ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
دوستان از من گلایه داشتند که چرا اینجا خبری از شعر و ترانه نیست؟ نمیدانم چرا قیصر را اینگونه دوست میدارم شاید برای این است که در «به آئین دل» حرف مرا زده است، نه حرف مرا نزده است بلکه زندگی مرا شعر کرده است. این شعر دقیقا زندگی من است.
به آئین دل
برای رسیدن ، چه راهی بریدم
در آغاز رفتن ، به پایان رسیدم
به آیین دل سر سرسپردم دمادم
که یک عمر بی وقفه در خون تپیدم
به هر کس که دل باختم ، داغ دیدم
به هر جا که گل کاشتم ، خار چیدم
من از خیر این ناخدایان گذشتم
خدایی برای خودم آفریدم
به چشمم بد ِ مردمان عین خوبی است
که من هر چه دیدم ، ز چشم تو دیدم
دهانم شد از بوی نام تو لبریز
به هر کس که گل گفتم و گل شنیدم
راستی هشتم آبان قرارمان یادمان باشد،
و به یاد قاف
که حرف آخر عشق است
آنجا که نام کوچک قیصر
آغاز می شود !