بعد از ده روز سخت و اعصاب خردکنی بازم اومدم. امروز خیلی دوس دارم که کمتر گله کنم اما شاید تا آخرش نتونم دووم بیارم.
اول از همه دوستانی که بهم لطف داشتند و ضایعه درگذشت مامان بزرگم رو تسلیت گفتند و به نوعی دلداریم دادند تشکر کنم بخصوص که ناصر و میرهادی عزیز که در مراسم تشییع هم اومدند بسیار سپاسگزارم . بقیه دوستانی که چه با اس ام اس و چه با ایمیل و چه با کامنتهایی که گذاشتند نیز متشکرم (تا اونجایی که میشد تو این یکی دو ساعته به همه دوستان سر زدم و ازشون تشکر کردم و و به بقیه هم ایمیل زدم)
متاسفانه تو این ده روز فرصتی برای اومدن به نت نداشتم سه چهار روز اول که درگیر مراسم بودیم و درست از فردای اون هم یه ماموریت کاری برام پیش اومد که تا شنبه هفته بعد هم ادامه خواهد داشت و الان هم یه مرخصی گرفتم و دارم می نویسم و الا از هفته بعد قول میدم که بیشتر تو این محیط باشم و به دوستان هم سر بزنم. به اکثر دوستان تو لیست لینکهام سر زدم اما فرصت نکردم که کامنت بذارم فقط پرینت مطالبشون رو گرفتم تا سر فرصت خوب بخونم. امروز تولد یکی از عزیزترین کسانی هست که تو زندگیم بوده است
هر سال واسش یه ترانه هدیه می دادم اما امسال فرصت نکردم یه ترانه ناب براش بنویسم به همین خاطر از قدیمی های خودم و یه ترانه ای رو که چند وقت پیش نوشتم رو تقدیم بهش می کنم که خیلی بهش «مدیونم»:
مدیون
من به چشمت مدیونم که
چراغ شب تارم شد
مدیون ناز صداتم
که آهنگ گیتارم شد
عکس تو به قاب قلبم
به سادگی خونه کرده
نمی گذرم از نگاهت
که واسم تسکین درده
به چشم سیاهت قسم
با تو دلباخته ترینم
به ناز گیسوات قسم
بی حضورت من غمینم
کاش میگفتم دوست دارم
ولی زبونم بند میاد
تو این همه عشق و تردید
دلم همش تورو میخواد
از تو فقط همین مونده
ترانه ای زیر بارون
غزل پاک اون اشکات
همیشه هست ورد زبون
با تموم دلخستگیم
هر جا بری باهات میام
اگه میگم دوست دارم
آخه فقط تورو میخوام
«اکبر یارمحمدی»
اما حرفهایی که این چند وقته بدجوری ته دلم سنگینی کرده؛ من آدمی هستم که بیشتر کارهام رو پشت پرده حل می کنم و فقط تو یه مورد که پنج سال پیش برام اتفاق افتاد بچگی به خرج دادم و دستم رو رو کردم که بعد از چهار سال پشیمون از اون کارم بودم. این روزا هم بیشتر از اینکه به فکر منافع خودم باشم به فکر منافع بقیه بودم اما دیدم که هیچ فایده ای نداره نه از فامیل واسه من چراغی روشن میشه و نه از دوستان خیری به من میرسه فقط و فقط باید به فکر خودم باشم به همین خاطر دیگه تصمیم گرفتم به غرور خودم بیشتر از این احترام بذارم و به اون نیمه فاشیستی وجودم که خودم رو بالاتر از دیگرون میبینه مجال جولان بیشتری بدم، به جهنم که بقیه زیر دست و پاهام له میشن.
خیلی وقته که از خدا فاصله گرفتم فکر میکنم که نمازم بیشتر از همه به ریا نزدیکه این ته ریش لعنتی رو هم به خاطر سربازی گذاشتم تا کارم راه بیفته و الا همین حالا اگه دست خودم بود شش تیغش میکردم می رفت پی کارش، منتظر ماه رمضون هستم این ماه رو خیلی دوس دارم دوس دارم بیشتر از پیش به اصل خودم برگردم. به روح مسیحایی که در وجودم هست و من دارم به زنجیر گناه تو سیاه چال معصیت زندانیش می کنم.
این سربازی لعنتی کی تموم میشه؟ ده ماه دیگه باید تحمل کنم حالم از این صبح زود بیدار شدن بدم میاد من از شب خوشم میاد دوس دارم شبا بیدار باشم دوس دارم ستاره ها رو بشمارم اصلا کی گفته که باید یه پسر وقتی مرد میشه که حتما همیشه رختخوابش مرتب باشه من دوس ندارم اتاق تر و تمیز باشه من از یه اتاق آشفته بیشتر لذت می برم. دوس دارم با صدای بلند موسیقی گوش بدم. دوس دارم با سرعت بالا رانندگی کنم و ویراژ بدم اصلا از مرد شدن بدم میاد از آدم شدن خوشم نمیاد. اصلا این سربازی یه چیز مزخرفی هستش وقتی که هیچ تاثیری رو زندگی من نذاشته و من هنوز همون اکبر اول آبان 85 هستم که به سربازی اعزام نشده بود پس چرا دارم بیست ماه از بهترین دوران زندگیم رو که می تونم به هر کاری که علاقه دارم انجام بدم رو تلف کنم.
این روزا دوس دارم شبا دست یه نفر رو که خیلی دوس دارم بگیرم و تو ساحل دریا قدم بزنیم و دراز بکشیم و من سرم رو بذارم رو شونه هاش و آسمون رو نگاه کنم و دنبال ستاره های بخت خودمون باشیم. آره عقده ای هستم، عقده این تصویر عاشقانه سالهاست که ته دلم مونده و هنوز کسی بهم پیشنهاد نداده که شبونه پاشیم بریم لب دریا و بدویم و رو ماسه های ساحل غلت بزنیم و عشق رو تجربه کنیم من حسرت این لحظه های عاشقانه رو دارم و با این اخلاق گندی که دارم شاید تا آخر عمرم حسرت به دل این صحنه بمونم.
زیادی چرند و پرند گفتم امیدوارم که اعصابتون از خوندن اینا خرد نشده باشه. امیدوارم که همیشه عاشق و آبی و سرفراز باشید/ یا علی
این روزا دوس دارم شبا دست یه نفر رو که خیلی دوس دارم بگیرم و تو ساحل دریا قدم بزنیم و دراز بکشیم و من سرم رو بذارم رو شونه هاش و آسمون رو نگاه کنم و دنبال ستاره های بخت خودمون باشیم. آره عقده ای هستم، عقده این تصویر عاشقانه سالهاست که ته دلم مونده و هنوز کسی بهم پیشنهاد نداده که شبونه پاشیم بریم لب دریا و بدویم و رو ماسه های ساحل غلت بزنیم و عشق رو تجربه کنیم من حسرت این لحظه های عاشقانه رو دارم و با این اخلاق گندی که دارم شاید تا آخر عمرم حسرت به دل این صحنه بمونم.
---------
دیوونم کرد این چند خط
همین....
یه حس مشترک بین من و تو....
اکبر
چی بگم من
موندم!
روزبه جان مرسی. سر فرصت حتما بهت سر می زنم.
سلام اکبر
خوشحالم برگشتی خیلی خوشحالم
شرمنده که نتونستم اونطور که باید و شاید کنارت باشم
بخاطر اتفاقای ریز و درشتی که برام افتاده....
تولد عزیزت رو هم تبریک میگم....
اکبر جان
امیدوارم همیشه موفق و سعادتمند باشی...
و
همیشه شاد و خوشحال مثل روزای قدیم
...
ناصر جان شرمنده ام کردی. ممنون از بابت همه لطفی که به بهم داشتی.
سلام داداش اکبر خوبی ؟ عالی بود . مثل همیشه با احساس و قشنگ نشوتی . راستی منم به روزم. خوشحالم می کنی بی یای و برام یادگاری بذاری . موفق باشی دوست قدیمی من
سلام سهیل جان
باور کن خیلی دلم میخواد که به وبلاگت بیام اما اینجا وبلاگت فیلتره.
با اینحال اگه تونستم بیام حتما میام و نظرم رو می گم.
سلام
امید وارم حالت خوب باشه.
وبلاگ خیلی خوبی داری عزیزم
************************
از عاشقی، به رنگ تمنا خسته ام
از آسمان آبی دنیا خسته ام
امروز را به دست غریبه ها سپرده ام
از زل زدن به صورت فردا خسته ام
سرگشته تر ز خود به دنیا ندیده ام
از روی این جماعت شیدا خسته ام
شادی دگر ز عالم ما رخت بر بسته است
از سر زدن به عالم سودا خسته ام
***********************************
موفق و سر بلند باشی دوست قشنگتر از گلم
بله؟؟!!!!
شما؟!!
به جا نیاوردم.
سلام اکبر آقای گل
با این چیزایی که نوشتی احساس کردم که شکسته ایی
ولی زیاد غصه نخور همه اینایی که نوشتی کاملا طبیعیه عزیز
خود بخود رفع میشه
یه روزی هم حسرت همین روزای بقول خودت سختو میخوری
الان انتظار ندارم قبول کنی
اما به موقش همه چیز و همانطور که هست خواهی پذیرفت
یاحق
من دلم باران می خواهد...
سلام
شنیدم مثل بچه اخراجیها شدی؟
باز چه کار کردی که میخوان تبعیدت کنند؟
اکبر جون ممنون که به وبلاگم سرزدی و شرمنده که دیر آپ میشم چون مشکلاتم زیاده منتظر تماست هستم .
راسنی از سربازی هم این همه گله نکن که ...
موفق باشی بای بای
الهی ......................