زخمه

وب نوشت های یکی که دیر رسیدن عادتش است ...

زخمه

وب نوشت های یکی که دیر رسیدن عادتش است ...

شطرنج

 داریوش

 

این روزها بدجوری مست آلبوم «معجزه خاموشی» داریوش شدم بخصوص ترانه شطرنجش که واقعا محشر است. این ترانه تصویر امروز جامعه ایران و سردمدارانش است: 

این ترانه را از اینجا بشنوید. 

 

از پس پرده نگاه کن ، مثله شطرنجه زمونه
هرکسی مثله یه مهره توی این بازی می مونه
یکی مثله ما پیاده ، یکی صد ساله سواره
یه نفر خونه به دوشه ، یکی دو تا قلعه داره
یه طرف همه سیاه و یه طرف همه سفیدن
رو به روی هم یه عمره ما رو دارن بازی می دن

اونا که اوله بازی توی خونه ی تو و من
پیش پای اسب دشمن ، اون همه سرباز رو چیدن
ببین امروزم تو بازی میونه شاه و وزیرن
هنوزم بدون حرکت پشت ما سنگر می گیرن

تاج و تخت شاه دیروز ، در قلعه شون نمی شه
به خیالشون که این تاج سرشونه تا همیشه
یادشون رفته که اون شاه که به صد مهره نمی باخت
تاج و از سرش تو میدون لشگر پیاده انداخت

اونکه ما رو بازی می ده ، اونه که مهره رو چیده
اونکه نه شاهه ، نه سرباز  نه سیاهه  ، نه سفیده  

 

تو پستهای بعدی مطمئمنا بیشتر از اینها از این کاست خواهم نوشت. 

اما یک مطلبی را داریوش در وبلاگش گذاشته بود که خواندن برای دوستان شاید جالب باشد. 

 

 

 امروز چه دلتنگم، مثل من.


baku_dariush.jpg


در مسیر سفری که به باکو دارم ، می دانم حادثه ای در راهه، حادثه ای که تا این حد با آن روبرو نشدم . 2 ساعت و 45 دقیقه پرواز بر فراز سرزمین ام... معنی مبهوت و کبود وگس را لمس کردم، و نگاهم را از خاک خسته بر نمی داشتم.
بندرعباس، شیراز، اصفهان...
بالهای خیالم را باز کردم تا به هر کجا که خواست، پرواز کند.
روزگار غریبی است! زمانی در ایران بودم و تلاشم این بود که خارج شم ، حالا بیرون از اون سرزمین همه جا میشه رفت، جز خانه!
الان تهران را زیر پا دارم، آسمان اش گرفته و ابری است؛ سوسوی چراغی را از پشت ابرها نمی بینم، ولی می بینم که پشت این ابرها، در کوچه پس کوچه های سرزمینی که از خاطرات کودکی ،نوجوانی و جوانی ام پرشده اند، چه میگذرد. حس غریبی دارم، یاد شعر زیبای حمید مصدق می افتم، هنوز بخشی از وجودم در آنجا باقی است .
با تو ام ای دلبند،
سوی ابری که نخواهد آمد، و نخواهد بارید،
چشم امید مبند،
همتی هست اگر، با من و توست
تا در این خشک کویر،
از دل سنگ برآریم آبی...
دنیای تصویر رویا چه بی حد و مرزه!
لحظاتی در خاطراتم گم شدم، کوچه پس کوچه های تهران، خاطرات دور، خاطرات شیرین، شکست ها، شیفتگی ها و آشفتگی ها، روزهای تلخ و شیرین، لحظات ناب و فراموش نشدنی با یاران، خاطره هایی خاموش اما پرهیاهو، یادگار دوران قبل از این کوچ غریب به دیار غربت...
تا چراغ وطنم خاموش است،
سوگوارانه جهان میگذرد
خون گل میچکد از ثانیه ها
شب پر از نعش جوان میگذرد...

داریوش
6 ژانویه 2009

نظرات 2 + ارسال نظر
رضوان 24 دی 1387 ساعت 13:42 http://bidarie.blogfa.com

سلام دوست گرامی



از آشنایی با شما خوشحالم امیدوارم همیشه شاد وموفق باشید




این پست***حل مشکلات با نماز توسل به امام زمان(عج)***






سلام اکبر جان
من از البوم معجزه خاموش فقط راهی رو گوش کردم که خیلی زیباست موزیک ویدئوش هم قشنگه فقط متن ترانه اش برای نوشتن یه ذره زیاده.این فرید زولاند انصافا نابغه س کاش تو ایران یکی مثله ش داشتیم.فواد حجازی خوب شروع کرد ولی الان ازش خبری نیست.یه مدت فرانسه زندگی میکرد الان هم تنظیم و اهنگسازی البوم جدید عصار رو انجام داده.چراغعلی هم به ورطه تکرار .کپی افتاد به خصوص با ترانه عسل که افتضاح بود ودریا که کپی ارامش بود.
موفق باشی.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد