زخمه

وب نوشت های یکی که دیر رسیدن عادتش است ...

زخمه

وب نوشت های یکی که دیر رسیدن عادتش است ...

بالاخره ۸۷ هم شروع شد!!!!!

خب به سلامتی 87 هم شروع شد. من امسال به شکمم صابون زده بودم که واسه سال تحویل میریم جمال آباد و بعدش هم کلی شور و حال و آب بازی. تازه از بند و بساط ساز و دهل و پایکوبی و رقص هم که نپرسید که دلم خونه. ولی تقدیر و برنامه ریزی مامان جان باعث شد که موقع سال تحویل دوربین به دست، پای الوند و در گنجنامه و کنار یادگار داریوش و خشایارشاه این آئین باستانی رو شاد باشیم. یه سفر چند روزه باعث شد که حال و هوام عوض بشه و واسه آغاز سال پر انرژی باشم و دنبال دیوونه بازیهای جدیدم باشم. از سفر نگین که فقط یه روز تو همدان و دو روز تو اصفهان بودیم و متاسفانه نشد درست و حسابی این دو شهر رو بگردیم ولی حتما یا اردیبهشت یا تابستون یه سفر اساسی به اصفهان میرم.

میخواستم یه فیلم مستند بسازم که آخرش یه فیلم خانوادگی از آب دراومد، ولی کمتر از پنجاه روز دیگه که خدمت تموم بشه حتما به این دلمشغولی کهنه‌ام خواهم رسید. فعلا تو فکر یه دوربین دیجیتال واسه عکاسی هستم.

 

یه چند تا سوژه خوب هم واسه ترانه دارم که فعلا گفتم باشه تا بعدا سر فرصت به حسابشون برسم.

 

خبر خوبی که اول سال داشتم این بود که بالاخره دو تا از دوستام که چهار سال عاشق هم بودند و کلی مصیبت کشیدند بهم رسیدن. ششم فروردین زنگ زدم به حسام و گفتم بالاخره خیالت راحت شد سندُ به نامت زدی حالا مونده که شماره اش کنی، که احتمالا یه عروسی تو تابستون افتادیم ولی شاید به دلایلی تو اون تاریخ ارومیه  نباشم و یا بهرحال جیم بزنم، امیدوارم که شرایط طوری پیش بیاد که حتما تو عروسی معصوم و حسام باشم والا هیچی دیگه از همین جا واسه هر دوتاشون آرزوی خوشبختی میکنم.

 

یک دو هفته دیگه هم امیر خدمتش تموم میشه هر دومون اعزام آبان بودیم ولی چون اون تو نیروی انتظامی بود خدمتش یه ماه زودتر از من تموم میشه.

یه خل بازی جدید تو فکرم بود که بعدا پشیمون شدم البته یکی از بچه ها هم میدونست می خواستم چیکار کنم ولی توصیه کرد اون کار رو نکنم. منم واسه اینکه اول کاری نزنم این سال رو خراب کنم گفتم چشم(بالاخره یه دفعه شد که تو حرف یکی رو گوش کردی).

 

راستی امسال سال کبیسه هست من از سالهای کبیسه متنفرم.سال 79 پشت کنکور موندم و بدترین سال زندگیم بود چهار سال قبلش هم سال 75 خدابیامرز عمو نعمتم رفت، سال 83 هم که دیگه اوج بد شانسی هام بود خدا به دادم برسه که امسال میخواد چی بشه، اما گفتم که امسال سال خودمه. کبیسه و بدشگونی و هزار و یک مصیبت هم از آسمون بباره من امسال میخوام برنده باشم.

 

منتظرم تا هم کاست جدید آقای زمان بیاد و هم واسه کنسرتشون خیلی بیقرارم، تازه تصمیم دارم یه کاری هم بکنم اما از اونجایی که من «زودتر ناامید میشوم» فعلا نمیگم که چه تصمیمی دارم. وقتی که انجامش دادم مطمئنا خیلی از طرفدارای ایشون رو شوکه میکنم.

 

امسال دلم بدجوری واسه جورابهای سفیدی که مامان بزرگ واسه عیدی بهمون میداد تنگ شده بود دلم برای اون اسکناسهای صد تومنی تازه لای قرآنش هم بدجوری تنگ شده، امسال کسی برام جوراب سفید و اسکناس نو عیدی نداد. هنوز جورابهای سال پیش رو دارم. نمیدونم چرا ناخودآگاه امسال ده دوازده تا جوراب رو پاره کردم اما هیچگاه سراغ اون جورابهای سفید زیر تختم نرفتم شاید اونا هم میدونستند که آخرین یادگاریهای مامان بزرگ هستند واسه همین هیشوقت نتونستم برم سراغشون. یادش همیشه آبی و موندگار باشه.

یه جورایی میخوام یواش یواش روال نوشتن زخمه رو عوض کنم سعی میکنم هر از گاهی چیزهای جالب و خوبی رو که پیدا میکنم اینجا قرار بدم یه نمونه اش کلیپ «پرنده» آقای زمان بود که خیلی زیباست. چند وقت پیش تو سی دی های تو خونه «بگذر ز من ای آشنا» عارف رو پیدا کردم خیلی لذت بخش بود. اگه تو یوتیوب آپش کردم حتما اینجا می ذارمش.

 

همیشه آبی و سرفراز باشید/ یا علی

نظرات 5 + ارسال نظر
مسعود 10 فروردین 1387 ساعت 19:25 http://kerahroud.blogfa.com/

سلام اکبر جان
سال خوبی برای شما و خانواده ی محترمتان آرزو دارم
کلیپ پرنده را که من نتونستم ببینم. احتمالا خوب در وبلاگ گذاشته نشده

مسعود جان احتمالا تو کامپیوترت برنامه فلش پلیر نداشتی والا تمام کامپیوترهایی که این برنامه رو داشتند می تونستنند این کلیپ رو ببیند.

خدا کنه البوم اقای زمان تا اواخر اریبهشت بیاد(حداکثر)

منم امیدوارم

رخساره 14 فروردین 1387 ساعت 08:55

سلام من اتفاقی امروز نوشته هاتو خوندم سرگذشت تو هم مثل منه یه جورایی . پر فرازو نشیب و پر از غصه . با این فرق که وضع تو یه کم از من بهتره لااقل تو به یه آرزوهایی که من آرزوی یه گوشه اش رو دارم رسیدی .

مهندس جان سلام
از این که کلبه محقر بنده رو با قدوم خودت مزین و نورانی کردی ممنونم.
شریعتی طلایه دار یک تفکر انقلابی در عصر زوال قیام ها بود و موذنی بود که اذان دلنشین عرفان و آزادی و برابری اش تا دوردست ها طنین انداز شد و آتشی در قلب خرمن فطرت انسانی میلیون ها ایرانی شیعه زد.
اما افسوس که امروز دیگر نیست تا با تحیر و البته صد افسوس و دریغ خشک شدن نهال جوان و زیبایی که ۳۰ سال پیش در خاک میهن غرس کرد ببیند و بر آن همه از خودگذشتگی اش با دیده تردید بنگرد.
شریعتی نیاز امروز ماست که اینک او را به بدترین وضعی در برابر چشمان ما دوستدارانش مسخ نموده اند.
پیروز باشی
یا حق

اقایی زاد 17 فروردین 1387 ساعت 22:01 http://biidmeshk.blogfa.com

سلام اکبر اقای گل
ممنون از اظهار لطفتان
من هم سال جدید را برای شما وخانواده محترم سالی سرشار از شادکامی وموفقیت ارزومندم
موفق باشین
من هم مثل شما اوبل سال نو مسافرت بودم و بعد از نزدیک به ۱۸ سال مجددا استانهای خوزستان و کرمانشاه وکردستان رو بازدید کردم وامیدوارم اگه مشکل اینترنتمون حل بشه یه سفرنامه خلاصه ای تو وبلاگم بنویسم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد