زخمه

وب نوشت های یکی که دیر رسیدن عادتش است ...

زخمه

وب نوشت های یکی که دیر رسیدن عادتش است ...

سه قطره خون «به یاد روز دانشجو»

قندچی، شریعت رضوی،بزرگ نیا «سه آذر اهورایی»  

«اگر اجباری که به زنده ماندن دارم نبود، خود را در برابر دانشگاه آتش می‌زدم، همان‌جایی که بیست و دو سال پیش، آذر مان، در آتش بیداد سوخت، او را در پیش پای نیکسون قربانی کردند! این سه یار دبستانی که هنوز مدرسه را ترک نگفته‌اند، هنوز از تحصیلشان فراغت نیافته‌اند، نخواستند  همچون دیگران کوپن نانی بگیرند و از پشت میز دانشگاه، به پشت پاچال بازار بروند و سر در آخور خویش فرو برند. از آن سال، چندین دوره آمدند و کارشان را تمام کردند و رفتند، اما این سه تن ماندند تا هر که را می‏آید، بیاموزند، هرکه را می‌رود، سفارش کنند. آنها هرگز نمیروند، همیشه خواهند ماند، آنها شهید ند. این سه قطره خون که بر چهره‌ی دانشگاه ما، همچنان تازه و گرم است. کاشکی می‏توانستم این سه آذر اهورائی را با تن خاکستر شده ام بپوشانم، تا در این سموم که می‏وزد، نفسرند! اما نه، باید زنده بمانم و این سه آتش را در سینه نگاه دارم.» «دکتر علی شریعتی»

این نوشته شعرگونه تقدیم به این عزیزان و همه دانشجویانی که خود «آذر» هستند.

سه قطره خون

سرخی دیوار آذر

رنگ شده با خون آذر

آواز بیداد و ستم

نشسته در رقص خنجر

زردی این پائیز سرد

سرخ شده  با خون آذر

میرغضب خونه به دوش1

شکسته به پای قلندر

مونده رو دیوار آذر

سه قطره خون به یادگار

به فروزش شمع عشق2

تاریکی رفته به کنار

یه عمریه که سکوت با

لبای آذر3 غریبه

یه عمر خواب آسودن با

شبای آذر غریبه

یه نگاهی که نشسته4

هنوز بر لب پنجره

یاد آذر مقدس

با ترانه همسفره 

 

1) پهلوی دوم نگون‌بخت که بعد از جریانات صنعت ملی شدن نفت و نخست وزیری زنده یاد دکتر مصدق و قبل از کوتای 28 مرداد آواره ایتالیا و عراق شده بود.

2) دکتر شریعتی با تبیین و تشریح اسلام واقعی راه را برای پیروزی انقلاب اسلامی هموار کرد.

3) تمام دانشجویان آزادیخواهی که در این چند سال در برابر ظلم و ستم و بی عدالتی ساکت ننشستند.

4) تقدیم به سرکار خانم دکتر پوران شریعت رضوی  


 پی نوشت۱: در ضمن شهادت پنجمین ستاره آسمان تابناک امامت را به تمامی شیعیان و هموطنان عزیز تسلیت میگویم.

پی نوشت۲: چند ماهی است که ترانه یا شعر نمینویسم و اگر این مطلب را امشب اینجا نوشتم به خاطر این بود که دو شب بود این کلمات در مغزم جولان میدادند تا رها شوند. فکر میکنم برای اولین بار است که چنین با فکر ترانه‌ای نوشتم و بعد از تمام شدنش از آن لذت بسیار بردم.

نظرات 5 + ارسال نظر
کمال 16 آذر 1387 ساعت 14:26 http://baroonedeltangi.blogsky.com

این روز رو به خاطر هر دو مصیبتش تسلیت می گم
نمی دونم باید تبریک هم گفت؟

سلام. از وبلاگ شما بهره بردم و با اجازه نوشته دکتر رو در ویلاگم قرار دادم
متشکرم از آشنایی با وبلاگ شما
شما رو جزو دوستان اضافه کردم
همفکر خوب من

حسین زمان 17 آذر 1387 ساعت 20:01 http://www.hosseinzaman.com

اکبر عزیز سلام

خوشحالم از اینکه هنوز هستند جوانانی مانند شما که یاد و خاطره وقایع بزرگی همچون 16 آذر را زنده نگاه میدارند . موفق باشید .

سلام آقای زمان
ممنون از لطفتان.

عکاس 18 آذر 1387 ساعت 04:47 http://akass9431.persianblog.ir

خوب سلام دوبار
تو یه نشریه دانشجویی مطلب کاملشو خونده بودم اما شعرتون هم قشنگ بود(سیاسی بودها)
موفق باشید

سلام
ممنون، خب کمی هم باید جدی بود همه‌اش شعر و ترانه عاشقانه نمیشود گفت.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد