به توصیه یکی از دوستان هنرمند تعدادی فیلم قدیمی ایرانی گرفتم و چند وقتی هست که تفریح آخر شبم به جای وبگردی دیدن یک به یک این فیلمهاست و جالب اینجاست که هر شب فقط یکی رو میبینم. اما چیزی که باعث شد امروز فکر یه بازی جدید در وبلاگستان به سرم بزنه شنیدن قطعه آوازی بود که باعث شد قلبم بلرزه و برای لحظاتی اشک رو گونههام بیاد که مرحوم نعمتالله آغاسی در انتهای فیلم «صمد و قالیچه حضرت سلیمان» خونده بود و واسه همین اسم این بازی رو «بغض بازی» یا «با چه چیزی دلت لرزیده؟» بذارم و قانونش مثل بقیه بازیهای رایج هست فقط با این تفاوت که هر چیزی که باعث شده به خاطرات گذشته برید و باعث بشه که بغضتون بترکه و یا دلتون بلرزه رو تعریف کنید از یه صحنه فیلم ، یه عکس، یه نوشته، یه آهنگ یا یه شعر و ترانه بنویسید البته فقط هفت مورد. بعدش هم که دیگه معلومه باید شش نفر رو هم دعوت کنید تا بازی رو ادامه بده.
البته هفت با شش میشه سیزده و من باید هر طوری شده نمی تونم از این عدد دوست داشتنی دست وردارم.
- سه سال پیش یه تعداد از سخنرانی های دکتر شریعتی تو کامپیوترم بود همه سخنرانی های سرسری گوش کردم و تا رسیدم به سخنرانی «فاطمه فاطمه است» موقعی که سخنان دکتر به اون قسمت آخر و معروفش رسید که میگفت :«خواستم بگویم فاطمه دختر محمد(ص) است اما و ...» دلم بدجوری لرزید و بغضم ترکید.
- دو سال پیش با دیدن فیلم قیصر این اتفاق برام تکرار شد بخصوص تو صحنهای که پرستار میگه فاطی تموم کرد مادر میگه: جواب داداش فرمونش رو چی بگم؟
- سال 77 نزدیکهای شهریور سالگرد عمو نعمتم بود که از رادیو این صدا پخش میشد:«تو کی بودی ای مسافر که منو در من شکستی/ رفتی اما در دل من تو همیشه زنده هستی» و هر وقت این ترانه حسین زمان رو گوش میدم باز همون حس رو دارم. سعی میکنم این ترانه رو کمتر گوش کنم تا اون تازگی و غریبیش برام بمونه.
- همین چند روز پیش در مسیر رفتن به شرکت تو تاکسی به یه مسالهای فکر میکردم و تو حال خودم بودم اما با شنیدن صدای زندهیاد هایده «به چشمای تو سوگند که عشقت واسه من رنگ جنونه/به چشمای تو سوگند که عشقت مثل آتیشه تو قلبم مثل خونه ....» انگار تموم غمای عالم تو دلم ریخته باشن غصه دار شدم و بی خیال اداره و شرکت شدم و رفتم سر خاک بابابزرگ تا آسون تر اشکام روونه بشن.
- همیشه از وقتی که یادم میاد استقلالی و آبی بودم دلیلش هم سال 90 وقتی که ایران قهرمان شد و من تازه 8 سالم بود عاشق حرکتهای یه نفر شدم و اونم کسی نبود جز احمدرضا عابدزاده، اون زمان تو استقلال بود و سال بعدش هم قهرمان باشگاههای آسیا شدند بعدش هم که به پرسپولیس رفت بازم دوسش داشتم اما همین پنج سال پیش که شنیدم رو تخت بیمارستان افتاده نمی تونسیتم جلوی اشکامو بگیرم، عابدزاده و خداداد و دایی و کریم و ... اولین جشن و شادی رو بعد از سالها به نسل ما که سرمست از پیروزی دوم خرداد بودیم و سر شش ماه بعد که قرار بود دیگه سید نازنین ما رو سرنگون کنند به ما دادند و نقشه های بدخواهان نگرفت، ما با بازی ایران - استرالیا با ایران - آمریکا زندگی کردیم و حرص خوردیم و آخرش شاد شدیم و اینو مدیون نسل بچه هایی نظیر عابدزاده و دائی و بقیه هستیم. راستی کسی بود که تو بازی خداحافظی عابدزاده اشک نریزه؟ میگم من حالا هم استقلالی هستم اما هنوزم عابدزاده برای من عقاب آسیاست.

- هفته گذشته بعد از چند سال «زیر پوست شهر» رو دیدم اون موقعها که دیدیم باهاش خندیدیم و لذت بردیم اما اینبار فقط اشک می ریختم و برام جالب بود که چرا، و چی میخواستیم و چی شد. به نظر من نسل ما باید زیر پوست شهر رو تو آرشیوش داشته باشه. فیلمی که خاطره دوران خوب یه مرد از تبار لبخند و اشک بود، راستی هنوز اشکهای سید واسه دور دوم که یادتون نرفته؟

- اما هفتمی این عکس پائینی هست درست وسط تابستون تو گرمای مرداد کنار دریاچه ارومیه با دوستانی مثل توکا نیستانی و بزرگمهر حسین پور و امیرمهدی ژوله و بقیه گرفتیم اون موقع چه امیدی داشتم و حالا چی؟ درست دو روز بعد از اتمام خدمت سربازی این عکس اشک منو درآورد. این مدت یه ماهه زیادی بغضم ترکیده انگار تموم عقده های این شش سال جمع شده بودند تا این ماه اردیبهشت و خرداد آزاد بشن.
در خاتمه هم از آقایان حسین زمان، توکا نیستانی، نیک آهنگ کوثر، نیما اکبرپور و خانمها هانیه بختیار و لیلی نکونظر دعوت میکنم تا بازی رو ادامه بدن.
امیدوارم همیشه آبی و سرفراز باشید/ یا علی
سلام اکبر جان
راستش من خیلی چیزا یادم میاد.
سه ترانه رو خیلی دوست دارم
غریبانه اقای حسین زمان با شعری از اقای هوشنگ ابتهاج و
اهنگ ازاقای چراغعلی در البوم تکرار نشدنی قصه شب
ترانه خودی منصور با شعری از شهیار قنبری
ترانه چکاوک داریوش اقبالی با ترانه ای از ایرج جنتی عطایی و اهنگ از فرید زولاند در البوم راه من
سریال حلقه سبز رو دوست دارم به خصوص اون صحنه که حمید فرخ نژادمیگه خیلی با حالی خدااااا!
فیلم ارتفاع پست رو هم همینطور.
در مورد عکس طراحی روی جلد البوم قصه شب رو باش حال میکنم اساسی ولی هنوز نتونستم پوسترشو گیر بیارم.
سلام . خوشحالم از این که دوران مشقتی گذشت و الان جایی مشغول کاری هستی در رابطه با رشته درسی ات .... امیدوارم که بیش از پیش موفق باشی ....
سلام
چطوری رفیق
دلم یه ذره شده.....