زخمه

وب نوشت های یکی که دیر رسیدن عادتش است ...

زخمه

وب نوشت های یکی که دیر رسیدن عادتش است ...

روی خط دیوونگی (1)

پرشیای سفید مامانی من

لذت هیچ دیوانگی به پای رانندگی و ویراژ دادن در شهر نمی‌رسه بخصوص که ماشینت هم تک باشه و هر کاری بکنی در جیک ثانیه پخش بشه. پژو پرشیا همیشه یک ماشین موقر و متین بوده که رانندگان خیلی قانونی و با وقار رانندگی می‌کنند شما تابحال دیدی که یک راننده پرشیا دستی بکشه یا لایی بکشه؟

خب ندیدین و اینم ایراد از شما نیست چون کسی با پرشیا این کارها رو نمیکنه.

ولی یکی دو روزه که رانندگی تو این شهر که بیشتر رانندگانش از گاری پیاده شدند و سوار اتول شدند و فرق بین الاغ و ماشین رو نمیدونن خیلی حال میده. وقتی که یه خیابون کاملا با ترافیک مسدود شده رو در لای مخالف با 140 کیلومتر در ساعت رانندگی کنی چه حالی میده، تازه با همین پرشیای سفید مامانی هم تو این دو روز اینقدر لایی کشیدم که دیگه حدی نداره. وقتی داشتم این کارارو میکردم یکی از بچه‌ها بهم زنگ زد و میگه: اکبر الان فلان جایی؟ گفتم آره از کجا فهمیدی؟ برگشته میگه: آخه تو کل ارومیه فقط یه پرشیای سفید رنگ هست که دیوونه‌ای مثل تو اونو میرونه و با پرشیا لایی میکشه و تو لاین مخالف با سرعت باد رانندگی میکنه، اینقدر به این حرفش خندیدم که حدی نداره، انگار این روزا خیلی خوبم که دیوونگیم باز گل کرده. اه‌ه‌ه‌ه ... منو چه به حساب و کتاب زندگی؟ چند وقت بود که بدجوری سرم تو حساب کتاب و این حرفا بود، یادم رفته بود که از زندگی لذت ببرم. دیشب برقها رفته بود و رفته بودم رو تراس و داشتم واسه خودم گیتار میزدم و از تاریکی شب نهایت لذت رو می بردم. به نظرم زندگی رو عشق است، ما زنده‌ایم که لذت زندگی کردن رو ببریم نه اینکه زندگی رو واسه خودمون جهنم کنیم.

خوشحالم که حالم خیلی خوبه حتی اونقدر خوب که قبول نشدم در کنکور رو هم به هیچ جام حساب نکنم. اما مطمئنم که امسال قبول میشم. با وضع سال قبل که این نتایج رو بدست آورم مطمئنم که امسال حتما از دانشگاه سراسری هم قبول میشم. راستی تو این جریان به عدل خدا پی بردم بماند که جریانش چیه، یه کلمه تو کارنامه باعث شد که بفهمم که خدا خیلی عادل هست و بابت این نامردیم خوب تنبیه‌ام کردم و منم اینجا اعتراف میکنم که اساسی متنبه شدم.

نظرات 5 + ارسال نظر
داستانک 4 شهریور 1387 ساعت 20:21 http://haleheshgh.persianblog.ir/

دخمه!

[ بدون نام ] 4 شهریور 1387 ساعت 22:20

خودت بخونیش بسه.آخه مهندس تو که خودتم دیروز از تراکتور ژیاده شدی امروز سوار ژرشیا شدی فک میکنی طوفان کردی.حالا خوبه مال بابا جونه

برای من فرقی نمیکنه من با تراکتور هم میتونم ژانگولر بازی دربیارم. در ضمن صفحه کلیدت رو درست کن تا «پ» رو «ژ» تایپ نکنه. خب مال باباجون هست هواشو دارم اگه مال خودم بود باهاش پرواز میکردم.

دنیا 6 شهریور 1387 ساعت 08:02

مگه واسه شما آقایون فرقی میکنه که سوار چی هستید؟ اینکه شما با پرشیا این کارهارو میکنید زیاد تعجب برانگیز نیست ولی از محیط وبلاگ بر می اومد که دارای یک شخصیت متعادل هستید اما انگار اشتباه کردم. اما این جمله تون که باید از زندگی لذت برد رو موافقم اما نه با دیوونگی

ولی بنده به شخصه ترجیح میدم که سوار ماشینی نشم که خانوما رانندگی میکنند چون اساسا چیزی از لذت رانندگی خبر ندارند.
اما از اینکه سعی کردید که از طریق این وبلاگ به شخصیت من پی ببرید باید بهتون تبریک بگم اما اصولا این کار بی فایده‌ای هست و کسی نمیتونه سر از کارهای من دربیاره.
به قول یه رفیقی شیطون اومد سر از کارهای من دربیاره خودش هنگ کرد.

نازنین 7 شهریور 1387 ساعت 08:25

مهندس جوان خیلی وقت هست که به وبلاگت میایم و اصولا از اینکه چند وقتی هست تغییر رویه دادی خرسندم اما اینکه با حاضرجوابی قصد تخطئه واقعیت داری را باید بگویم که اشتباه میکنی. این جمله را نمیدانم از کی نوشتی اما نباید به روابط انسانی اینگونه با بی رحمی نگاه کنی. شاید بودن کسانی که جرات این را نداشتند که بگویند دوستت دارند شاید به این کار که از تو ترسیدند که مبادا مورد تمسخرشان قرار دهی باید در رفتارت تجدیدنظر کنی. کمی به دور و برت نگاه کنی هستند کسانی که برای تو خیلی ارزش قائلند اما تو غیر از خودت کسی را نمبینی.
در ضمن تو خودخواهی و غرور دست هر چی دختر متکبر و از خودراضی را از پشت بستی.
مهندس جان به خودت و احساسات اطرافیانت رحم کن و به این سادگی همه را پای غرورت قربانی نکن.

اصولا از تائید کامنتهایی که به مسائل خصوصیم مربوط میشه خودداری میکنم. اما این بار نمیدونم چی شده که اینو تائید میکنم.
بهرحال نظر شما این هست. ولی بهتره که از این پس به جای استفاده از نام مستعار با نام حقیقی‌تون کامنت بذارید تا منم بفهمم طرف مقابلم کیه تا درست و حسابی از خجالت دربیام تا مثل امروز اینگونه شرمنده شما نباشم.
اون جمله هم از خودم هست که طرح یک فیلمنامه هست و این جمله هم آخرین جمله شخصیت اولش هست و خیلی هم این جمله رو دوست دارم.
در مورد غرور و تکبر و این چیزها هم هفت هشت سال که شنیدم و برام اهمیتی نداره. همینه که هست. کسی رو مجبور نکردم که باهام رابطه داشته باشه هر کی خوشش نمیاد جواب سلامم رو نده و خودش رو خلاص کنه.

[ بدون نام ] 21 مهر 1388 ساعت 00:42

hi'
i am agree with u
it is veryyyyyyyyyyyyyyyyyyyyyyyyyyyyyyyy nice

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد