایم بود ولی الان اینگونه نیست و نمیدانم در ترانه‌هایم چه کسی را خطاب قرار دهم.

 

شبانه 

تو بغض شبونه‌هام

ترانه رو لبام خشکید

تو زندون شب چشمات

اشک روی گونه‌هام دوید 

خونه خالی از ترانه

بی تو آواره‌ای ویران

به شب بگو سحرگاهان

وضو میسازم با باران 

ببار بر من ای تو عاشق

تا خدا را از سر بگیرم

در این غربت‌سوزی حق

پای ذوالفقار بمیرم 

اگر چه قصه‌هام بی تو

یعنی تکرار و باز تکرار

ختم این آوازه خوان باش

در این شبای بی سوار 

از دست شب می‌‌دزدمت

به خاطراتم مهمون باش

از غربت ترانه‌هام

همسفر آسمون باش 

خداحافظ شب زندونی

تو شاعر لحظه‌هامی

سلام ای بغض رهایی

تو همنشین شبامی