زخمه

وب نوشت های یکی که دیر رسیدن عادتش است ...

زخمه

وب نوشت های یکی که دیر رسیدن عادتش است ...

دلم من عیدی نمیخواد

سه سال پیش نوشتم:
نه، دیگه موندنی نیستم تو این هوای عاشق سوز
خسته ام خسته از این شبای سرد شقایق سوز
.
.
.
نه، دیگه موندنی نیستم تو این شهر ترانه سوز
با خستگیام میرم به یه سفر بهانه سوز

حالا این روزا میخوام برم، خسته‌ام. از دست سادگیام خسته‌ام.
این روزا نه هوای کسی در سرم هست و نه حال و حوصله کسی رو دارم. فقط به فکر رفتنم. نمیدونم کجا؟ اما شاید از همین حالا تا یه سال دیگه.
در فکرشم. هیچوقت مثل این روزا در فکر رفتن نبودم. از این آدمهای پست و دورو متنفرم. از همه افراد خود راضی بدم میاد. متنفرم از اینکه یه عده فکر میکنند راحت میشه زرنگی کرد و کسی نفهمید.
من کسی نیستم که برای رفتنم یه نفر اشک بریزه.
تا حالا هم از کسی جمله «دوستت دارم» نشنیدم که بخوام دلبسته‌اش باشم.
تا دلتون بخواد «نه» شنیدم. گوشم با آهنگ این واژه غریبه نیست.
راستی قفل دلم یه جایی تو یه زمونی گم کردم کسی هم دلش نمیخواد اونو پیدا کنه و چقدر از این گم شدن خوشبختم.
امشب شب عیده اما دل من بیشتر هوای غم رو داره. امروز عیدی گرفتم. لگدمال کردن شخصیتم عیدی عزیز من بود.

 دل من دیگه خطا نکن
با غریبه ها وفا نکن
زندگی رو باختی دل من
مردمو شناختی دل من
تا به کی سراپا حقیقتی
تا به کی خرابه محبتی
همنشین این و اون میشی
خسته و پریش و خون میشی
دشت وقت تو کویر میشه
مرغ آرزوت اسیر میشه
ربروت سراب
پشت سر خراب
روبروت سراب
پشت سر خراب
ساده و صبوری دل من
مثل بوفه کوری دل من
زندگی رو باختی دل من
مردمو شناختی دل من
دل من دیگه خطا نکن
با غریبه ها وفا نکن
زندگی رو باختی دل من
مردمو شناختی دل من
توی خون نشستی دل من
بی صدا شکستی دل من
ساده و صبوری دل من
مثل بوفه کوری دل من

منتظرم تا زودتر راهی بشم.