زخمه

وب نوشت های یکی که دیر رسیدن عادتش است ...

زخمه

وب نوشت های یکی که دیر رسیدن عادتش است ...

شب جنون

از دبیرستان یادم میاید که لقب دیوانگی بر اسمم باقی ماند و همانگونه به پیش رفت و روز  به روز این جنون بیدار افزوده شد. هر موقع که محرم می‌شود دلم بیقرار می‌شود هیچوقت آنچنان عزاداری نکردم، سالهای دبیرستان در تاسوعا و عاشورای جمال آباد می‌گذشت، در دانشگاه همین دو روز را به مطالعه می‌پرداختم یادم است که یک بار عاشورا شش بار «حسین وارث آدم» را خواندم و گریه کردم، هیچوقت دل به نوحه‌های بی‌هویت نسپردم و تا وقتی یادم بوده است با صدای سلیم موذن‌زاده اردبیلی اشک ریختم و می‌ریزم. این دو سال گذشته هم به یاد ایام کودکی در زادگاهم می‌گذرانم.

گفتم که دیوانگی باب طبع حضورم شد و در این ایام بیش از همگان در خط جنون بودم و هستم. سه چهار سال پیش که پر از ترانه بودم برای اولین بار دل به ترانه مذهبی دادم و نوشتم اما وقتی ترانه‌ای را بدون تقدیم به کسی به شورای شعر میدهی در اثر کج‌فهمی رد می‌شود و دلیلش این می‌شود «ضعف تالیف» و وقتی اعتراض کنی که برای چه چنین گفتی، با لبخندی می‌گویند باید بر سر ترانه می‌نوشتی تقدیم به چه کسی، خنده‌ام گرفته بود وقتی فهمیدم که برای دیوانگی هم باید نوشت تقدیم به ...

پس بی‌هیچ بهانه‌ای این ترانه با احترام تقدیم به جنون می‌گردد که این روزها لیلایش در کربلاست و مجانینش در جهان پراکنده:

قربانگاه

به وعده گاه  منا همه حی و حاضرن

الا یه دسته کبوتر که عزم سفرن

همگی ناراضین از این بزم قربونی

ببین همگی دارن گرد کعبه می گردن

اما اونا همگی عزم رهائی کردن

اونا ناخشنودن از این همه سرگردونی

یواش یواش می رسن به اون وعده دیدار

دیگه از شوق پرواز ندارن تاب و قرار

وای مست و شادن از این عروج آسمونی

آروم می رسن به یه رودخونه مهربون

نمیدونن اونجا پره از گرگ تشنه به خون

کنار هم قصه میگن واسه همزبونی

گله گرگا حمله می برن چه بی امون

شکستن و بردن از اونا پر و بالشون

فقط قصه ای مونده از اون هم آشیونی

«اکبر یارمحمدی» 

 

 


 

مطلب بالا را دو سه شب پیش نوشته بودم تا امشب منتشر کنم. اما امشب حال و روز درست و حسابی ندارم نمیدانم چرا که این حال غریبم از چه بابت است با شنیدن هر «یا حسین» دلم هری میریزد. اشکم جاری میشود. با شنیدن صدای حاج سلیم دیگر اختیار دل و اشکم با خودم نیست. این دو روز را در خدمت دوستان نیستم قرار است که به جمال آباد و قوشچی برویم شاید این احوالم اجازه بدهد فیلم ناقص سال قبلم را امسال یک جورهایی تمام کنم. میخواهم دوربین هم با خودم عاشق این روزها شود و با من همراهم گردد. 

باور کنید این شعر پائینی را بی نهایت می پرستم و دوستش دارم که لحظه لحظه برایم زندگی است: 

 

گریه کن

«ازدیده به جای اشک خون می آید

دل خون شده، از دیده یرون می آید

دل خون شد از این غصه که قصه عشق

می دید که آهنگ جنون می آید»

«دکتر علی شریعتی»

گریه کن بر این غریبی

واسه چشم تر بی بی

روانه شو ای اشک من

در غم پسر بی بی

" مادرم غریبی چه سخته

وقتی که تک و تنها هستم

به چشمای تر دخترم

چه سخته که چشمامو بستم

 

دلم گرفته از این زمین

هوای آسمونُ دارم

بیا و بازدستامو بگیر

هوای آقاجونُ دارم"

گریه کن ای دل صادق

برای غربت عاشق

اشک بریز ای من بی کس

بر سر بغض شقایق

ببار ای ابر ترانه

جاری تر شو ای اشک غم

روضه بخوان ای پوپکم

گریه کن بر غم خاتم

" خواهرم ساعت رفتنه

موعد از هم دل کندنه

واسه وداعم گریه نکن

این سفر سرنوشت منه

داره غربتم به سر میاد

میرم که خیلی منتظرم

از نامردمیها خسته ام  

باید از این غمکده برم"

گریه کن گریه کن بر عشق

بر غم و ماتم مولا

گریه کن گریه کن بر خون

برای نوگل زهرا

 «اکبر یارمحمدی»

نظرات 3 + ارسال نظر
مهدی 16 دی 1387 ساعت 23:45 http://babataher.blogsky.com

با سلام
بنده لینک وبلاگ شما را در وبلاگم قرار دادم
در صورتی که وبلاگ این بنده ی حقیر لیاقت داشتن لینک وبلاگ شما را ندارد ، بفرمایید تاآن را بردارم
یا علی

سلام مهدی جان
ممنون از لطفت.

سلام اکبر جان
مشکلی برای وبلاگ اقای زمان پیش اومده؟از صبح تا الان صفحه وبلاگشون مثله سرچ گوگل باز میشه!اگه خبر داری کی حل میشه لطفا از نگرانی درمون بیار !!
موفق باشی.

سلام مهرداد جان
من دو روز بود که اینترنت دسترسی نداشتم.
امروز با خود آقای زمان تماس گرفتم که گفتند مشکل از هاست است و قرار بود امروز این مشکل رفع شود. البته فکر کنم تا فردا همه چیز حل است.

سلام اکبر جان
امروز ساعت شیش ونیم برنامه زن امروز صدای امریکا ابراهیم نبوی رو اورده بود.اگه شماره موبایلتو داشتم برات اسمس میدادم نگاه کنی .
موفق باشی.

متاسفانه مهردادجان فعلا به خاطر بعضی مسایل از جمله مسائل کنکور و مشغله کاری اصلا فرصت تلویزیون دیدن را ندارم.
در ضمن کلا امروز وقتم در یک جای خوب سپری شد که برایم فرصتی برای دیدن تلویزیون را نمیداد.
در مورد شماره هم خوشبختانه چند وقتی است که تعطیلش کردم تا بیشتر و راحتتر به کارهایم برسم.
موفق باشی.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد