زخمه

وب نوشت های یکی که دیر رسیدن عادتش است ...

زخمه

وب نوشت های یکی که دیر رسیدن عادتش است ...

واسه دلخوشی این روزهام

این روزا اونقدر خودم رو درگیر کردم که حدی نداره از طرفی درگیر درس شدم که بدجوری فکرم رو مشغول کرده. برای اولین بار اعتراف می کنم که بعد از شش سال میخوام جدی جدی درس بخونم تو این مدتی که تو دانشگاه بودم هیچوقت نه رشته مو جدی گرفتم و نه درس خوندن رو واسه همین الان خیلی برام سخته که بخوام مثل دوران دبیرستان درس بخونم. از طرفی تو این مدت خیلی درگیر موبایل بودم به همین خاطر تا یه مدتی اس ام اس رو تعطیل کردم و حرف زدن با تلفن رو تا حدودی واسه خودم محدود کردم این اعتیاد من برای رفع کارام با تلفن دیگه یواش یواش داره کار دستم میده.

امشب هم با صحبتهایی که با آقای کاکایی داشتم کمی دو دل شدم که کار ترانه رو جدی بگیرم اما باید صبر کنم تا حداقل کنکور تموم بشه. چیزی که شاید جالب باشه من تا حالا تو کمتر جلسه ترانه خوانی شرکت کردم یه بار هم که دو سال پیش از سر کنجکاوی سر از خانه ترانه در آوردم فقط نشستم و گوش دادم و چیزی نگفتم و دیگه هم تو چنین جلساتی شرکت نمی کنم.

 

امشب تولد اصغر بود و سه چهار روزی هست که به مرخصی اومده بد نیست یه جشن کوچیک پنج نفره گرفتیم و شمعی خاموش کردیم و کیکی خوردیم بهرحال این عکس هم از این جهت گذاشتم.

 

اصغر جان تولدت مبارک 

 

 دو هفته پیش جمعه بدجوری توکا جان غافلگیرم کرد من نگران یه مطلبی تو وبلاگش شدم دیدم شب زنگ زد و کلی حرف زدیم و خیلی خوشحالم که دوستانی دارم که می تونم ازشون خیلی چیزا یاد بگیرم.

از بازی استقلال و پرسپولیس هم اصلا خوشم نمیومد دیگه خیلی وقته که زیاد پیگیر این فوتبال نشدم فقط اعصاب خردکنی داره بخصوص که استقلال این روزا وحشتناک رو اعصابم راه میره میدونم که حجازی اولش این طوری هستش اما در ادامه خوب میشه و آخر سرم بازم مثل اولش میشه.

راستی شب عید هم از بس اس ام اس ها نذاشتن بخوابم از ساعت یک نصفه شب پا شدم به همه اس ام اس زدم تا کمی دق و دلیمو خالی کرده باشم. البته طبق معمول بازم یه عده بودن که یه جوابی بدن که توشون از هر رقم عنایتی وجود داشت.

در پناه حق عاشق و آبی و سرفراز باشید/ یا علی

نظرات 4 + ارسال نظر

سلام اکبر جون
خوبی خبری ازتون نیست . قرار بود یک وقت بزارید بریم بیرون با بچه‌ها ناصر و من منتظر هماهنگیهای تو هستیم .
یادم نرفته باز شنیدم که برنامه اخراجیها را داری اجرا می‌کنی باز چه خبر شده؟

بای بای

ناصر 24 مهر 1386 ساعت 13:06 http://shahireshab.blogsky.com

سلام
ای ول به تو که تصمیم گرفتی درس بخونی
بخون منم کمکت میکنم ... محل خدمتت هم که محیطش مثل کتابخون میمونه....
بخون ....
با گم و گور شدن در باغ رضوان هم موافقم....
تو این پروسه باید یکی گم بشه به نظرت کی؟؟؟
بای

مهرداد 24 مهر 1386 ساعت 22:23

اکبر جان چرا وبلاگ اقای زمان را به روز نمیکنی

مهرداد جان قراره تا یه هفته آینده به روز کنم یه صحبتهایی با آقای زمان و آقای کاکایی داشتم.
تصمیم دارم با اخبار جدیدی از آقای زمان حتما اپ کنم که بیشتر مربوط به اماده شدن کاست هست.
در مورد مصاحبه هم باید بگم که فرصتش نیست چون من به‌آقای زمان دسترسی ندارم و ایشون هم فرصت برای اینکار ندارن از بس که درگیر دانشگاه هستند.
سه تا از ترانه ها آماده شدند. بقیه هم در حال آماده سازی هست.
احتمالا تا بهار آینده این کاست به بازار میاد. طبق شنیده های من از آقای زمان و اقای کاکایی این کاست جز یکی از بهترینها کارا خواهد بود.

عکاس 29 مهر 1386 ساعت 06:44 http://akass9431.persianblog.ir

سلام اکبر آقای گل
بهبه مبارکه قشنگه اما قشنگیش هم به سادگیشه
تو درس خوندنت هم امیدوارم موفق باشی
توپست قبلی نمیدونم چرا فکر کردم تا ماهها قرار بروز شدن نداری
به هر حال فکر کنم خودتم نمیتونی از وبلاگ نویسیت دل بکنی مگه نه
بابا اگه میخایی کارشناسی ارشد بیایی باید کله ات فقط تو کتابای دانشگات باشه عزیز
بقول دکتر علی شریعتی
بخوان بخوان بخوان......................................
موفق باشی وامیدوار

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد